شعر «دخترک فقرپوش» زهرا بندی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

شاخه‌ها تنیده شد در هم

باز چنگ‌های وحشیانهٔ شب بر دل رمیدهٔ او

ریشه‌های لخت درخت بید، وحشت را می‌آفرید

و باز تن عریان او مثل بید می‌لرزید

کابوس برگ‌های زرد، صدای پا بود

 باد از هر طرف گیسوان در هم پیچیدهٔ درختان را

 شلاق وار به صورتش می‌زد

شب بود و شب

شب و ماه مست

شب بود و شراب سرخ

دوید، دخترک دوید

و خارها می‌جویدند پایش را

و خون، خون

می‌رسد به کلبه‌ای خاموش، یخ بسته در سرما

و باز پای برهنه‌اش می‌سوزد از فریادِ خون، خون

فقر در آن کلبه می‌کند بیداد. ای داد

 و کودک خسته از بازی در برهوت

گرسنه، زانو می‌گیرد بغل

و غم می‌دود در شب و شب وحشی وار می‌گرید، می‌گرید

شلاق باران روی کلبهٔ مهجور

نالهٔ موریانه‌ها در چوب

ناله می‌آید ز هرجا، ناله، ناله

پدر می زند دست بر سر

دو دستی می‌خواهد سقف را بغل گیرد

 اما او ناتوان است، ناتوان

هجوم نیزهٔ باران، می‌فشارد قلب مادر را

 و چه بی تاب است، خواهر تنها

مردمک‌ها ز وحشت می‌شوند سست، لرزان.

آی باران امان ده، امان

چو برق در سیم‌ها، می‌دود مادر

 و کودک در آغوشش سخت می‌لرزد

سقف می‌ریزد

کلبه خاموش‌تر می‌شود، خاموش

چشمان پدر خوابیده در اندوه و اندوه سُر می‌خورد بر لب

چه ترسناک است شب‌ها و می‌سوزاند سرما، تن را

و خدا بیدار است

و خدا به خدا می‌بیند

آسمان ریخت به هم

 نعره زد و شکاف آسمانِ تیره را...

جاده‌ها هموار نیست

جایی از دنیا همه وقت روز است و اینجا

کنار کلبهٔ خاموش، شب می‌کند فریاد

فریاد می‌شکند در صدا

صدا می‌شود سکوت، سکوت

به راستی فقر می‌کند بیداد، بیداد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعر «دخترک فقرپوش» زهرا بندی

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692