ببین چطور شیه های یک مادیان تنها
که از رویای رم کردن در گندم زارهای سپید
بیدارش کرده اند
خوابهایم را آشفته میکند
با یک نعل وارونه
تمام ذره ها در مسیر خورشیدی خاموش
یخ میزنند
تا آسمان تو زیباتر شود
وحضانت سرنوشت من
بدست کوره راه های افسون شده ای بیفتد
که افسانه سرزمین موعود
در پیچ وخمهایشان گم شد
دیگر فرقی نمیکند
کنام سیمرغ نصیبم شود
یا در کام اژدها آرام بگیرم
مرا به سرزمین مادریم برگردانید
ودر بستر دریاچه های خشک شده خاکم کنید
شاید اگر روزی باران ببارد
حق نمکی که با دریا داشتم
زخم هایم را
به ساحل باز گرداند