دو شعر از «سپیده شکری»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

sepideh shokri

سالهای معصوم

سالهای کودکی ام

گذشت

حالا رعشه بر اندام استخوانی ام

لب هایم کم خون به روی هم می لرزند

نمی ترسم

من عروسکی که نامش

 سپیده است

 سفید پوش شرمگین

همخوابه باخیال و بهار

زاییده

گل های ابستن با درد

بر دامنم میرقصند

و من پاییز را با دلهره ای عجیب

 هر غروب در دامن مسی رنگ خودم

می پیچم

---------------------------------------------------------

در این سوی

 پنجره

هلال دیگر

قرص ماه سقط شده

خرد می کنم در بشقابی کوچک با

 الکل سر میکشم

تا تنهایی ام

 کمی ارامتر شود

تسکین دردی

در پارتی شبانه ای

که دارند ستاره ها

با نیمه ی دیگر ماه می رقصند

رویاهای مسموم

مخدری بیهوده است

 شاید و

من با نیم دیگرش

در تاریکی اتاقی خسته

به خوابی ابدی فکر می کنم

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

دو شعر از «سپیده شکری»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692