1-
... .. ناشناس... .
کسی مرا نمیشناسد
پرندهای تبعید شدهام
که مرا هیچ آسمانی نیست
نه ساکن آن کرهام
نه این
بی نام و نشانم
تنها پرندهای کنجکاوم
که میخواهم سرانجام این بازی را بدانم!
2-
... . بگذار... .
بگذار بعد از تو
ساعت
آهنگ دوباره زیستن را
بنوازد
و ماه بر خانهٔ متروکم بتابد!