در این بحبه ی سرخ
چمدانی از برف
سیاهی منجمد
روی دیوار.
سایه ها میبلعند
اندام خمیده ی کوچیدن را.
بیخیال آینده
از نگاهِ گذشته
به حالم گریه میکنم.
چی میشود و چه شد آخر
آخرِ این آخرهای مدام.
سنگریزه در دهان ماسیده
که دوستت دارم را
خش خش کنان شاید بشنوی و
در تردید مشترک مورد نظر
از دسترس خارج شوم.
که سنگریزه در کفش بغلتد و
تردید ترْکِ شب هایِ شب رنگِ شهرِ پر سایه را
شروع کنی.
چمدانی از برف
ابر دهان ها
بارش مشترک مورد نظر
ترکِ تردید
ایجاز ایجاذ ما بود.
--------------
سرد است
قرمز از دیوار می ریزد
برف در آینده پنهان است
انتظاری محو در اوقات خیسِ پنجره
انتظاری تلخ
از بوسه یِ سیگار می ریزد
رفته تا برگردد
شاید از زود
دیر تر
شاید از دیر
زود تر
شاید این آوار میریزد
وقتی از دیوار بی در بازگردد
چاردیواری که اضلاعش
رأس بغضم را هدف می گیرند
سرد است
قرمز از دیوار میریزد
پشت امشب هم نباشی
اشک من این بار میریزد