شعری از «محمد مرادپور»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

در این بحبه ­ ی سرخ

چمدانی از برف

 سیاهی منجمد

روی دیوار.

سایه­ ها می­بلعند

اندام خمیده ­ی کوچیدن را.

بی­خیال آینده

از نگاهِ گذشته

به حالم گریه می­کنم.

چی می­شود و چه شد آخر

آخرِ این آخر­های مدام.

سنگریزه در دهان ماسیده

که دوستت دارم را

خش خش کنان شاید بشنوی و

در تردید مشترک مورد نظر

از دسترس خارج شوم.

که سنگریزه در کفش بغلتد و

تردید ترْکِ شب هایِ شب رنگِ شهرِ پر سایه را

شروع کنی.

چمدانی از برف

ابر دهان ها

بارش مشترک مورد نظر

ترکِ تردید

ایجاز ایجاذ ما بود.

--------------   

سرد است

قرمز از دیوار می ریزد

برف در آینده پنهان است

انتظاری محو در اوقات خیسِ پنجره

انتظاری تلخ

از بوسه­ یِ سیگار می ریزد

رفته تا برگردد

شاید از زود

دیر تر

شاید از دیر

زود تر

شاید این آوار می‌ریزد

وقتی از دیوار بی در بازگردد

چاردیواری که اضلاعش

 رأس بغضم را هدف می گیرند

سرد است

قرمز از دیوار می‌ریزد

پشت امشب هم نباشی

اشک من این بار می‌ریزد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعری از «مراد محمدپور»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692