سه شعر از سریا داودی حموله

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

سه شعر از سریا داودی حموله

 

1

هرچه می گردم

بیشتر گم ات می کنم

مرا به آیینه ای نشان بده

من زیبا ترین دختر قبیله بودم

حرفی به آفتاب بخشیدم

تا وقتی کودکان از خواب بیدار می شوند

همه ی نام های تو را

بخش کنند!

2

پیراهن تو را که می پوشم

عشق تاب بر می دارد

و ماه به وقت آمدنم عطسه می کند

برای دوباره دیدن تو

باید آفتاب گردانی بکارم

آسمانی که نام تو را دارد

آیینه را به سمت من چرخانده است!

3

بعد از این

نه به ماه نگاه کن

نه مرا صدا بزن

با تقویمی پر از کرشمه برگرد

تا ادامه ی رویاها را تکه دوزی کنم

و بگردم

دنبال آیینه ای که جوانی ام را شکست!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692