دیشب
حوالی نا کجا آباد
سکوت خیالم شکسته شد
و بارش بیوقفه اندوه
- شبیه شعرهای ناخوانده –
دیگر روی شانههایم سنگین نبود
دست میکشیدم روی خوابهایم و پررنگ میگشت
چیزی،
شبیه استجابت بود...
و آن لبخندهای مکرر
رویا را پراند
و خوابهایم را به نفس نفس انداخت
چیزی،
شبیه استجابت بود...
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا