شعر آزاد «فرهاد زارع کوهی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر آزاد «فرهاد زارع کوهی»

 

شلوار توسی از خیابان ولی‌عصر می‌گذرد

و آفتاب تا مرز له‌شدن الیاف

پافشاری می‌کند

چشم‌هایم تار میبینند

تئاتر مردم شهر را

میبینم

با سایه‌هایی

که بر گلیم سنگ‌فرش‌ها درازتر می‌شوند

پافشاری می‌کنند

بر خودشان

شاید این خیابان‌ها

رد آج چکمه‌های علافی است

که صاحبش برف را با شلوار توسی

و آفتاب را از پهنا لوله می‌کرد و

آن‌قدر لگد که

هر‌چه آب بود و روغن

در می‌رفت

زندگی شاید یک گلیم پیچیده‌ی دراز است که هر‌روز جویی از خلط و زباله از آن

می‌گذریم

به تالاب پایین شهر می‌رسیم

با شلوارهای شل و ورمالیده

و پیرهن‌هایی که نقش ماهی مرده

در سینه دارند

شاید این همه

ترن و تراموا که در کلاف‌های کاموا

سرپیچه می‌گیرند

تمثیلی سرراست است از مسیری بلند

از پایین تا بالای شهر

راست‌اش را بخواهید

ماهی مرده همه‌جا ماهی مرده است

چه در تنگ شب عید باشد

چه در استخر ویلا

چشم‌ها مجبورند تار ببینند

همه‌چیز که رنگ باخته باشد

قیافه با کلافه قافیه می‌شود

و شمال و جنوب هردو

پایانه های شلوغ.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692