شعری از «رضا روشنی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعری از «رضا روشنی»

 

زندگی

از همین ایستگاه آغاز می‌شود

از همین حفاظ شیشه‌ای و

صندلی‌های بی پشت و پناه

کافی ست

در فاز سه باشی

پشت قفل‌های وا نشده ساعت‌ها

و این اتوبوس معلق

که هیچ گاه

با این فکرها چه می‌شود کار؟

پیوسته به فکر باختن باش

به روزی ابری یا آفتابی

که باخته می‌شوی

و روزنامه‌ها از هوای تو

که ناگاه

از این لحظه

به سنگینی روزها فکر کن

به بارش یک ریز برف

که درست چند سال پیش

و بعد

حیاط

خانه خالی

و عکسی که روی دیوار سال‌هاست

سلام

ای راه‌های بی اختیار

ای آفتابگردان‌های سرگردان

ای غروب‌های مانده در حاشیه شهر

از من آشوب‌ها و شعرها و شورها

از من واژگونی لاله‌ها و فصل‌ها

از من برسانید به همه

به بازی‌های کودکانه

به عشق‌های عقیم و سربسته

به بایگانی و گنجه

به نامه‌ای که از جنگ رسیده بود

زندگی شاید

از همین ایستگاه آغاز می‌شود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692