زیر این همه هوا، دود، همهمه
زیر رجهای آجری
زیر تار و پود پاخورده و گرههای خرده پا
زیر نقش، زیر خاک پس دادهٔ دست و ترنجها
کنار قدرمطلق اعداد صاف و گوشه دار
زاویه و دیوارهای محاط بر هوا
اسمها شکسته میشوند
حروف کژ
دالهای دولا، موازی
عاطفه تاب بر میدارد
زبان بازنشسته از بازی و بازی
زبان میخواهم برای تیز و لیز؟
حروف برای تحریف؟
دال برای مدعا؟
عاطفه برای عطف به ماسبق؟
بازی برای فرار از بسته و بستگی / برای گوش و بازی گوشی؟
دست میجنبانم
برای رج
برای آجرهای جابجا
نقشهای بی قرار
ترنجهای قاچ قاچ دستهای سرخ
زاویههای شکسته را جا میاندازم
عددها را روند و روان
دیوار را با هوا طاق میزنم
اما اسمها را بر طاق میزنم تا بتابد / بتاباند
حروفشان تکان تکان بخورند مثل کریستال آویز، بلغزند با رقص سقف
دالها قدشان کوتاهتر دولاتر، سجده بیفتند صاف و مستقیم
عاطفه باز بماند، بازی منعطف، باز برگردد به سیصد و شصت ...
از این همه بازی
این همه تکان
سفیدی ماند برای من
و گردی از سقف
خاکی زیر فرش
طرحی روی بی خط هوا