شعر آزاد«نعمت مرادی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر آزاد«نعمت مرادی»

 

 

سردم، شبیه خیابان های بی رهگذر
شبیه پیرمرد های نشسته در حاشیه میدان
درست شبیه قبرستان شهرم
که پیرزنان بی دندان دران سیگار می کشند
وتنهایی شان را گریه می کنند
سردم مثل مادرم
که هیچوقت لباس های کار گری پدرم را نمی شست
وماها خودش را به مریضی می زد
تا کنا ر پدرم نخوابد
سردم شبیه خواهرم
که بلوغش را زیر پیراهن گلدارش قایم می کرد
وعشق را در خانه دفن می کرد
تا من وخیابان
چیزی از عشقش نفهمیم
سردم
شبیه پسری در هرسین
که از بی عشقی
عاشق مانکن زنانه ای است
که ساعت ها پشت ویترین به اندام زنانه اش زل می زند
می ترسم
برای شهرم می ترسم
وتن های بوداده
وفکر های عقیم
می ترسم

شعر2

دوست داشتم از مادرم بپرسم
ان شب تاریک زمستانی
ان شب بی ستاره خاموش
که من با اولین گریه ام بیدار شدم در دنیایی مجهول
شبیه کدام شب است
وایا زوزه سگی از کوچه
یا ویرانی صدای جغدی در روستا پیچیده است
بپرسم
ترک های خونی وچرکین دستهایش را با وازلین چرب کرده است؟
وبپرسم
تو می دانستی چشمه های اب یخ نام دیگر مرگ است
به پدرم بگویم
زمستانی که مرا از اغوش مادر م جدا کردی
شبیه سینه پهلوی کدام زمستان است
ایا از ناودان روستا کسی قندیل بسته بود؟
تاریکی سلولم
شبیه رحم مادرم است
که گاهی سرم را به ان می کوبم
روی دیوار نقاشی زنیست با لباس کردی
که موهایش را سر خپوستی بسته است
ایا مادرم ان سال موهای ساده اش را
سرخپوستی می بست؟
ومن چقدر شبیه گریه های زنی در زمستان هستم
ویا درست شبیه کلاغی که برای مردن به کوهستان کوچ کرده باشد
ایا مرگ چیزی شبیه همین سلول نیست؟

 

دیدگاه‌ها   

#6 باقرابراهیمی 1394-02-27 21:07
سلام مطلب نسبتا خوبی بوداما بنظر من برای توصیف مرگ نیازی به اینهمه کلمات نبود.
#5 آیدا مجیدآبادی 1393-12-21 21:16
سلام شاعر عزیز
شعرهای واقعاً زیبایی خواندم. با تصاویر و برخوردهایی قابل تأمل.
تنها فکر می کنم می شد کوتاهتر از این هم نوشت و سطر های درخشان را بیشتر بازتاب داد. چون بعضی سطر ها آنقدر ساده و نثر گونه هستند که نبودشان آسیبی به شعر وارد نمی کند. مثل:

سردم، شبیه خیابان های بی رهگذر
شبیه پیرمرد های نشسته در حاشیه میدان
...
اما در عوض سطور درخشان و برجسته ای در این شعرها هست که تأثیر شعر را مستحکم می کند.
درست شبیه قبرستان شهرم
که پیرزنان بی دندان دران سیگار می کشند
...
تو می دانستی چشمه های اب یخ نام دیگر مرگ است
...
و به نظرم پایان بندی شعر دوم قویتر و قابل مکث تر از شعر اول است.
سبز باشید..
#4 hena 1393-12-17 17:37
خیلی قشنگ بودن و قابل حس کردن
لذت بردم از شعر
از ساختار
اما از دردهاش، نه
#3 سپیده مهرگان 1393-12-16 17:16
بسییار عالی
#2 پیمان 1393-12-15 00:03
بسیار زیبااااا دروووود
#1 رقیه بنکدار 1393-12-14 23:32
واقعا عالی بود.دست دست اندرکاران این سایت درد نکند

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692