چشمان تو چشمان آهوهاي وحشيست
پنهان شده در بيشهي موهاي وحشيست
حتما نميداني كه اخمت هم چه زيباست
در چشم آنكه مسخ ابروهاي وحشيست
طعم نوازش را نميفهمند وقتي
انگشتهايم لاي گيسوهاي وحشيست
طعمي كه از آن بوسهي گس سهم من شد
سوغاتي شيرين كندوهاي وحشيست
حالا دودستت موج ميگيرند بر اوج
ساعد نه ، بلكه گردن قوهاي وحشيست
من رقص شمشيرم چه زيبا مينمايد
وقتي كه همرقص النگوهاي وحشيست
تا تو يكي از عابران اين محلي
اين سينه رستنگاه چاقوهاي وحشيست
بي شك بهشتي تازه را پوشانده از من
آن ساتني كه باغ آلوهاي وحشيست
بيچاره نقاشى كه موضوعش تو باشي
عمري گرفتار قلمموهاي وحشيست