شعر كلاسيك«صلاح‌الدين پناهي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر كلاسيك«عليرضا بشارتي»

 

نگاهم با نگاهت مي‌شود جمع، نگاهي تازه دنيايي پر از نور

سكوتي مملو از برگي بهاري، در اعماق جهان خالي از نور

تبسم در نگاه شعر تازه ،و بويِ سيبِ سرخِ دستِ حوا

نگاه گندمي با حيله‌اي نو، و من مي‌ترسم از شب‌هايِ در گور

پرنده مي‌زند پر روي دوشِ بهاري خيس در بارانِ پاييز

صداي خسته و غمگينِ تاری، رها در چنگ گنجشكي در آن دور

هواي شهر لبريز از قناري، هواي شعر خوش رنگ و غزل وار

سپيدي در دل شب لانه كرده، و بي‌معنا شده هر واژه كور

ستاره چشمكي زد رو به ماهي در آغوشش كشيد عشق آب‌ها را

صدف مي خندد از اين ماجرا كه، صيادي آنطرف افتاده در تور

دیدگاه‌ها   

#2 مهین 1392-09-12 21:22
با سلام
این شعر رو توی وبلاگم میزارم با اجازه تون
#1 کاوه 1392-09-04 13:21
بسیار زیبا و دلنشین بود علی جان لذت بردم

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692