شعر كلاسيك«حانيه دري»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

1

 

باید شبیه مادرت باشی
در دست‌های خانه‌­ای سنگی
باید بخندی گریه­‌هایت را
حتا اگر بدجور دلتنگی...

باید به رویایت بفهمانی
راهی برای امتدادش نیست
در سرزمینی که تمام عمر
حال و هوای چشم "زن" ابری­ست

باید صدایت در تو گم باشد
عادت کنی به چار دیوارت
هر شب مسکن­‌ها بپوشانند
درد تو را در قامت زارت

از گریه‌­هایت شعر بنویسی
هم صحبت دیوار­ها باشی
باید نجابت در تنت باشد
از آرزوهایت جدا باشی

باید بسوزی با غذاهایت
روی اجاق آشپزخانه
باور کنی لبخند بی­‌معنی ست
چیزی شبیه قصه... افسانه

زیر حجابی سرد و اجباری
شخصیت خود را بپوشانی
دوری از آزادی و در قلبت
معنای آن را هم نمی‌دانی

آینده‌­ات در آینه مرده
یک سرنوشت مردنی داری
از ترس حرف دیگران باید
از آرزوها دست برداری

پس می‌دهی هر روز در خانه
به عالم و آدم جوابت را
این بازجویی­‌های هرروزه
می‌گیرد از شب­‌هات طاقت را

دختر شدی این جرم سنگینی‌­ست
سنگین شبیه دست بابایت
وقتی قفس سهمت شده دیگر
عادت بکن به روح تنهایت

دختر شدن معنی بدبختی ست
یعنی پر از بی­‌طاقتی مردن
یعنی در آغوش تن سلول
با شیوه‌­های سنتی مردن...

 

2


اندازه‌­ی صد سال نوری از دلت دورم
باید همیشه دور باشم از تو‌، مجبورم!

یا گریه‌­هایم را میان شعر می‌گویم
یا می‌نوازد گریه را نت­های سنتورم

یعقوب عاشق توی این دنیا فراوان است
یعقوب... مثل من... که از این گریه­‌ها کورم!

هر دفعه دل دادم به دریا باز هم افتاد
شکل تو یک ماهی قرمز در دل تورم

مثل تمام پسته‌­ها که تلخ می‌خندند
پنهان شده صد بغض پشت خنده‌­ی شورم

یک آسمان افتاده در قلبم که غیر از ابر
در بین باران­‌های دلتنگی­ش محصورم

شاعر شدن یعنی فقط حسرت... فقط حسرت!
یعنی تو دانشگاهی و من پشت کنکورم!

 

3

از سقط بودن توی شعری که نمی‌خواهی
از زندگی کردن میان این همه حفره
حتا از این دفتر... از این خودکار... بیزاری
باید غذا را گرم بنویسم سر سفره

باید همانچه خواستی از بودنم باشم
یک شئ شخصی بین دستت... مثل مسواکت
غیر از تو حتا توی خوابم هیچکس هرگز...
تنها تو باشی و توقع‌های غمناکت

عادت به دنیای تو و لبخند بی‌معنی
باید بسوزم با غذا روی اجاقی که ...
مثل عروسک بین دستانت خفه باشم
یا حبس باشم تا ابد توی اتاقی که ...

از آرزوهای بزرگم دست بردارم
طعم ناهار و شام تنها دغدغه‌­م باشد
پیشم بخوابی و تمام خط خط ذهنت
یک عالمه فکر چک و قسط و رقم باشد

یک حلقه و مهری که بر روی دو تا کاغذ
باید به جرم زن شدن‌، شرمنده­‌ات باشم
باید دهانم بسته باشد جبر می‌گوید
بایست تا روز قیامت بنده‌­ات باشم...

 

4

خودم نبوده­‌ام انگار ... نوزده سال است
تمام عمر، وجودم میان مه گم بود
همیشه قبله­‌ی انگشت­‌های آدم­‌هام
همیشه زندگی­‌ام باب میل مردم بود

کسی به نام "خودم" هم کلام شب‌هام است
همیشه همدم اشکم پتوی بدبخت است
[برای دلخوشی دیگران نفس بکشی]
ببین! تصور این حال و روز هم سخت است!

تمام عمر به ساز زمانه رقصیدم
که آخرش هم از آینده دست بردارم
من از سیاهی این شعرها دلم خون است
چقدر گریه کنم پا به پای اشعارم؟

دروغگویی آیینه خسته‌­ام کرده
چقدددددر خسته‌­ام از خنده های زورکی‌­ام
نشسته است جهانی برای تبعیدم
میان قلب من و خواب‌های کودکی‌­ام

رسیده ام ته خط ... در حوالی مردن
در این زمانه کسی فکر غربت من نیست
جنون به ثانیه‌هایم رسیده است اما
جنون بهانه‌­ی خوبی برای مردن نیست

تمام عمر دلم را به هیچ خوش کردم
که جای شخص "خودم" چند ثانیه باشم
همیشه زندگی­‌ام یک امید باطل بود
همین امید که یک روز "حانیه" باشم

 

5

شبیه ابر پاییزیم انگار
که می‌خواهیم هر لحظه بباریم
لباست را بپوش اخبار گفته
زمستان بدی در پیش داریم

رسیدی... آسمان مه گرفته
کنارت آسمان بهتری شد
ولی وقتی نخندیدی دوباره
تمام ابرها خاکستری شد

اتوبان تا اتوبان شعر خواندیم
و خندیدیم دردی بی­صفت را
میان شعرهایت می‌شنیدم
صدای بغض ­دار گریه‌­ات را

همین لبخند تکراری لب­‌هات
و بغضی که به جانت خانه کرده
همین دردی که پشت خنده‌هات است
مرا یک شاعر دیوانه کرده

دلم می‌خواهد امشب تا قیامت
برای خستگی ­هایت بمیرم
و بعد... از آسمان‌­ها انتقام-
تو و بغض نگاهت را بگیرم

شبیه شانه‌هایت... درد دارم
تو گفتی خسته‌­ای و من شکستم
اگرچه زنده­‌گی تکرار درد است
نبینم بغض داری... [من که هستم]

 

 

 

دیدگاه‌ها   

#4 علی 1394-05-10 23:36
گفته ای از مولا علی برای حانیه خانم:
امام علی ع : النــــــــــاس نِِِِیام واذا ماتوا انتبهوا
مردم همواره در خوابند
آن هنگام بیدار می شوند که بمیرند.
----------------------
فروغ فرخزاد(تولدی دیگر):
نگاه کن
توهیچ گاه پیش نرفتی
توفرو رفتی
#3 لیلا سوری 1393-03-13 05:53
سلام خیلی راحت احساستو به بدست واژه ها سپردی همین یعنی آزادی. تبریک میگم زیبا بود. دانشجو ام واسه رفع خستگی خواستم یه شعر بخونم. باید بگم لذت بردم . مرسی خانم .خدا قوت
#2 حسین کاوه 1393-02-07 16:42
سلام و عرض ادب احترام
خدمت سرکار خانوم دری
زیبا و دلنشین
چشمه ی ذوقتان جوشان
سربلند و فرحمند
#1 محمد عبدالهي مهرآيين 1392-07-07 15:43
در بيت زير اگر بجاي (به) بر نوشته بشه روانتر خواهدشد
پس می‌دهی هر روز در خانه
به عالم و آدم جوابت را

ارزش زن !!
سئوالی ازتودارم ایکه خوانی ات خدا بنده
چرا باید نباشی ازخِرَد هم عقل آکنده ؟
خدایت جان" همراه خِرَد برتو عطاکرده
چرا" زان سود نابرده " شوی از زندگی کنده
چرا بی ارزشش خوانی زنی را کاو شود مادر
بزاید چون تو فرزندی که خوانی ات ازو برتر
کجا ازچیز بی ارزش شود آن گوهری حاصل
که دانشمند وعالِم گردد ویا عارف وفاضل
دمی با فکر وبا پندارو وجدانت نما خلوت
بخود آی وبدور انداز این بن مایه ء ذلّت
که خواریّ بشر ازاین مصیبت بیش " کی بوده
که خوانی مادرت بی ارزش وخود خوانی ات هوده
خدا کی فرق بنهاده میان خیل انسانها
بجز تقوا کجا فرقی نهاده بین این جانها
بشو شرمنده گر باشی خداباور دراین دوران
که این کارت نباشد منطبق باخصلت یزدان
که زن زآغاز تا امروز بوده عنصری فاضل
همه اشخاص ناب این جهان زو گشته شد حاصل
نخست آموزگار ما همو بودست ای غافل
که ازدامان پرمهرش بگشته شخصیت کامل
سه ربع تربیت اززادگانش گردن اوشد
جهان ما زعلم ومعرفت زین"قشرزن نوشد
به کسب علم ودانش دررقابت باهمه مردان
چنان کوشا ستی آنسان که سبقت گیرد ازآنان
تو پنداری زنان مثل تو باشند از خِرَد" عاری؟
چرا باید که حقش را به نصف خویش بشماری
خدا " یا قدرت برتر" به هرنامی که می خوانی
بگستردست خوانی را که حدّ ش را نمی دانی
همه موجود این عالم زانسان و ز حیوانش
بقدر سهم خود هردم فراگیرند از خوانش
تو قدرسهم خود بردار گرحق را خدا دانی
نه با نام خدا "حقّ دگر موجود بستانی
تومهرآیین از سهمت فرا مگذار پایت را
همی سرکوب باید خواهش بی انتهایت را
که بیش ازسهم تو مال دگر موجود این دنیاست !
همه موجود گر حقّش ستانَد این جهان زیباست !
همه موجود گر حقّش ستانَد این جهان زیباست!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692