شعر كلاسيك«رها ظفر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

مهدي رضايي مدير سايت كانون فرهنگي چوك، مهدي رضايي دبيرانجمن داستاني چوك، داستان، داستان خواني، ادبيات، ادبيات فارسي، ادبيات جهان، ادبيات غرب، ادبيات شرق ، داستان ايراني،‌داستان خارجي، بهترين انجمن داستان ايران، شعر، شاعري، شعرخواني

 

شعر1

به کربلای تنم خون چکیده از بدنت
محرم است که امشب سیاست پیرهنت؟
من از.فرات لبت دجله تر نمی بینم
عرق نشسته به ترکیب لایزال تنت
به خیمه های وجودم چه آتشی زده ای
شراره می زند انگار غنچه‌ي دهنت
مرا به معرکه خواندی و آب را بستی
چه اقتدار قشنگی است حکم سر زدنت
به عصر شام غریبان رسیده‌ای حالا
که شمع می‌چکد از پاره‌پاره‌های تنت
غروب می‌کنی اما همیشه منتظرم
یزید می‌شوم آخر به شوق آمدنت


 

شعر2)

چقدر با تو بخندم که مال من باشی

تجسم خوشِ فرض حال من باشی

چقدر زل بزنم قهوه‌ي دو چشمت را؟

نگاه تلخ بنوشم که فال من باشی

جواب یک هیجان نیست،نقل عشق این است

اگر تو فارغ از این‌ها، سوال من باشی

و توی   آینه تکثیر می‌شوم شاید

شبیه هم بشویم و مثال من باشی

نگو که ضعف بزرگی است اینکه یک شب تو

به وقت خواب بیایی وبال من باشی

بغل گرفته دوزانو به خلوتی نمناک

مگر زشرم، تو جویای حال من باشی

تمام زندگیم را به رنج دادم تا

در این معامله تو،درقبال من باشی

که باشی و ضربانت حیات من بشود

به هر سروده منِ بی مثال من باشی

از ابتدا که جهان می‌رسد به آغازت

تو اولین بشر بی زوال من باشی

به اسمان نگاهت نمی‌رسم باید

خودت مرا برسانی و بال من باشی

بیا که فرش دو چشمم به رنگ خون پهن است

اجازه هست شما مرد سال من باشی؟



شعر 3)

در من سکوت سرد زمستان رسیده است  

شاید دوباره فرصت باران رسیده است

 

زن این طرف کنار بخاری شکسته شد

مرد آن طرف به هر دو لبش جان رسیده است

 

گرگم کنار بره چشم تو مرد و آه ...

حتما سقوط فصل بیابان رسیده است

 

در تخت بی کسی به خودش پشت کرده عشق

تنهایی بهار به ایوان رسیده است

 

سر می رود جنون تو از بی‌قراری‌ام

شکی که در سقوط به ایمان رسیده است

 

با من نبوده‌اند چرا خانه‌زادها؟

افسوس از غریبه فراوان رسیده است

 

در روزهای خسته‌ي اسفند لانه باش

گنجشک خیس پشت خیابان رسیده است

 

دارد هوای بودنم از دست می‌رود

با این غزل که تلخ به پایان رسیده است




گلاره ظفر بالانژاد متخلص به (رها ظفر) متولد دی ماه 1361 مشهد
ليسانس ریاضی از دانشگاه خیام

وي در حال حاضر مدیرو و موسس انجمن شاعران بی‌مرز با بیش از بیست و پنج هزار عضو مي‌باشد که هرساله در شهر‌های بزرگ ایران همایش شعر‌خوانی به نفع کودکان بی سرپرست برگزار می‌کند

بيوگرافي شاعر به زبان خود:
از زمانی که به خاطر دارم همه چیز در دنیا برای من حالتی موزون و اهنگین داشتدر دوران راهنمایی کل دیوان حافظ رو از بر داشتم و در مسابقات مشاعره در مدارس مشهد و استان خراسان بار ها و بارها جوایزی دریافت کردم
فعالیت رسمی و حرفه ای من در ادبیات با اغاز دوران دبیرستان اغاز شد و اولین دفتر غزلم را در دوران دبیرستان  به پایان بردم
با ورود به دانشگاه انجمن ادبی اهورا را نیز هم‌زمان تاسیس کردم که در طی چهار سال شاعران خوب خراسانی و ... در این انجمن به شعر خوانی پرداختند از جمله این افراد دکتر سید مهدی موسوی و زنده یاد رضا بروسان و بسیاری از دوستان و شعرای بنام حال حاضرکشور  بوده اند
هم چنان در قالب غزل رباعی چهار پاره و سپید قلم می‌زنم مجموعه اکنون شعر و داستان را در سال نود و یک به همراه تنی چند از دوستانم به چاپ رساندم و مجموعه اثار سپید ی با نام خواب خیس خرمالو ها در دست چاپ دارم

دیدگاه‌ها   

#3 رضا 1392-11-13 16:18
از وزن شعراتون خوشم اومد موفق باشید
#2 محمد عبدالهی مهرآیین 1392-07-30 16:14
درود فراوان بر بانورهای عزیز که بسان دخترم مهرش بردلم نشسته
شعرهایت زیبابود ولی کازی که داری انجام میدی آنقدر والاست که اشعارت را زیر سایه بوده و باصطلاح تحت الشعاع قرار داده سپاس از کار انسانی تو نازنینم

کردار!!
هرکسی درآرزوی وصل بر نامي نكو
کوششی در راه جذب و فتح دلها می کند
آن یکی اجرا کند اصل و فروع دین ؛ همه
درکنارش خدمتی بر خلق دنیا می کند
می کند تامین برخی از جهازات عروس
فتح دل با این عملهایش هویدا می کند
وان دگر بردرد ایتام و فقیران دل غمین
با بنای خیریه آنرا مداوا می کند
مستمندان را دهد یاری به مقدورات خود
زین عمل نورامیدی بر دل اعطا می کند
وين يكي هم درگروه شعر و عرفان و ادب
با گروهش محفلي جانانه برپا مي كند
الغرض هرکس به راه و رسم انسانیّ خود
فکرچاره بهر آن دنیای فردا می کند
مهرآیینی؛ مسلمانی ؛ به هرکیشی بدان !
هرکه با کردارخود ذات خود افشا می کند!!


پر توان بادا سرانگشتان پرمهركسي
كاو نوازش بريتيمان كرد و غمخوارش بشد
يا كه برافتاده رحم آورد و دستانش گرفت
يا كه بر بيمار بي كس خود پرستارش بشد



مي نويسم روي ديوارت به خط زرنگار
آرزو دارم شوي در زندگاني رستگار
شهرت مردانگي بر هركسي بايسته نيست
كار مردان حقيقي مانَد از وي ياد گار
لقمه اي از سفره ء نامردمان نستاند او
قد همچون سرو او گردد برايش افتخار
در حد مقدور خود خدمت به محرومان كند
بهر انسانهاي درمانده شود چون يار غار
پبرو فرهنگ نيكي باشد و حق بشر
مُهر (مهر) آدميت برجبينش برقرار
#1 سعید 1391-10-26 04:24
موفق باشید و امیدوارم بتوانم از این بانک شعر استفاده کنم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692