یک حنجره لبریز بغض و چشم بارانی۔
یعنی هوا خوب است هنگام غزلخوانی
حال من و موی تو و این باد سرگردان۔
یعنی پریشانی، پریشانی، پریشانی!
"من" هم ضمیر غایب و تو در کنار او
۔چیزی از احوال پریشانم نمیدانی!
بر طبق دستور زبان عشق بعد از "من"۔
انگار باید فعل سوم شخص بنشانی
من رفت، من می گرید و من بی تو خواهد مرد
۔تمرین سختی نیست، میمیرم به اسانی
بیتو بهار اطراف من بدجور مسموم است۔
انگار در جنگل بیابانی برویانی
در من کسی هر روز دنبال تو میگردد۔
گم میشوم گاهی در این سر در گریبانی
"من" اتفاق تازهای میشد اگر با تو۔
یکبار دیگر "ما" شود بعد از غزلخوانی!