در خون رگ هایم کمی امید جریان داشت
وقتی که می رفتی / نگاهت درد پنهان داشت
می رفتی و شهر پس از تو مات و بی جان بود
شهری که تنها ابر هایش حال باران داشت
محکم گرفتی دست من را ! بغض می خوردم
"ای کاش برگشتن برایت باز امکان داشت"
چیزی ازم کم شد ولی قطعا مواظب باش
قلبی که بردی قبل رفتن ، ذره ای جان داشت
می گفتی از اول که قاطع می روی اما
از پشت می دیدم کسی پاهای لرزان داشت !
انگار آن قلبی که قبلا کوه آهن بود
در موقع رفتن کمی ، یک ذره وجدان داشت
بعد از تو کل قصه هایم خوب بود اما
انگار کل قصه ها یک جور پایان داشت !
دیدگاهها
موفق باشی پیام جان
شعرت مانند همیشه زیبا و گیرا بود. جاودان باشی پیام عزیز.
Bsyar delnshin wa por mohtawa.
Arezoye mowafaghyati roz afzon braye shaere xosh ghlam.pyam aghayi
غزل زیبایی خواندم. ممنون از عشق و ممارستی که برای ادبیات و شعر به خرج می دهی و می دانم که یک روز مانند پدر مرحومت " معروف آقایی " شاعر خوبی خواهی شد و حتی به نقطه هایی خواهی رسید که عمر کوتاه پدر عزیزت کفاف رسیدن به آن را نداد.
...
عذر می خواهم که خیلی دیر آمدم و خیلی دیر شعرت را خواندم.
یکی دو نکته ی کوچک مثل گره وزنی در شعرت دیدم که مطمئنم به مرور زمان از میان برداشته خواهد شد.
استعداد و جدیت تو بهترین پشتوانه های شعری تو هستند دوست من و من همیشه از دوستی با تو مفتخرم..
سبز باشی و همیشه نویسا..
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا