دو داستانک «چشم بر هم زدنی»، «زمانه جدید» نویسنده «اشفاق احمد» مترجم «سمیرا گیلانی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

samira gilanii

چشم بر هم زدنی

آن خانم معلم همیشه به بچه­هایش که در مدرسه انگلیسی زبان درس می­خواندند، نگاه می­کرد و به خود می­گفت: «من بچه­هامو خوب آموزش می­دم اونا رو مثل پدرشون دکتر می­کنم.» او در مراقبت و پرورش فرزندان خود چیزی کم نگذاشت. هزینه زیادی را صرف تعلیم و مراقبت فرزندان خود می­کرد اما ناگهان حالاتش تغییر کرد. به مرض مهلکی مثل سرطان مبتلا شد و بعد از یک ماه از دنیا رفت.

بعد از مرگ مادر بچه­های معصوم زیر نظر پدر تربیت شدند. یک سال بعد پدر دوباره ازدواج کرد. بچه­ها از مدرسه انگلیسی زبان به مدرسه اردو زبان آمدند و سپس یک روز درحیاط مدرسه در صفی ایستاده بودند که از پول زکات به بچه­های مستحق، روپوش مدرسه می­دادند!

زمانه جدید

روزی پیرزن ضعیفی که پای­بند نماز و روزه بود، از بچه شش ساله همسایه پرسید: «پسر هیچ وقت ندیدم بابات واسه نماز بره مسجد، تو خونه نماز میخونه؟»

«نه خاله. پدر من خوش­ قیافه است. چرا نماز بخونه؟ نماز مال آدمای پیره، مگه نه؟»

بچه با معصومیت این را گفت و سمت تلویزیون چرخید و مثل زن­هایی که در آن می­رقصیدند، شروع به رقصیدن کرد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

دو داستانک «چشم بر هم زدنی»، «زمانه جدید» نویسنده «اشفاق احمد» مترجم «سمیرا گیلانی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692