دو داستانک «فالگیر»؛ «جنازه»/ نویسنده: اشفاق احمد/ مترجم: سمیرا گیلانی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

samira gilanii

فالگیر

من هر وقت از آن سمت عبور میکردم، جیوتیش را همیشه میدیدم که میان جمعیتی انبوه نشسته و خطهای کف دست مردم را میخواند و آنها را از قسمت و سرنوشتشان آگاه میکند.

یک روز من هم میان جمعیت رفتم ولی تا نوبت من رسید، خیلی دیر شده بود و همه جا تاریک. او رو به من کرد و گفت:

« فردا بهت میگم حتما بیا. میبینمت فردا.»

روز بعد وقتی آنجا رسیدم دیدم کسی که قسمت بقیه را از کف دستشان میگفت، با خطوط قسمت خود ناآشنا بوده ...!

او امروز صبح از این دنیا کوچ کرده بود.

 

جنازه

او شاعر و ادیب معروف زبان اردو بود و در تمام زندگی خود برای پیشرفت و نشر زبان اردو تلاش زیادی کرده  و در مورد اهمیت زبان مادریش صدها مقاله نوشته بود. روزی ناگهان مرگش فرا رسید. دو ماه بعد از فوتش فرزندانش کتابهایش را بیرون گذاشتند. چندین کتابخانه پر از کتاب بود. همسایگان دورتا دور کتابخانه ها دست به سینه ایستاده بودند و فرزندانش آماده میشدند تا وسایل پدر را به سمساری ببرند. آن وسایل اکنون به کار کسی نمی آمدند  چون تمام آموزشهای او به زبان انگلیسی بود!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

دو داستانک «فالگیر»؛ «جنازه»/ نویسنده: اشفاق احمد/ مترجم: سمیرا گیلانی

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692