دو داستانک «مسافر نابینا»؛ «دوران بچگی» نویسنده «اشفاق احمد» مترجم «سمیرا گیلانی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

samira gilanii

مسافر نابینا

خودش نمیدانست که راهی که میرود مستقیم است یا راه گمراهی؟ در راه فردی را دیده بود که به او گفته بود: «راهت را گم کرده ای بیا تو را به منزل برسانم.»

 بیچاره مسافر نابینا چکار کند خودش که نشانه های مسیر را نمی دید مجبور بود پشت سر او بی صدا حرکت کند. ولی همانطور که در مسیر حرکت میکرد تا به منزل برسد، فهمید که راهی که پیموده راه گمراهی است و کسی که او را راهنمایی کرده خضر نیست بلکه شیطان است. حواسش را از دست داده بود.

«حیف...! دنیا که هیچی آخرتم هم تباه شد.»

 اینک او پشیمان شده بود، ای کاش او جاهل نبود و چشمانش باز بود قطعا در این صورت در روشنایی چشمانش در مسیر مستقیم زندگی موفق و سفر آخرت حرکت میکرد. درست و غلط را میفهمید و نه در راه گم میشد و نه کسی او را گمراه میکرد.... اما حالا از پشیمانی چه سود؟ خیلی دیر شده است. جهنم انتظار او را میکشد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دوران بچگی

وقتی روزنامه فروش روزنامه جدید را جلوی در خانه گذاشت، پسرم و پدر ناتوانم هر دو دویدند. یادم آمد که امروز چهارشنبه است و صفحه مخصوص بچه ها چاپ میشود. پسرم فوری دوید و روزنامه را برداشت و صفحه مخصوص بچه ها را برداشت. پدر ناتوانم نیز سعی داشت همان صفحه را بردارد!

همانطور که نگاهشان میکردم، صفحه مخصوص پاره شد و بینشان دعوا راه افتاد!!!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

دو داستانک «مسافر نابینا»؛ «دوران بچگی» نویسنده «اشفاق احمد» مترجم «سمیرا گیلانی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692