فرومایه
گلابو پنرت خدمتکار خانه شوالا رام از طبقه پایین جامعه بود، به همین سبب شوالا خیلی از او متنفر بود و مدام به همسرش میگفت:
«به این دختر نحس و فرومایه نگو بیاد اینجا کار کنه، چندشم میشه ازش!»
گلابو بارها کلمه فرومایه را از زبان شوالا رام شنیده و هر بار دلش گرفته بود. روزی همسر شوالا برای انجام کار ضروری از منزل خارج شد و به شوهرش گفت: «هر چی لازم داشتی به گلابو بگو برات بیاره.»
شوالا در اتاق خود گیتا می خواند، گلابو برایش چای آورد: «ارباب! چای آورده ام براتون.» ناگهان نگاه شوالا به گلابو افتاد و همانطور خیره ماند. با خود گفت: «مگه یه فقیر فرومایه هم میتونه انقدر خوشگل باشه!! چقدر خوش هیکله! تا حالا نگاهش نکرده بودم.»
«ارباب چیز دیگه ای لازم ندارید؟»
«گلابو! تو خیلی خوش هیکلی، بیا بشین پیشم.»
گلوی گلابو خشک شد: «من متعلق به طبقه فقیر و فرومایه هستم. چطور کنار شما بشینم؟»
«بیا بشین» شوالا پرید و گلابو را محکم در آغوش گرفت و دیوانه وار بوسید. همان موقع در باز شد و همسر شوالا وارد شد. گلابو خود را از آغوش شوالا آزاد کرد و به سمت خانم دوید و گفت: «خانم! شوهر شما چقدر فرومایه است!!»
مشکل
«حالا باید دیگه خوشحال باشی که همراه زندگیتو پیدا کردی. سعی کن شب و روز باهاش بخندی و شاد باشی.» شاهده به دوستش رضیه گفت. رضیه جواب داد: «تو درست میگی اما ...»
شاهده حرفش را قطع کرد: «اما و اگر رو ول کن، فراموش کن که قبلا ازدواج کردی و دو سال بعد از عروسیت شوهرت ناپدید شده، هشت سال تموم منتظرش نشستی اما نیومد پس خانوادت اجازه ازدواج بهت میدن. حالا مشکل چیه؟» شاهده سعی کرد حرفش را به او بفهماند.
«شاهده! تو میدونی که من به اون ....»
«میدونم همبازی بچگیت بوده و دوتاتون تا حد مرگ همو دوست داشتین، اما اون ناپدید شده! تو واسه زندگی یه همراه لازم داری که حالا پیدات کرده، حالا مشکل چیه؟» شاهده به چشمان رضیه خیره شد.
چشمان رضیه لبریز اشک شد: «مشکل اینه که همراه بچگیم، عشقم، همسر اولم بعد هشت سال که ناپدید شده بود، حالا صحیح و سالم برگشته!!!»
کمک نیاز دارید؟ 
چت از طریق واتساپ