تخفیف
پسر جناب پرفسور برای امتحانات آماده می شد بنابراین همراه پدرش برای خرید کتاب به کتابفروشی رفت. کتابهای مورد نظرش را انتخاب کرد. کتابفروش فاکتور دو هزار روپیه ای به آنها داد.
پروفسور اعتراض کرد: «داداش! یه کم تخفیف بده! چه خبره! کتاب هم انقدر گرون!»
با اصرار پروفسور، کتابفروش ده درصد تخفیف داد.
چند روز از آن ماجرا گذشت. جناب پروفسور مسئول خرید کتاب، برای کتابخانه دانشگاه شد. پروفسور به همان کتابفروشی رفت. فروشنده او را شناخت.
پروفسور کتابهای چند هزار روپیه ای برداشت و روی پیش خوان گذاشت. قبل از اینکه پروفسور چیزی بگوید، فروشنده گفت: «جناب! ایندفه رقم بالاست، قبل ازینکه بگین خودم پونزده درصد تخفیف دادم بهتون.»
پروفسور خندید و گفت: «داداش! تخفیف بده ولی همونقدر که باید بدی، بده.»
حالا که خرید برای کتابخانه دانشگاه است، تخفیف به چه کار می آید؟!!
-------------------------------------------------------------------------------------
پسر کثیف
زنی همراه پسرش در ایستگاه منتظر قطار ایستاده بود. پسر از مادرش درخواست خوراکی کرد. زن کیف دستی خود را باز کرد و یک بسته بیسکوییت به او داد. همان موقع نگاه پسر به ریل افتاد، جایی که پسری فقیر در حال جستجو در زباله ها و پسماند خوراکی دیگران بود و چیزی برای خوردن پیدا کرد و خورد. با دیدن این صحنه پسر به مادرش گفت: «مامان! اون بچه رو ببین!»
مادر نگاه سردی به آن پسر انداخت وگفت: «چیه؟ چی میگی؟ زود بیسکوییتتو بخور! قطار داره میاد.»
«مامان! اون پسره یه چیزی از رو زمین برداشته داره میخوره!»
به محض پایان یافتن این جمله، مادر به آن پسر فقیر نگاهی کرد و با نفرت گفت: «اوه شِت! نگاش نکن! اون یه پسره کثیفه، بیا بریم ازینجا و یه جای دیگه بایستیم. خیلی چندشه!»
داشتم با خودم فکر میکردم که کثافت واقعی کجاست؟!
کمک نیاز دارید؟ 
چت از طریق واتساپ