داستان ترجمه کودک و نوجوان «نگرشی نوین» نویسنده «کارول مور»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

داستان ترجمه کودک و نوجوان «نگرشی نوین» نویسنده «کارول مور»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم»

دنیای افسانه‌ها با تصوّر وقایع آینده‌، تکنولوژی برتر و رویاروئی با ناشناخته‌ها شکل می‌گیرد‌. این موضوع همچنین کنایه‌ای است به سرشت انسان‌، موفقیّت‌ها و شکست‌هایش و این‌که چگونه از آن‌ها تأثیر می‌پذیرد‌.

***

روز اوّل‌:

در یک بعد از ظهر داغ به‌ناگهان یک کشتی فضایی بزرگ در میان آسمان آبی نمایان شد و به آرامی بر چمن‌های مقابل کاخ سفید فرود آمد و برای 5 ساعت در آنجا از حرکت باز ایستاد درحالی‌که از داخل کاخ سفید صدای همهمه و رفت و آمدهای سریعی بگوش می‌رسید‌.

مأموران امنیتی کاخ سریعاً رئیس‌جمهور را از آنجا خارج کردند و بلافاصله ارتش با سربازان‌، تانک‌ها و هلیکوپترهایش به آنجا وارد شد و رزمندگان با حفظ نهان‌کاری بر سر همدیگر فریاد می‌کشیدند و بدین‌گونه فرمان می‌دادند‌. کنگره آمریکا و سازمان ملل متحد جملگی جلسات اضطراری برگزار کردند آنچنان‌که انگار بوی وقوع یک جنگ بین سیاره‌ای به مشام‌شان رسیده باشد‌.

درست در ساعت 5 عصر بوقت محلی بود که دری کوچک از کنار کشتی فضایی گشوده شد و موجودی انسان مانند از آن خارج گردید‌. او به‌راه افتاد امّا به‌هیچ‌وجه سبب ترس و وحشت نشد‌. وی دارای 3 فوت قد‌، سری بزرگ که بر بالای جثه‌ای کوچک قرار داشت و یک جفت پاهای باریک و دوک مانند بود‌. به‌علاوه ضمائمی پرمانند بر روی سرش بصورت دُم رشد کرده بودند که به او شکلی مشابه پرندگان زمینی می‌دادند ولی او مثل انسان‌ها حرکت می‌کرد و لباسی یک تکه بر تن داشت که انگار از فلز طلا ساخته شده باشد و در برابر نور خورشید می‌درخشید‌.

موجود فضایی بطرف نزدیک‌ترین سرباز رفت و در فاصله کوتاهی از او توقف نمود‌. وی دارای دو چشم غیر طبیعی و درشت بود که با پلک‌هایی دو برابر معمول احاطه می‌شدند‌. موجود فضایی سپس با صدایی رسا و به زبان انگلیسی کاملاً سلیس و روان گفت‌: «مرا به حضور رهبر عالی‌قدرتان ببرید.»

بعد از کمی آشفتگی که بین نظامیان و سیاست‌مداران بوجود آمد‌، با درخواستش موافقت گردید لذا لحظاتی بعد او در مقابل رئیس‌جمهور ایالات متحده ایستاده بود درحالی‌که رئیس‌جمهور در پشت میزش درون دفتر بیضی شکلش نشسته بود و به‌وسیله 6 مأمور امنیتی محافظت می‌شد‌.

موجود فضایی تعظیم کوتاهی در برابر رئیس‌جمهور نمود و گفت‌: «جناب رئیس جمهور و فرماندهان گرامی‌، اینجانب با خضوع اعلام می‌دارم که به‌عنوان سفیر حُسن نیّت از جانب یک نژاد کهن و متمایز به‌حضورتان رسیده‌ایم‌. لطفاً درک کنید که ما و شما می‌توانیم با قدرت‌هایی که داریم با همدیگر دوست باشیم و یا این‌که در راه نابودی یکدیگر قدم برداریم.»

درست در ساعت 5 عصر بوقت محلی بود که دری کوچک از کنار کشتی فضایی گشوده شد و موجودی انسان مانند از آن خارج گردید‌. او به‌راه افتاد امّا به‌هیچ‌وجه سبب ترس و وحشت نشد‌.

موجود فضایی پایه یکی از پرهای سرش را فشرد و ادامه داد : «من «مووبا» (Mooba) هستم و جزو افرادی می‌باشم که به‌عنوان مترجم به سراسر جهان گسیل شده‌اند‌. من باید عرض کنم که سفینه «ایکس لپیس» (Xxlepis) در حاشیه منظومه شمسی برای یکسال لنگر انداخته است و در حال مطالعه بر روی زبان‌ها و فرهنگ‌های‌تان می‌باشد‌. ما چیزهای زیادی درباره شما می‌دانیم و برای همۀ آن‌ها احترام قائلیم‌.

رئیس جمهور لبخندی صمیمانه زد و گفت‌: آیا می‌توانیم برای راحتی شما کاری انجام دهیم‌؟

«مووبا» برقی زد و گفت‌: البته زیرا من بندرت اشتباه می‌کنم‌. او شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت‌: «من می‌توانم به تعدادی از شما اجازه بازدید از کشتی فضایی را بدهم امّا خودم هیچ‌کس را برنمی‌گزینم‌. متأسفانه باید به اطلاع برسانم که شما تنها گروهی نیستید که ما علاقمند تماس با آنها در کره زمین هستیم‌. در این‌جا برخی از موضوعات جالب دیگر نیز وجود دارند امّا شما غالباً بسیار باهوش هستید و تنها نمونه‌هایی هستید که از عهده کارهای‌شان بر می‌آیند.»

رئیس‌جمهور با شنیدن چنین اظهاراتی ابروانش را بالا کشید.

«مووبا» ادامه داد‌: «برای ملاقات عمومی و بار عام فردا، من مطالبی درباره سیاره «ایکس لپیس» به شما خواهم گفت‌. در این زمان به‌ناگهان پَرهای فوقانی‌اش سیخ شدند و ادامه داد‌: «اخطار می‌دهم زیرا عرفاً ساکنین «ایکس لیپیس» دارای هیجاناتی شکننده است و اگر آداب و مناسبات را به دقت ادا نکنید آنگاه سریعاً به اظهار بی‌احترامی متقابل می‌پردازند‌. آن‌ها دمدمی مزاجند و به آسانی دلخور می‌شوند بنابراین اگر آن‌ها را برنجانید‌، هیچ‌گونه سودی عایدتان نخواهد گردی‌. آیا با این موضوعات موافقید‌؟»

رئیس‌جمهور موافقت کرد و بیاناتی گنگ و نامفهوم را زیر لب ادا نمود‌.

روز دوّم‌:

روز بعد دو سرباز را برای اسکورت «مووبا» از کشتی فضایی تا کاخ سفید فرستادند امّا «مووبا» در کشتی فضایی حضور نداشت‌. در مقابل وقتی که رئیس‌جمهور به‌همراه کارمندان عالی‌رتبه و مسئولان حفاظتش به اتاق ملاقات وارد گردیدند‌، بلافاصله ملاحظه نمودند که «مووبا» در آنجا حضور دارد‌. او بدون هیچ‌گونه اطلاعی از کشتی فضایی در آن‌جا حضور یافته بود‌. او ابتدا از راهروی شیب‌داری عبور کرده و ازدهام کارکنان و گزارشگران را پشت سر گذاشته بود و سپس در اتاق ملاقات حضور یافته بود بدون اینکه روز قبل در این‌باره چیزی به او گفته باشند و با این حال «مووبا» برخلاف رئیس‌جمهور و کارکنان امنیتی به‌هیچ‌وجه عصبی نمی‌نمود‌.

«مووبا» در انتهای اتاق ایستاد و منتظر ماند تا تمامی افراد برجاهای‌شان بنشینند سپس ناگهان شروع به سخن گفتن کرد‌: «اولین کاری که در زمان معارفه خود به دیگران انجام می‌دهیم‌، تعظیم کردن و اظهار ارادت است که افراد در برخی فرهنگ‌ها به‌صورت رسمی و یا سنتی انجام می‌دهند‌. دوّمین کاری که پس از تعظیم صورت می‌گیرد‌، چه چیزی است‌؟ - او این مطلب را با تأکید بیان کرد بسیار خوب آقای رئیس‌جمهور‌، اجازه بدهید تا اظهاراتم را به اتمام برسانم‌. ساکنین سیاره «ایکس لپیس» بندرت صحبت می‌کنند زیرا کلمات برای آن‌ها مقدس هستند‌. آن‌ها باور دارند که باید کمتر صحبت کنند زیرا معتقدند که با صحبت کردن بر ارزش کسی افزوده نمی‌شود به‌طوریکه صحبت کردن برای ما در پایان یک ارتباط صورت می‌گیرد و فقط جنبه احترام دارد که البته آن هم باید متواضعانه و بسیار کوتاه باشد‌.»

همه مبهوت به «مووبا» نگاه می‌کردند و به سختی می‌شد گفت که اگر «مووبا» جوک هم تعریف می‌کرد کسی به حرف‌هایش بخندد‌. فرد بیگانه افزود‌: ساکنین‌ «ایکس لییس» با سایر فرهنگ‌ها تعارضات پیدا کرده‌اند زیرا خودشان را از دیگر فرهنگ‌ها جدا ساخته‌اند‌. به‌علاوه من به‌عنوان یک مترجم سعی می‌کنم که بسیاری از حساسیّت‌های فی‌مابین را به‌نحوی کاهش دهم لذا باید همگی دقت لازم را در این‌باره به‌عمل آوریم‌. همکاری با ما نه تنها به‌عنوان یک شغل بلکه یک فعالیت مهیّج است و شما آن‌را احساس خواهید نمود‌. با این وجود تمامی افراد باید علاقمند باشند و نمی‌توانند کارشان را نیمه کاره رها کنند‌. من فکر می‌کنم که آنرا مناسب خواهید یافت‌. سپس درحالی‌که کارکنان را نظاره می‌کرد همچنان به سمت یکی از میزهایی که در کناره اتاق واقع شده بود‌، قدم برداشت و برای خودش فنجانی قهوه ریخت و گفت‌: «این ماده از نظر ما چیست‌؟»

رئیس‌جمهور لبخندی زد و گفت‌: آن قهوه است و در حقیقت یک نوع نوشیدنی عادی محسوب می‌گردد همچنین در آنجا تعدادی دونات هم قرار دارد که می‌توانید میل بفرمائید‌. آیا از آنها خوش‌تان می‌آید‌؟

"مووبا" در انتهای اتاق ایستاد و منتظر ماند تا تمامی افراد برجاهای‌شان بنشینند سپس ناگهان شروع به سخن گفتن کرد‌.

پرهای فوقانی «مووبا» به هیجان و لرزش در آمدند و صدایی شنیده شد و سپس او با قدم‌هایی سریع و مطمئن سرتاسر اتاق را پیمود‌. همگی حاضرین از سر کشیدن یک‌باره قهوه داغ توسط او متحیّر گردیدند‌. «مووبا» سپس تعدادی دونات را قاپید و مجدداً خود را به ابتدای اتاق رسانید و ضمن خوردن دونات‌ها صدای ملچ و ملوچ از لب‌هایش برخاست و مقادیری از شکرهای دونات‌ها به چانه‌اش چسبیدند و بدین طریق صرف نظر از رعایت نزاکت، می‌توانستند او را خنده‌دار و مضحک تصوّر کنند‌.

«مووبا» گفت: «مزه بسیار خوبی دارد‌. البته این نظر شخصی من است‌. اکنون اجازه بدهید تا اندکی بیشتر در باره سیاره «ایکس لپیس» برایتان توضیح دهم‌. آن‌جا دارای بهترین تجهیزات و تکنولوژی علمی است به‌ویژه از نظر هنرهایی چون شعر و ادب سرآمد است که شکل نوینی از جلوه‌گری و تبیین هستند‌. به‌عنوان مثال فیل‌ها از 20 طریق بچه‌های‌شان را فرا می‌خوانند و اسکیموها از 50 لغت برای تشریح انواع یخ‌ها بهره می‌گیرند‌. اینکه از یک زبان به‌صورت نوشتاری و یا گفتاری بهره‌گیرند برای ما از اهمیّت درجه دوّم برخوردار است. در سیاره «ایکس لپیس» به‌نحو رضایت بخشی تمامی مقررات مربوط به ارتباطات را طوری تغییر داده‌اند که هر لغت دقیقاً بیانگر یک معنی و موضوع خاص باشد و بدین دلیل به جستجو در تمامی گستره گیتی می‌پردازند تا چنین لغاتی را برای جایگزینی مفاهیم جدید و قاطع بیابند زیرا ما اعتقاد داریم که با کلمات درست می‌توان به‌نحو دقیق‌تری احساسات را بیان نمود‌.»

«مووبا» به ناگهان سخنانش را قطع کرد و گفت‌: «آه ... آیا می‌توانم قهوه بیشتری بخورم‌؟»

یکی از محافظان ریاست‌جمهوری پاسخ داد‌: ولی حضرت‌آقا، دیگر چیزی از قهوه ها باقی نمانده است‌.

رئیس جمهور دستش را بالا آورد و اشاره کرد که‌: لطفاً قهوه دیگری آماده سازید. زیرا این‌کار دقایقی بیش زمان نمی‌برد‌.

کارمند مذکور بلافاصله آنجا را برای اجرای دستور رئیس جمهور ترک کرد‌. او از میان در اتاق عبور کرد امّا پیش از آن‌که در بسته شود‌، یک سگ تازی گوشتالو در آستانه‌اش ظاهر شد‌. سگ مذکور بلافاصله درحالی‌که دُمش را تکان می‌داد به سمت رئیس‌جمهوری رفت و هم‌زمان نگاه چپش را به «مووبا» دوخت‌.

رئیس‌جمهور در حالی‌که به ملایمت دستش را بر پشت سگ می‌نهاد، گفت: سلام «سالی». او سپس رو کرد به موجود فضایی و گفت: آقای «مووبا» این سگ مال من است. او ماده است و بچّه‌هایی 4 هفته‌ای دارد. نظرتان در موردش چیست؟

«مووبا» کاملاً محو تماشای «سالی» شده بود به‌ویژه زمانی‌که «سالی» رئیس‌جمهور را ترک کرد و به سمت او آمد بر تعجبش افزوده شد‌. سگ همچنان دُمش را می‌جنباند.

«مووبا» خودش را خم کرد آنچنان‌که صورتش در راستای صورت «سالی» قرار گرفت‌. «سالی» به‌ ناگهان شروع به لیسیدن شیرینی‌هایی کرد که موقع خوردن دونات‌ها به اطراف چانه «مووبا» چسبیده بودند‌. در این هنگام بار دیگر پَرهای اطراف سر «مووبا» به نوسان در آمدن‌.

«مووبا» گفت: «من از «سالی» خوشم می‌آید.» او سپس صداهایی از خود خارج ساخت که شبیه چیزی مابین ناله و صدای عوعو بود‌. چنین صداهایی همه افراد حاضر در اتاق را از جا پرانید امّا «سالی» فقط با صداییکوتاه به او پاسخ داد‌.

در باز شد و محافظ رئیس‌جمهور در این زمان با فنجانی از قهوه ظاهر گردید و گفت‌: آقا‌، بفرمائید قهوه.

«سالی» در این موقع از اتاق خارج گردید و «مووبا» پس از اینکه از بیان برخی مطالب و موضوعات به رئیس‌جمهور فارغ گردید‌، به نوشیدن قهوه پرداخت‌.

لحظاتی گذشت و «مووبا» ادامه داد‌: «همچنان که گفتم برای ارتباطات درست نمی‌توان قیمتی قائل شد لذا از بالاترین ارزش‌ها در سیاره «ایکس لپیس» برخوردار می‌باشد زیرا ارتباطات صحیح از نظر ما موجب انتقال دانش‌، ایجاد اعتبار و بروز شادمانی می‌شود و ارتباطات هستند که احساسات و افکار را قابل بیان می‌سازند‌. احساسات پاک از عشق سرچشمه می‌گیرند و باعث مسرّت می‌گردند آنچنان‌که در سیاره ما سعی می‌شود که هنگام سخن گفتن بر سیمای ما تبسّم جاری باشد‌. ارتباطات را با هدیه دادن به همدیگر تحکیم می‌بخشیم و از این‌رو است که من از ترک سیاره خویش بسیار غمگینم‌.»

«مووبا» برای لحظه‌ای رویش را به جانبی چرخاند و سپس مجدداً ادامه داد‌: «بدبختانه چیزهایی که در فرهنگ شما وجود دارد از لغت ارزش بیشتری یافته‌اند به‌طوری‌که چنین اوضاعی را می‌توان از امواج رادیو و تلویزیون‌های‌تان دریافت‌. «مووبا» دستی به انتهای پرهایش کشید و ادامه داد: «مثلاً کتابخانه‌های‌تان مملو از کتب ادبی و شعر و شاعری است که نفع چندانی برای اجتماع شما ندارند و یا در تبلیغ کالاهای‌تان از واژه‌ها و الفاظی استفاده می‌کنید که در تعقل نمی‌گنجند.»

او از میان در اتاق عبور کرد امّا پیش از آن‌که در بسته شود‌، یک سگ تازی گوشتالو در آستانه‌اش ظاهر شد‌.

«مووبا» در این لحظه به‌ناگهان برخاست‌، تعظیمی کرد و آنجا را ترک کرد‌.

روز سوّم:

ادامه معرفی سیاره «ایکس لپیس» به بعدازظهر افتا‌. عصر آن‌روز ابری و تیره بود امّا این موضوع از جمع شدن عدّه کثیری از مردم در آن حوالی جلوگیری نکرد‌.

ساعت حدود 12 بود که رئیس‌جمهوری به‌همراه 4 نفر از محافظانش وارد شدند و در فاصله 20 متری کشتی فضایی توقف نمودند‌. در این زمان در بزرگی باز شد و غباری سبز رنگ از کشتی فضایی به خارج ساطع گردید سپس فردی قد بلند و آرام بر قسمت فوقانی سراشیبی ظاهر شد به‌طوری‌که «مووبا» را هیجان‌زده کرد‌. با آمدن فرد مرموز همهمه‌ها خاموش شد‌. او حدود 7 فوت بلندی داشت و نسبتاً باریک اندام می‌نمود‌. وی ردای بلندی به‌رنگ خاکستری مایل به سبز بر تن داشت و سرش را زیر کلاهی پنهان ساخته بود به‌طوری‌که به راهبان تارک دنیا شباهت داشت‌. در این هنگام با اینکه هیچ‌گونه بادی نمی‌وزید امّا لبه‌های مواّج ردایش دائماً حرکت می‌کردند‌. او فاصله 20 فوتی را در نوردید‌، از کنار «مووبا» گذشت و خود را به نزدیکی رئیس‌جمهور و محافظانش رسانید‌.

صدای «مووبا» از بلندگوها به‌گوش رسید‌: «مردم کره زمین‌، خوشوقتم که فرمانده کشتی فضایی «ایکس لپیس» را به شما معرفی کنم و اعلام نمایم که ایشان از ملاقات شما خوشحال هستند‌.»

«مووبا» ادامه داد: «فرماندهان گرانقدر‌، ریاست‌جمهوری محترم آمریکا و شهروندان کره زمین‌؛ خوشوقتم که امروز مي‌توانم اطلاعات بیشتری در مورد سیاره «ایکس لپیس» در اختیارتان بگذارم و امیدوارم که هدیه‌ام را بپذیرید‌. اوّل آن‌که مردم سیاره «ایکس لپیس» از طریق داشتن چنین کلاه‌هایی در کرات فاقد هوای کافی قادر به تنفس هستند و شما هم اگر به کره ما بیائید باید چنین لباسی بر تن کنید‌.»

هیاهو و جنب و جوشی در جمعیت برخاست و بدین منوال ملاقات آن‌روز پایان پذیرفت.

روز چهارم:

در این روز محفظه‌ای از انواع باکتری‌های سیاره «ایکس لپیس» تحویل دانشمندان زمینی حاضر شد ولیکن آن‌ها از مطالعه‌اش گیج و متحیّر ماندند زیرا باکتری‌های مذکور می‌توانستند هر ماده معدنی را بسازند و همچنین قابلیت تصفیه کردن انواع آلودگی‌ها را داشتند و برای اهداف دیگری نیز قابل استفاده بودند‌. این باکتری‌ها قابلیت مصرف توسط بشر را داشتند به‌طوری‌که می‌توانستند به‌صورت همزیستی در درون بدن انسان زندگی کنند و کمبودهای غذایی آن‌ها را بر طرف سازند و بدین‌ترتیب از این باکتری‌ها می‌توانستند به‌عنوان اکسیری شفابخش بهره‌گیرند‌.

رئیس‌جمهور در پاسخ گفت که امیدوار است بتوانیم از این هدیه بخوبی استفاده کنیم و همچنین به توصیه‌های «مووبا» عمل نمائیم ضمناً هدیه‌ای مشابه و معادل را به «مووبا» تقدیم داریم‌.

«مووبا» گفت: «گو این‌که ما در سیاره «ایکس لپیس» هیچ چیز مازادی تولید نمی‌کنیم لذا اگر چیزی که مورد نیاز شما باشد و توان تهیّه‌اش را داشته باشیم یقیناً برای رفع نیازهای‌تان خواهیم ساخت.»

روز بیست و یکم:

جمعیت زیادی در اطراف کشتی فضایی جمع شده بودند و باوجودی‌که هوا بسیار گرم می‌نمود ولیکن ساکنین کشتی فضایی «ایکس لپیس» همچنان ردا پوشیده بودند و کلاه بر سر داشتند‌.

رئیس‌جمهور در این زمان با داشتن هدیه‌ای ظاهر گردید‌. او تعدادی کتاب با برگ‌های زرین را به دو نماینده آنان تقدیم نمود‌.

رئیس‌جمهور در این زمان با داشتن هدیه‌ای ظاهر گردید‌. او تعدادی کتاب با برگ‌های زرین را به دو نماینده آنان تقدیم نمود‌. آن‌گاه یکی از سرنشینان کشتی فضایی بسته‌ای به رئیس‌جمهور تحویل داد و گفت که این بسته حاوی یک ردای ویژه برای شما و مجموعه نوشته‌هایی است که چکیده تحقیقات بیش از 300 دانشمند ما را در خود دارند‌. برای تهیّه مطالب این کتاب به صرف هزینه زیادی مبادرت شده است و اجرای مفادش می‌تواند تأثیرات شگرفی بر زندگی بشر بگذارند.

سپس «مووبا» درحالی‌که تبسّمی بر لب داشت و پرهایش نوسان می‌کردند‌، گفت‌: «من بیش از 120 سال زمینی عمر کرده‌ام ولیکن با اجرای نتایج تحقیقاتی دانشمندان ما می‌توانند بر عمر بشر بیفزائید و در این باره دو نوع فکر و نظریه را در نوشته‌های‌مان برای شما ارائه داده‌ایم‌. ما با هدایا و نتایج تحقیقاتی بیشتری که در تعالی و تفوّق بشر بر کره زمین و در بهبود زندگیش تأثیر بگذارند‌، مجدداً باز خواهیم گشت و شما نگران نباشید بلکه به دوستی ما اطمینان کنید.» او سپس شکلات لیمویی را که یکی از حاضرین به او تعارف کرده بود‌، گرفت و در دهان گذاشت‌.

افراد کشتی فضایی «ایکس لپیس» غروب همان‌روز سوار فضا پیما شدند و به سیاره خود برگشتند‌. از آن پس باوجود کوشش‌هایی که به‌عمل آمده و امواج مختلفی که توسط بشر به فضا ارسال گردیده است‌، تاکنون به‌هیچ‌وجه نتوانسته‌اند مجدداً با این موجودات بیگانه و عجیب ارتباط یابند لذا دیگر صحبتی در مورد حضور ناگهانی آن‌ها نمی‌شود ولی بشر همچنان امیدوار است که مجدداً روزی فرا برسد تا بتواند با موجودات کرات دیگر ارتباط یابد و به مبادله دانش و توانایی‌هایش برای بهبود زندگی و سعادت کلیه انسان‌ها بپردازند‌.


 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692