داستان «بَزم تیزان» نویسنده «وحید صدر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

داستان «بَزم تیزان» نویسنده «وحید صدر»

چراغها خاموش شدند وکرکره ی مغازه با صدا پایین آمد. همه نفس راحتی کشیدند و کش وقوسی به خود دادند.هرچند که روز پرکاری نبود ،ولی نشستن پشت ویترین ودست به دست گشتن و باز و بسته شدن و در نهایت برگشتن سرجای اول همه را خسته میکرد.از همه بدتر هم انتظار بود و اضطراب . اضطراب اینکه مورد پسند چه کسی قرار خواهند گرفت.

 

دنده ای در حالیکه کمر خود را با صدا خم و راست میکرد گفت : امروز هم تمام شد وهیچکس منو نخرید. تشنه ی خونم. دلم لک زده برای یه دعوا و بزن بزن حسابی. یه لاتی که منو دست بگیره و با هم جولون بدیم. چاقو باید همیشه کار بکنه. تیغه ای که هر روز چند نفرو خط خطی نکنه از بین میره.خدا میدونه تا کی باید این اداها و بزار و بردارهارو تحمل بکنم.هر روز هم یه دستمال میکشن و اون چنتا گرد و خاکی هم که نشسته رومون رو پاک میکنن.این که نشد زندگی.خدایا برسون مراد دلمونو.

کارد آشپزخانه که در حال بلند شدن بود گفت : اه اه چه بی کلاس. چه خشن.اصلا خوشم نیومد.یعنی چی بزن بزن و خونریزی و کثافت.چاقو باید همیشه برق بزنه و تمییز باشه. منو حتما یه خانومی که دستهای ظریف و نرمی داره میخره و باهام کلی غذا و سالاد خوشمزه درست میکنه.عاشق خرد کردن میوه و سبزی هستم. از خون هم بدم میاد.

کارد شکاری در حالیکه دسته ی استخوانی خودش را تکان میداد گفت : چقدر سوسولین شما. چاقو باید جنم داشته باشه. ابهت داشته باشه. مثل داداشتون.میشینه رو پر شال یه مرد وگاهی یه تکونی به خودش میده و خلاص. اصلا از کار زیاد خوشم نمیاد. کار باید اساسی باشه و موجز.همین که کسی هیبت و عظمت منوببینه حساب کار دستش میاد.اینجا همچین هم بد نیست.ولی گشت و گذار و طبیعت یه چیز دیگه است.آخ که دلم لک زده برای جنگل و کوه و دشت و هوای آزاد.

قلم تراش که از خجالت سرخ شده بود و به زحمت حرف میزد گفت : ببخشید ها... ولی به نظر من چاقو باید مثل من ظریف و کاربردی باشه. گاهی یه تراشی به قلم بده و بعد بشینه به تماشای هنرنمائی قلم و لذت دنیا رو ببره. از آب و چربی وخون و میوه و کثیفی هم خبری نباشه. وای که چقدر چندشن اینا. من حتما همنشین یه هنرمند خوب میشم.چطور دلتون میاد این کارهارو بکنید؟مگه شما رحم و مروت ندارید؟

چاقوی زنگ زده قدیمی که گوشه مغازه افتاده بود و حال و حوصله حرف زدن نداشت با خودش گفت : آرزو بر جوانان عیب نیست. منم که به سن و سال شما بودم کلی برنامه و نقشه برای آینده خودم داشتم و به جاهای بلندی فکر میکردم ولی حیف ، حیف که ما قدرت انتخاب و اختیار نداریم. باید بنشینیم و منتظر باشیم ، ببینیم چه پیش می آید.فردا که آفتاب بزنه معلوم نیست سرنوشت چی برامون تدارک دیده.از ما که گذشت ، امیدوارم شما همه به آرزوهاتون برسید.

فردا صبح که مغازه باز شد ،برخلاف دیروز، روز پرکاری بود.دست تقدیر یک به یک در حال اجرای برنامه های خود بود ،بدون توجه به خواسته های بزم نشینان.

پیر مرد خطاطی که قلم تراشش شکسته بود ودنبال چاقوی محکمی بود از دنده ای خوشش آمد و آنرا خرید و او را محکوم به آرامش و سکونی ابدی کرد. کارد آشپزخانه را شکارچی جوانی خرید تا با آن گوشت شکارش را قطعه قطعه بکند و از آن پس خون وکثیفی همنشین مدام او بود. زنی که دستهای نرمی داشت از شکل و قیافه و تیزی تیغه ی کارد شکاری خوشش آمد و برای آشپزخانه اش آنرا خرید و گشت وگذار های طبیعت او را خلاصه کرد در کشوی تنگ و تاریک کابینت آشپزخانه. و جوان لاتی که میخواست چاقوی ظریفی بخرد که به راحتی بتواند پنهانش بکند از قلم تراش خوشش آمد و آنرا خریدو قلم تراش همنشین هنرمندی شد که هنرش تهدید و زورگیری بودو کاری که قلم تراش باید انجام میداد بریدن و خط انداختن و فرو رفتن در بدن انسانها بود و خون و کثیفی همراه همیشگی اش.

چاقوی پیرکه از گوشه ی مغازه همه ی آنها را میدید با خنده ای تلخ گفت : هی روزگار چه کارها که نمیکنی . دیشب چه فکری میکردند و چه برنامه هایی برای آینده شان داشتند و امروز روانه ی چه راهی شدند.همیشه گفته ام که جایی که قدرت اختیار و انتخاب نیست ،باید تن به قضا داد و راضی بود به هر آنچه پیش می آید.امیدوارم هر چه زودتر عادت بکنید به موقعیت جدیدتان و سعی کنید با آن کنار بیائید و از آن لذت ببرید.هر چند که چاره ای به غیر از این ندارید.

 


 

 

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.

http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک

http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html

دانلود نمایش رادیویی داستان چوک

http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك

http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

http://www.chouk.ir/honarmandan.html

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692