سکوت سنگینی در ماشین حکمفرما بود. پشت چراغ قرمز که ایستادند گلفروشی به ماشین نزدیک شد. گل های سرخ شاداب را میان روزنامه ای لاتین پیچیده بود. چشمانِ زن از دیدن اوبرقی زدند و زیر چشمی نگاه مشتاقی به مرد انداخت. مرد اما با شکلکی تلخ و حرکت دست گلفروش را رد کرد و زیر لب بدو بیراهی گفت. ابروان زن گره عمیق تری خوردند. سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و تا جایی که ممکن بود روی از مرد برگرداند.
چت از طریق واتساپ