داستان «هراس» نویسنده «فاطمه زرآور»14 ساله

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

fatemeh zaravar

کوچه خلوت بود. گه گاهی یک ماشین رد میشد.  آرش، جوانی بلند قد بود که همراه با رضا، جوانی کوتاه قد و عینکی، راه میرفت. هر دو ماسک زده بودند و گرم صحبت بودند. ناگهان صدایی توجه آنها را به خود جلب کرد. مردی قوی هیکل، در حال کتک زدن یک نوجوان بود. نوجوان ناله میکرد و کمک میخواست.

رضا گفت :« آرش عجله کن! باید یه درس حسابی به این نامرد بدیم! درسته هیکلش درشته ولی دوتایی حریفشیم. آرش چهره در هم کشید وگفت :« تو این وضعیت کرونا و بیماری مگه احمق شدم؟! هیچ کدومشون ماسک نزدن. میایم ثواب کنیم، کباب میشیم!».

-گناه داره آرش! کمک لازم داره. من که یه تنه حریفش نمیشم!

 -با من کل کل نکن. تو اگه میخوای بری برو. فوقش چهار تا مشت میخوری، کرونا میگیری، میمیری!

آرش این را گفت و داخل یک کوچه فرعی پیچید و از رضا دور شد. رضا به دور شدن آرش زل زد.

مرد قوی هیکل هنوز در حال کتک زدن آن نوجوان بود. رضا کمی جلوتر رفت و از دور فریاد زد :« ولش کن عوضی. دست از سرش بردار و اگر نه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی!».

مرد به سمت رضا یورش برد و گفت :« هه مثلا میخوای چی کار کنی ؟!». رضا از زمین چوبی برداشت تا از خود دفاع کند. مرد با چند گام به رضا رسید. چوب را گرفت، شکست و شروع به کتک زدن رضا کرد.در همین حین نوجوان برخاست و فرار کرد. مرد پس از مدتی از کتک زدن رضا خسته شد و دست از سر او برداشت و از آنجا رفت. رضا با سر و روی زخمی به خانه رسید. پس از گذشت چند روز رضا با نهایت تعجب با پیامی در گروه دوستانه شان مواجه شد :

برای از بین رفتن کرونا ی ملعون همه با هم دست به آسمان بلند میکنیم و برای شادی روح دوست تازه از دست رفته عزیزمان آرش دعا میکنیم

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692