داستان كوتاه «من پسری 19 ساله هستم» نویسنده «سیدمانی مومنی»، از تنکابن

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

من پسری 19 ساله به‌نام رضا هستم. من خانواده‌ای دارم مهربان. شهری دارم قشنگ و دوست‌داشتنی. دوستانی دارم مهربان و باادب، با این‌همه خدایی دارم از همه شایسته‌تر.

داستان من از آنجایی شروع شد که روزی در صف نانوایی با پسری 16 ساله دوست شدم. او پسری بود باوقار، سر به زیر، قشنگ و مهربان، از همه مهم‌تر خانواده‌ای مهربان دارد. روزی این دوست من که اسمش محمد بود با من قرار گذاشت بریم بیرون، من قبول کردم. وقتی با محمد در کوچه و خیابان‌ها قدم می‌زدیم چیزهای زیادی دیدیم از جمله اجناس جدید مغازه با شکل‌های جورواجور و خیلی چیزهای دیگه. محمد در یک مغازه سوپرمارکت کار می‌کرد و شاگردی بود که حلال کار می‌کرد. من وقتی به کار کردن او در مغازه نگاه می‌کردم متوجه شدم با مشتری‌ها خیلی مهربان و قشنگ صحبت می‌کند، حتی با بچه‌های کوچک‌تر از خودش با لبخندی زیبا برخورد می‌کند. چنددقیقه‌ای از کار کردن او نگذشته بود که پسر بچه‌ای با چشمان گریان و ناراحت وارد مغازه شد و گفت: «آقا ببخشید من پولم رو گم کردم ولی مامانم گفته وسیله‌ای بخرم.» محمد گفت: «پسرجون ناراحت نباش، اول این آب رو بخور بعد بگو چی می‌خوای من به تو بدم. دفعه دیگه اومدی پولش رو بده.» پسرک خیلی خوشحال شد و از خجالت صورتش سرخ شد و تشکر کرد. محمد گفت: «پسرجون شاید برای من‌هم پیش بیاید تو ناراحت نباش.» من از دیدن این صحنه واقعاً خوشحال شدم و متوجه شدم محمد پسري مهربان و بخشنده است. من از اینکه با محمد دوست شدم خیلی خوشحال هستم و به او افتخار می‌کنم.

ما باید در پیدا کردن دوست خوب خیلی دقت کنیم.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692