داستان كوتاه «خانه¬ی آجری» نویسنده «فریده رجب¬زاده»، 11 ساله از مشهد

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

او همیشه در خانه‌اش که دو آجر روی هم بود زندگی می‌کرد. او سعی می‌کرد همیشه در سوراخی باشد. چون برای اولین‌بار که به کنار آب رفت درست وقتی‌که یک سالش بود چیز عجیبی دید. او با کمال تعجب دید که لاک ندارد.

ظاهراً لاکش توی یک حادثه در بچه‌گی‌ شکسته بود و تا آخر عمر مجبور بود بی لاک زندگی کند. او پس از پنج سال تصمیم خودش را گرفت. با خودش گفت: مردن بهتر از این زندگی مسخره است. هیچ‌کس یک لاک‌پشت بی لاک را دوست ندارد. برای همین رفت وسط جاده تا ماشینی از رویش رد بشود اما هیچ ماشینی نیامد.

غروب وقتی می‌خواست به لانه‌ی آجری‌اش برگردد یک مورچه‌ی لنگ را دید که داشت با زحمت و پشتکار دانه‌ای را حمل می‌کند.

از خودش خجالت کشید. فکر کرد بهتر است برای ادامه‌ی زندگی امید داشته باشد، برای همین تصمیم گرفت از فردا کار کند. خانواده تشکیل بدهد و خوشحال باشد.

 

دیدگاه‌ها   

#1 مبینا یگانه 1394-07-05 23:11
فریده خانم خیلی کار با احساسی بود. سوژه ی داستانی خوبی هم پیدا کردی گلم. شاد و پیروز باشی.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692