یک روز که از خانه بیرون آمدم، مرد فقیری را دیدم که کیسۀ چرکمردهای روی دوشش انداخته بود و از کوچه میگذشت. فکر کردم شاید از من پول بخواهد. آن روز نمیخواستم پول بدهم. نگاهم را از او دزدیدم و بدون نگاه کردن به او به راهم ادامه دادم.
فکرکردم اگر نگاهش نکنم، شاید درخواست پول نکند. این ماجرای به ظاهر ساده و پیشپاافتاده مدتی بعد ذهنم را مشغول کرد. از خودم پرسیدم اگر آن مرد ظاهر موجه و ثروتمندانهای داشت، باز هم همین رفتار را داشتم؟ قطعاً نه. توجهِ ما ناخودآگاه به سمت افرادی جلب میشود که از نظرِ ما موهبتهای بیشتری دارند؛ زیباترند، ثروت بیشتر یا موقعیت اجتماعی بالاتری دارند و غیره. از خودم پرسیدم افراد فقیر وقتی بیرون از خانهاند، چند بار با بیتوجهی دیگران مواجه میشوند؟ انگار که نامرئی هستند. شاید پس از مدتی به این وضع عادت میکنند.
بعضی وقتها توجه نکردن به افراد با ظاهرِ فقیرانه، از روی غرور و خودبرتر بینی است. افرادی که جزو قشر فقیر جامعه نیستند، خودشان را جدا از آنها میدانند. گاهی میترسند که اگر مدام با افراد فقیر و «پایینتر از خودشان» همکلام و دمخور شوند؛ همردههایشان آنها را مسخره کنند.
گاهی اوقات هم این فقر فرهنگی است که باعث میشود بعضی افراد به ارتباط با فقرا علاقه نداشته باشند. معمولاً فقر مالی و فقر فرهنگی ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. البته این حرف به این معنی نیست که افراد ثروتمند قطعاً فقر فرهنگی ندارند؛ فقر فرهنگی در هر قشری از جامعه پیدا میشود. نمونۀ رفتاری که باعث میشود فرد از ارتباط با فقرا و کمک به آنها پشیمان شود، این است که وقتی بعضی از افرادِ نیازمند یک خَیّر پیدا میکنند که کمکشان کند، دیگر او را رها نمیکنند و میخواهند تا آن جایی که میشود، از او پول بکَنند؛ یا این که کم بودنِ مبلغِ اهدایی ناراحتشان میکند. این کار اولاً باعث میشود فرد از آنها فرار کند و دیگر با آنها روبه رو نشود، دوم این که باعث میشود فرد کلاً برای کمک به نیازمندانِ دیگر هم دودل شود.
دلیلش هرچه باشد، برایمان پیش میآید که در یک مکان عمومی، ناخودآگاه به بعضی آدمها کمتر و به بعضی آدمها بیشتر توجه کنیم. ممکن است به فردی که نقص جسمی دارد، با ترحم یا کنجکاوی خیره شویم، همراه با بقیۀ حاضران، به شخص زیبایی چشم بدوزیم و معذبش کنیم و با انسانِ زشتی طوری رفتار کنیم که گویی نامرئی است. آن لحظه نه از رفتارمان آگاهیم و نه از تأثیر رفتارمان بر دیگران. ■