داستان «رضا اناری» نویسنده «مهدی شادفر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

mehdi shadfar

دو مرد وارد کوچه ای شدند که خانه ی پیرزن در آن بود. یکی از آن دو اندام درشت ، لباس و چهره ی موقری داشت ؛ در حالی که دیگری لاغر و خمیده بود ، لباس کثیفی بر تن داشت و موهای ژولیده اش تا ابرو ها می رسیدند.

همان گونه که انتظار داشتند پیرزن در آن ساعت از بعدازظهر ، بیرون خانه روی یک صندلی چوبی نشسته بود.

همچنان که به سمت پیرزن نزدیک می شدند، گام هایشان شتاب بیشتری می گرفت. مرد لاغر با تن صدای پایین شروع به آه و ناله کرد:«وای، آی، مادر، مردم» و نواهایی از این قبیل.

مقابل پیرزن رسیدند. مرد موجه با هیجان گفت:« سلام خاله. این رفیق ما اوضاش داغونه. لطف کن کارمونو راه بنداز.»

پیرزن در سکوت به آن ها نگاه کرد.مرد ادامه داد:« ما خودی هستیم. رضا اناری شما رو بهمون معرفی کرده.»

عکس العمل پیرزن تغییری نکرد . مرد که دید صحبت هایش اثری روی پیرزن نگذاشته به او نزدیک تر شد و با لحن ملتمسانه ای گفت:« به خدا ما محتاجیم ؛ وگرنه مزاحمتون نمی شدیم.» خم شد:« خاله بذا دستتو ببوسم! » پیرزن دستش را عقب کشید و با پرخاشگری گفت:« برو عقب! چی می گین شما ها؟ از جونم چی می خواین؟»

مرد درشت اندام پاسخ داد:« جنس! جنس خوب می خوایم. قیمتشم هر چی باشه درجا تقدیم می کنم.»

« مگه اومدی در مغازه؟ جنس خوب می خوای برو سوپر مارکت!»

«خاله جان خودتو به اون راه نزن . رفیقم داره می میره.»

«لا اله الا الله ! خوب برید دکتر ! »

«ما رو رضا اناری فرستاده ها ! »

«زضا اناری کدوم خریه دیگه ؟!  برید پی کارتون ! »

مرد لاغر با دو دست سرش را فشار داد و گفت:«چقدر حرف می زنین !  نمی بینین من حالم خرابه ؟ نمی بینین دارم جون می دم ؟» به سمت درب خانه  حرکت کرد و پرسید:« جنسات کجاس پیرزن ؟ » سپس با پا درب را باز کرد.

پیرزن فریاد کشید:« هوهه! کجا آی یارو؟!» اما مرد لاغر بی توجه به داد او وارد خانه شد.

مرد دیگر علی الظاهر تلاش کرد که رفیقش را پشیمان کند:«مسعود بیا . نرو تو . این جور خاله بت جنس نمیده ها ! »

پیرزن گفت:« جنس چی بابا خل و چلا ؟ » واز جایش پاشد.به خانه ورود کرد و گفت:«هوی مردنی! بدو بیرون.»

مرد لاغر با بی تابی پرسید:«جنسا کجاس؟» اما جوابی نشنید. چشمش به اتاقی مجزا در حیات خورد که مشخص بود آشپزخانه است:«تو آشپزخونه گذاشتیشون نه؟» به سمت آن اتاق روانه شد.

پیرزن نگاهی به مرد چهار شانه – که حالا او هم وارد خانه شده بود انداخت. مرد لاغر وارد آشپزخانه شد . پیرزن گفت« سریع رفیقتو جمع کن وگرنه سر و کارتون با پلیسه.»

مرد گفت:« خاله حرف منو نمی شنوه اصلا!» با نوک انگشتان ، چانه اش را گرفت:« خاله رومونو زمین ننداز ! به خدا پولمون نقد نقد.»

پیرزن نگاهی به سراپای مرد مقابلش انداخت:« من می گم نره این میگه بدوش ! ». راهی آشپزخانه شد :« شما مث اینکه حرف حساب حالی تون نی.» به سمت مرد-که داشت کابینت ها را می جست- یورش برد. دستش را گرفت. او را به بیرون از آشپزخانه و سپس بیرون از خانه هل داد. سپس رو کرد به آن یکی :«گمشو!» مرد دوم نیز از خانه بیرون آمد.پیرزن گفت:« تا دو دیقه ی دیگه از این جا گورتونو گم می کنید وگرنه زنگ می زنم به پلیس. قبل از پلیس هم میسپرم به همسایه ها که حسابی حالتونو جا بیارن.»

دو مرد نگاهی  به هم انداختند. چیزی دستگیرشان نشده بود. به قصد خروج از کوچه راه افتادند.

                                                                              ***

شخص مقابل گوشی را برداشت . پیرزن گفت:« الووو...کجایی بچه؟...سریع تمومش کن...مامورا اومده بودن این جا...دو سه بار گفتن رضا اناری...خوب و مرض! وقتی میگم تو جلسه خوب گوش بده به حرفا واسه این موقعاس...رضا اناری یکی از اسمایی بود که قرار شد هر کی دستگیر می شه بندازه رو زبون مامورا تا کارشون پیچ بخوره...آها و درد بی درمون!...سریع بیا خونه...هرلحظه ممکنه دوباره بیان...یکیشون چند ثانیه آشپزخونه رو گشت...نمی دونم...تو فقط سریع بیا.»

                                                                            ***

دو مامور وارد ماشین مخصوص شدند. توی ماشین چند مامور دیگر که پشت سیستم نشسته بودند انتظارشان را می کشیدند. یکیشان پرسید:«کجا کار گذاشتینش؟»

مامور لاغر پاسخ داد:« زیر سینک ظرفشویی. کیفیت صدا خوبه؟»

«نه زیاد ؛ اما معلومه چی می گن.»

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

داستان «رضا اناری» نویسنده «مهدی شادفر»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692