شیشه عطرش را برمی دارد. با فاصله اسپریاش میکند. نگاهش میکنم. قطرههای عطرش مثل بچههای تخس و لجباز به من دهن کجی میکنند تا در هوا محو شوند یا روی پیراهنش بنشینند.
تمام حواسم به اوست که با صدای زنگ موبایلم به خودم میآیم. همان شماره است. خودش است! رد تماس میکنم و گوشی را در حالت بی صدا میگذارم
_کی بود؟
_ از انتشاراتی بود
_ چرا جواب ندادی؟
_ بعداً خودم زنگ میزنم بهشون!
صفحه گوشی روشن میشود و حواسم میرود پی گوشی. پیام میدهد. گوشی را برعکس روی میز میگذارم تا روشن شدن گوشی را نبیند.
نزدیکم میشود بازوهایم را میگیرد و مرا سمت خود میکشد. میبوسدم. دیگر گرمای بوسهاش را حس نمیکنم.
انگار جای بوسهاش روی پیشانیم یخ می زند.
حواسم پی گوشی است. خداحافظی میکند و میرود. میرود و فکر مرا هم میبرد. میبرد به هزار جایی که نباید برود!
گوشی را از روی میز برمی دارم. پیامها را میخوانم
_عزیزم جوابمو بده نگرانت شدم ... هنوز خونه است؟ نرفته سرکار؟ وای بالاخره آن شدی. رفت آره؟
_آره رفت...
_ دلم برات تنگ شده عزیز دلم
چقدر زود عزیزش شدم. عزیز دلش! چقدر وقیح است. انگار نمیداند شوهر دارم. میداند خوب هم میداند!
یاد حرفهای مادرم می افتم. وقتی گفتم لبهایش را گاز گرفت و با یک دست بر پشت دست دیگرش زد و گفت: آبروریزی نکن دختر، این حرفا چیه میزنی؟ شوهرته بهش محبت کن. مرده دیگه از سرش می افته...
مات و حیرت زده نگاهش کردم. گفتم: چه آبروریزی کردم مادر من؟ زن دیگه ای تو زندگیمه. اون داره...
پرید وسط حرفم. مردا همه مثل همن. باید بیشتر بهش محبت کنی، بیشتر بهش برسی تا از سرش بیفته. مرده دیگه...
نور گوشی حواسم را سمت خود میبرد. سمت او میبرد سمت تلافی کردن! هنوز جز چند کلمه جوابش را ندادهام. نور گوشی و کلماتی که آن مرد فرستاده وسوسهام میکنند که جوابش را بدهم. تلافی کنم و فکر شوهرم را ببرم به هزار جای نباید! که وقتی میبوسمش گرمای بوسهام را احساس نکند. درست مثل من که جای لبهای زن دیگری را روی پیشانیم حس کردم!
گوشی را برمیدارم یک خط مینویسم
_ منم دلم برات تنگ شده عزیزم.
انگشتم را با ترس و دلهره سمت دکمه ارسال میبرم. اما من که مرد نیستم. نوشتههایم را پاک میکنم و گوشی را به سمتی پرت میکنم. پیشانیام یخ زده. انگار آن زن پیشانیم را بوسیده باشد! دوباره گوشی را برمی دارم و مینویسم
_دیگه مزاحم نشو...
ارسال میکنم و گوشی را خاموش میکنم. شاید مادرم راست میگوید. مرد است دیگر. شاید از سرش بیفتد...