سینما و موسیقی پاپ در گفت‌وگویی تازه با مسعود کیمیایی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

فرهاد یک استثنا بود!

سینما و موسیقی پاپ در گفت‌وگویی تازه  با مسعود کیمیایی

مسعود کیمیایی علاوه بر سینما، تجربه هایی موفق در دیگر حوزه های هنری دارد  از ادبیات داستانی بگیرید تا شعر و به ویژه ترانه سرایی. و در این آخری نقشی بسیار تاثیر گذار داشته و همین بس که برخی خوانندگلن مهم و جریان ساز موسقی پاپ در تعامل با او و سینمایش معرفی شده یا اوج گرفته اند. به بهانه «خاطرات مبهم» آلبومی که به‌تازگی منتشر شده با او گفتگویی انجام شده  که در ادامه می خوانید.

***
شکی نیست که بر موسیقی امروز ما تاثیر زیادی گذاشته‌اید. به‌ویژه بر آن جنس موسیقی که ما دوست داریم یعنی موسیقی اعتراضی و پرتپش. بفرمایید موسیقی چقدر در زندگی هنری شما نقش داشته؟ 
یاد جمله‌ای افتادم با این مضمون که جلوی هر چیزی را بگیرید، قاچاقش تولید می‌شود. اساسا امر ممنوع، جذاب است. بازگردیم به ۶۰سال پیش که من در خیابان ری زندگی می‌کردم. یادم است وقتی آقای تقوی می‌رفت مسجد سنگی نماز بخواند، کسبه رادیو‌ها را خاموش می‌کردند و اگر نمی‌کردند آقای تقوی با عصا می‌افتاد به جان رادیو‌ها. تصور کنید در چنین شرایطی از خانه ما صدای سنتور می‌آمد، از خانه اسفندیار منفرد‌زاده صدای عود یا ویلن. این خودبه‌خود برای ما کشش ایجاد می‌کرد. آن روز‌ها من یک گرامافون خریده بودم، آن را به رادیو وصل می‌کردم و اسپیکرش می‌شد رادیو. کنار خیابان پیر‌مردی بود که صفحه دست‌دوم می‌فروخت. وقتی فرهنگی‌ها می‌رفتند خارج، خیلی از چیز‌هایشان را دم‌در می‌گذاشتند. این پیر‌مرد می‌رفت صفحه‌ها را برمی‌داشت و کنار خیابان می‌فروخت. ما هم می‌رفتیم از او صفحه دست‌دوم و خش‌دار می‌خریدیم و گوش می‌کردیم؛ پول نداشتیم از فروشگاه بتهوون صفحه بخریم. همه‌چیز از اینجا شروع شد. جرقه عشق و علاقه من به موسیقی از اینجا بود. من هیچ ادعایی در این زمینه ندارم. هیچ تبحری در ساززدن ندارم. این مقدار ساززدن را همه ما بلدیم با این تفاوت که ساززدن مرا در بوق‌وکرنا کرده‌اند ولی حقیقتا این‌طور نیست…

مسعودکیمیایی

مسعودکیمیایی

در آن سال‌ها آرام‌آرام موسیقی گوش‌کردن برای من تبدیل شد به دغدغه و در کنار عشق به ادبیات و سینما علاقه به موسیقی هم در من رشد کرد. همه این‌ها در من با هم رشد کرد. هرچند طبقه اجتماعی من بازدارنده فهم بود؛ برای این‌که امپراتوری عام بود و امپراتوری عام نخستین کاری که می‌کند متوقف‌کردن نخبه است. این طبقه همه‌چیز را برای نخبه متوقف می‌کند و او را به زیر می‌کشد. اصلا تشخیص نمی‌دهد که تو نخبه هستی یا نه. نخستین سوالی که از تو می‌پرسد این است که چرا این‌ها را دوست‌داری، چرا این‌ها دغدغه تو است؟ امپراتوری عام تو را به روزمر‌گی دعوت می‌کند و اگر مقاومت کنی، له می‌شوی. در این طبقه کسی نبود که دست ما را بگیرد و راه‌وچاه را نشانمان بدهد. تا بفهمیم موسیقی چیست، سینما چیست، ادبیات چیست؟ راه درازی در پیش داشتیم. همه این‌ها را باید خودمان به‌تنهایی کشف می‌کردیم. آرام‌آرام باید این تجربه‌ها را قبول می‌کردی و می‌ریختی در انبانت و با خودت می‌کشیدی تا مثلا در ۲۰سالگی بفهمی درونت پر از شکست است. شکستی که باید از آن زیبایی بسازی. من از این شکست‌ها زیبایی ساختم. اسفندیار هم همین‌طور؛ او هم هوشی سرشار داشت، او هم آماده انفجار بود. با موسیقی فیلم این انفجار اتفاق افتاد و اسفندیار به گنج درون خودش رسید. این‌که یک فیلمساز خوب، رمان موفقی هم بنویسد یا بتواند شعر هم خوب بگوید از آنجایی می‌آید که در خودش پنجره‌های دیگری باز کرده است. بازکردن این پنجره‌ها همیشه موفقیت‌آمیز نیست. خیلی جاها با شکست همراه است. پنجره‌ای باز می‌کنی، فکر می‌کنی آن طرفش موسیقی هست ولی می‌فهمی که نیست. تو فقط می‌توانی به موسیقی گوش بدهی، نمی‌توانی یک قطعه خوب بسازی. اصلا سرتاسر این نوع زندگی، پیچیده و دردناک است. این نوع زندگی آدم را بزرگ می‌کند، کوچک می‌کند، نابود می‌کند، نخ‌نما می‌کند… این نوع زندگی پر از شکست است. چیزی به‌نام فتح و پیروزی در این عرصه نیست. باید همه عمر بدوی تا بفهمی در این یا آن زمینه استعداد‌داری یا نه. این دویدن می‌شود همه زندگی‌ات. مگر طول و عرض زندگی چقدر است؟

برای شما فقط دویدن نبوده، شما خیلی از این پنجره‌ها را بدون شکست بازکرده‌اید. کسی که شما را نشناسد فکر می‌کند زندگی‌تان یک عمر در حسرت گذشته است و به هیچ‌جا نرسیده‌اید! 
باور کنید برای من همین‌طور است. من معتقدم هنوز فیلمم را نساخته‌ام. این را همه کسانی می‌گویند که دوسه تا پیچ اصلی عمرشان را گذرانده‌اند. من هر کاری هم که کرده باشم، ته‌تهش این است که به زبان فارسی فیلم ساخته‌ام، به زبان فارسی رمان نوشته‌ام، به زبان فارسی شعر گفته‌ام.

برای شما این دنیا کوچک است؟ 
هست. این جبر هم جزیی از زندگی من است. این هم جزیی از آن کشف‌هاست و اصلا این کشف‌ها غم‌انگیز است. وقتی ناگهان کشف می‌کنی که فرضا شاعری، ضربه هولناکی به تو وارد می‌شود. این اصلا جشن گرفتن ندارد. این تلخ است برای این‌که استعداد مال توست ولی لوازم و امکاناتش در اختیار تو نیست.

مسعودکیمیایی و رضا یزدانی

مسعودکیمیایی و رضا یزدانی

با وجود این‌که شرایط و امکانات شما درجه دو و سه بوده، آثاری که خلق کرده‌اید جدی و دست اول بوده‌اند. ۲۷سالتان بود که قیصر را ساختید. همه‌چیز این فیلم عالی است، موسیقی‌اش درجه یک است… 
این‌ها درجه‌یک شدند. این‌ها را باید در روزگار خودشان ببینید. آن روزها باید با زحمت می‌گشتی تا یک نوازنده خوب پیدا کنی، یک خواننده خوب پیدا کنی، قدرت انتخاب نداشتی، خیلی باید می‌دویدی تا به چیزی که راضی‌ات کند برسی.

راستی رابطه شما با موسیقی سنتی چطور است؟ 
اصلا زایش گوش با موسیقی سنتی ایران اتفاق می‌افتد. من دوستش دارم و در کوچه‌پس‌کوچه‌هایش خیلی گشته‌ام.

موسیقی نسل امروز را هم دنبال می‌کنید؟ 
بله، کمی دنبال می‌کنم. فکر نکنید در اقبال آذر و ظلی مانده‌ام.

تفاوت این نسل با آنچه در دوره فرهاد بود چقدر است؟ 
خیلی زیاد.

به‌نظر شما موسیقی این نسل جدید بی‌آرمان نشده است و به‌همین دلیل سرگردان؟ 
من عقیده ندارم که اول آرمان می‌آید بعد هنر. بالعکس اول هنر اتفاق می‌افتد و چون نمی‌تواند متوقف شود سرریز می‌شود و از سرریزشدنش آرمان هم به‌وجود می‌آید.

الان هنر هست. چرا آرمان همراهش نیست؟ 
شاید هم هنوز آن هنر اتفاق نیفتاده است؛ وقتی اتفاق بیفتد آرمان هم همراهش می‌آید.

شرق – مد و مه فروردین ۱۳۹۲

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692