تمرکز بر روی اقشار محروم جامعه
مجموعه داستان «چه سینما رفتنی داشتی یدو؟!» اثر قباد آذر آیین شامل پانزده داستانکوتاه با مضامین اجتماعی-انتقادی است که عمدتاً با استفاده از زبان و لهجهی جنوبی روایت میشود. داستانها گاه به تبعات جنگ میپردازند (چه سینما رفتنی.../ همراهان-فنافنا) گاه به تنهایی، واماندگی و عدم ارتباط عاطفی انسانها توجه دارند (چارلیتری/فال- از شنبه تا جمعه- ایصاحب فال) و گاه به مشکلات و تبعات حاصل از فرهنگ و شرایط زیستی (شوکت- نرقه- چارلیتری)
از نظر نوعبندی، داستانها از تنوع، به لحاظ سبکی و شیوه روایت برخوردار هستند و میتوان گفت داستانها این مجموعه به دو دسته، داستانهای رئال و داستانهای شگفت (ضیافتی برای مردگان- به خاطر یک تکه استخوان- فال- فلو) تقسیم میشوند. داستانها از نثری روان و ساده برخوردارند و بهغیر از داستان «فال» که از زبان سگ به نادرستی روایت میشود بقیه داستانها از همسویی ذهن و زبان راوی با رخداد روایتشده بهره میبرند.
1- از بنمایههای مشترک متنی باید از حضور لهجه و زبان جنوبی در داستانهای اول، دوم و چهارم این مجموعه اشاره کرد و گفت که فضای بومی-جنوبی در داستانهای دیگر چون شوکت، نرقه و... بارز است. زبان بومی که بانی انسجام متنی اثر شده و نشان از تجربه زیستی و شناخت نویسنده نسبت به واژهها، باورها، آداب و فرهنگ خطه جنوب دارد.
2- تباهی و مرگ از مسائلی است که شخصیتهای داستانی مجموعه با آن دست به گریباناند. شخصیت داستانی یا موجب مرگ دیگری میشود (چارلیتری-رنگ ماه پریده بود- عکس) و یا خود میمیرد (چه سینما..، بهخاطر یک تکه، آقای حرمان، فلو) و یا با مردگان در تماس است (ضیافتی برای مردگان)
3- حضور اقشار ضعیف جامعه و بیان مشکلات آنان از دیگر مضامینی است که آذر آیین به آن میپردازد.
4- از دیگر بنمایههای متنی جبر اجتماعی است که بر تمامی افراد حاکم است. جبری که گاه در اثر فرهنگ و آداب غالب بر شخصیت داستانی اعمال میشود (شوکت) و گاه بهعلت شرایط زیست محیطی بر او رخ مینمایاند. (نرقه- از شنبه تا، بهخاطر یک تکه...)
5- حضور کمرنگ زن در مجموعه. زنانی که یا به خیانت و بدی از آنان یاد میشود، زنانی که قادر به درک عواطف همسر نیستند. (فال- ای صاحب فال، از شنبه تا... ) یا زنان طغیانگری که شرایط زیستی، جامعه و فرهنگ آنها را به انفعال میکشاند و راه به جایی ندارند (نرقه، همراهان، چارلیتری)
6- حضور پررنگ آداب، سنن و گاه خرافات در زندگی مردم و جایگاه فرهنگی این آداب و تاثیر آن بر کنش شخصیتها از دیگر موتیفهای قابل بررسی است. زنی بهخاطر خونبست مجبور است تن به تحمل شوهر و خفتهای فامیل شوهر دهد (چارلیتری). شوکت بهخاطر حمله گاوی مجبور به داشتن استشهاد نامه برای اثبات بیگناهی و هویت خود است.
7- نبود علت و معلولی در داستانها و عدم پیرنگ قوی که موجب باور ناپذیری رخداد میشود. (فلو، نرقه)
و در انتها میتوان گفت مجموعه از دیدگاه نقد مطالعات فرهنگی که معتقد است با کاوش در آداب و سنن افراد میتوان به فرهنگ آنان دسترسی یافت؛ باید گفت مجموعه سرشار از بنمایه و موتیفهای تکرارشونده فرهنگی است. چه آنجا که برای عطسهای صبر میکنند و چه وقتیکه میپندارند خواب زن چپ است و جالبتر اینکه در چند داستان این مجموعه ما با خوابیهایی روبهروایم که بر اعمال و کنش شخصیتها تاثیرگذارند. (یدو مرگش را در خواب می بیند، خواب دیدن عمو قدرت در داستان فنا فنا، خواب در داستان فال)
در داستان «آقای حرمان به قتل میرسد» از نوع داستانهای پستمدرن، با چگونگی و سختی نوشتن و شخصیتهای معترض داستانی روبهروایم. نویسنده با مرور در ورقها و چرکنویسهایش به مرور زندگی قهرمانان داستانی میپردازد که هریک را نانوشته رها کرده است. این سهلانگاری نویسنده موجب اعتراض شخصیتها و مرگ خودخواسته آقای حرمان میشود. آنچه که این داستان را از دیگر داستانهای شبیه به خودش جدا میکند، نه تنها استفاده هوشمندانه و انتخاب مناسب لحن برای یکایک شخصیتهای داستانی، بلکه علت و معلولی کنش شخصیت و اعتراض و یا عدم اعتراضشان به نویسنده است.
«سرور جیم میگوید: ظلمی که این آقا به من کردند مضاعف است. ایشان نه تنها به من بلکه به سرزمین نیکان من نیز لطمه زدند. ایشان هرگز اجازه ندادند که من عرق و احساس وطنپرستی را ابراز نمایم... » م.چ.م میگوید: من حالا از پس آنهمه سال به پوچی ایدههایم پی بردهام. من در برابر ایشان تعظیم میکنم.» (75-76)
در داستان «فنا فنا» خواننده با زوال یک خاندان روبهرو است. آذر آیین برای روایت این فروپاشی از دیدگاه تکگویی نمایشی سود میجوید. اما آنچهکه در این دیدگاه باید مورد توجه قرار گیرد روایت یکطرفه و گاه خستهکننده روای است. در هنگام انتخاب این نظرگاه باید این را در نظر داشته باشیم که بهتر آن است که هرچند وقت یکبار گفتههای راوی توسط مخاطب بریده شود و راوی در حالیکه جوابگوی سوال مخاطبش است خواننده را نه تنها با سوال مخاطب آشنا کرده بلکه دلیلی منطقی برای ادامه روایتش فراهم کند. تکنیکی که آذر آیین فقط در انتهای متن و بسیار کم از آن سود میبرد و گاه حتی سوال مخاطب را عینا در متنش بهکار میگیرد!
«کیا؟ همی همسادهها... همشهریا... مو هرچی میخورم از خودیه کا... قربون همو غربیهها... چی میگن؟... میگن تو با ئی ات و آشغالا... ئی ظرفا یهبار مصرف... گند میزنی به زندگیمون...» (ص24)
ای کاش نویسنده بهجای پرداخت به تکتک فرزندان، تباهی و زوال هریک از آن که بانی اطناب و عدمپرداخت شخصیت داستانی میشود؛ تنها به بازگشایی یک شخصیت چون عمو قدرت میپرداخت و در کنار برجسته کردن این شخصیت به زوال خاندان و نابودی دیگر افراد اشاره میداشت تا برسد به راوی که حال مشغول جمع کردن آشغالها است.
داستان«نُرقه» روایت طلا دزدی زنی میانسال از جبار نزولخوار است. زن بعد از سرقت، طلاها آنها را به پسر و عروس میدهد تا به اصفهان فرار کنند. لحظه روایت زمانی است که استوار خنجری نرقه را بازداشت کرده و میخواهد از او حرف
بکشد. اما نرقه زبان باز نمیکند تا وقتیکه از جبار خواسته میشود که کاغذ خرید طلاها را بیاورد، آنجا است که پیرزن متوجه میشود طلای بدون کاغذ خرید ارزشی برای فروش ندارد و لب به سخن باز میکند.
آنچه که در این داستان بارز است نبود علت و معلول
داستانی برای باورپذیری رخداد و توجیهپذیری عمل نرقه است؟ به راستی چهچیزی بانی آن میشود که نرقه دست به دزدی بزند. حکایت اینکه جبار نزولخوار است و این مقدار طلا شاید به چشماش هم نیاید و اینکه نرقه کلفت خانه است؛ آیا میتواند انگیزه مناسبی برای دزدی نرقه باشد؟ از سوی دیگر آیا میتوان پذیرفت روستائیانی که معمولاً کاغذخریدهای طلاهاشان را چون خود طلا باارزش میدارند، به اهمیت کاغذخرید واقف نباشند؟ احیاناً پیرزن بیسواد است و شاید متوجه این امر نباشد، حتم پسر و عروسش که از اهمیت کاغذ خرید هنگام فروش طلا باخبر هستند!
از سوی دیگر اطلاعدهی در داستان چرا تا اینحد رو در نظر گرفته شده است؟ چرا باید کسی در ذهنش اینگونه به مدح خود بپردازد؟! «استوار خنجری داشت فکر میکرد که تو این بیست و چند سال خدمتش خوب است چند تا قاچاقچی خرگردن را آدم کرده باشد و انداخته باشد به گه خوردن... سبیل چندتا قلچماق را دود داده باشد خوب است؟ تو ماموریت سیستان و بلوچستان، اسم خنجری را که میبردی خرگردنترین یاغیها جفت میکردند و میافتادن به سگلرزه... » (32)
آذر آیین، قباد؛ چه سینما رفتنی داشتی یدو؟!؛ نشر افکار 1389