جستار «اندر احوالات لعبتی به نام شانس» «زویا قلی‌پور»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zoya gholipoorr

شانس واژه‌ای‌ست که در مواقع مختلف معانی متفاوتی پیدا می‌کند. گاهی ماهیتش فریب می‌شود گاهی گوهری نایاب و گاهی عاملی برای توجیه نقصان‌های انسان در زمانی که نمی‌خواهد عیوب خود را بپذیرد و گاهی آبی است که بر اندامهای سوخته می‌ریزند تا از سوزش حسادت کم کنند.

این واژه از زمان باستان تا کنون چالشهای ذهنی زیادی را برای انسانها پدید آورده و موجب رنجش و ناامیدی بسیاری از انسانها شده زیرا عده‌ای آن را عاملی بازدارنده و عده‌ای دیگر خود یا دیگران را در ناعادلانه‌ترین حالت برتری با اتکا به شانس می‌بینند.

اگر بخواهیم به شانس به عنوان یک فرصت نگاه کنیم می‌بینیم در واقع درِ خانۀ همه را حداقل یک بار زده و این که در به رویش باز شده یا نه کاملاً بستگی به هوشیاری و هوشمندی و توانایی‌های آن آدم داشته و معمولاً روش بهره‌برداری از شانس ماهیتش را دچار تغییر کرده. به عبارت دیگر چیزی که می‌توانست شانس به حساب بیاید تبدیل به بد شانسی شده یا حتی برعکس و در واقع نحوۀ بهره‌برداری از یک موقعیت، ماهیت آن موقعیت را تعیین می‌کند.

مثلاً پاسخ دادن به یک تلفن ناشناس و نحوۀ برخورد ما می‌تواند یک موقعیت مالی یا شغلی عالی برای ما به وجود بیاورد یا این‌که آن موقعیت را نه تنها از بین ببرد بلکه دشمنی قوی برای ما بسازد که از هیچ تلاشی برای زمین زدن ما فروگذار نمی‌کند و در تمام موقعیت‌های احتمالی دیگر هم به واسطه آشنایان یا نفوذی که دارد شانس‌های ما را با سم‌پاشی از بین ببرد و ما را به یک موجود منفور و بی‌اعتبار در دایره افراد شغلی یا اجتماعی تبدیل کند به صورتی که هیچ‌کس در هیچ جایگاهی حاضر به همکاری با ما نباشد و ما از همه جا بی‌خبر این اتفاقات را به گردن شانس می‌اندازیم غافل از آن‌که فقط یک مکالمۀ بی‌ادبانه یا سرد یا مغرورانه یا با لحنی عصبی با کسی که چندان شناختی از آن نداریم هویت اجتماعی و شغلی و مالی ما را دستخوش تغییر کرده.

گاهی یک لبخند، یک رفتار مهرآمیز بی‌دلیل، یک دعوت ساده به یک چای یا حتی ساده‌تر، یک ریپلای کردن مهرآمیز و حمایت‌گرانه می‌تواند دوستانی برای ما بسازد که در حساس‌ترین موقعیت ریسمان نجات باشند. شانس همینقدر ساده می‌آید و همانقدر ساده می‌میرد.

بسیاری از افراد با افتخار در مورد اشتباهاتشان در زندگی صحبت می‌کنند مثلاً زمینی را ارزان فروخته‌اند یا یک پیشنهاد خوب کاری را به دلایل احمقانه‌ای از دست داده‌اند و برایش دلایل احمقانه‌تری می‌آورند یا این‌که باقی عمر خود را بدون درس گرفتن از آن ماجرا به افسوس و کشتن شانس‌های دیگر می‌گذرانند.

عده‌ای هم یا از این ور بوم می‌افتند یا از آن‌ور بوم یا آنقدر ریسک‌پذیری‌شان بالاست که بدون هیچ عاقبت سنجی و در نظر گرفتن هیچ‌گونه ضریب خطایی با سر به دره می‌روند و رفتار نامعقول خود را به گردن شانس می‌اندازند یا آنقدر ریسک‌پذری‌شان پایین است که تمام موقعیت‌ها را از دست می‌دهند و می‌گویند ما شانس نداریم.

آنچه امروزه عامل بسیاری از مشکلات و عدم ارتقای سطح کیفی زندگی بسیاری از افراد است است ساده‌نگری و مفت‌خواهی می‌باشد. به طور مثال در کاری که هیچ تبحری در آن ندارند وارد می‌شود زیرا مشاهده کرده‌اند که دیگران در آن کار موفق شده‌اند اما در نظر نمی‌گیرند که آن افراد چه مهارت‌هایی کسب کرده‌اند، چقدر خاک خورده‌اند و چطور تلاش‌کرده‌اند تا به آنجا برسند چند بار زمین خورده‌اند و برخاسته‌اند تا ایستادن را یاد بگیرند، چند بار زخم خورده‌اند و ترمیم شده‌اند تا پوستشان کلفت شود و تاب‌آوری و مهارتشان تقویت شود؛ فقط موفقیتش را می‌بینند و گمان می‌کنند وقتی او راحت در این موقعیت ایستاده و به همین سادگی درو می‌کند چرا من نتوانم و بدون در نظر گرفتن رنج کاشتن فقط لذت درو کردن را می‌بینند و طلب می‌کنند و می‌خواهند از زمینی که بذری در آن نکاشته‌اند خوشه‌های طلا درو کنند ولی وقتی که مشاهده می‌کنند از زمین خودشان طلا نمی‌روید خود را بد شانس و آن دیگری را خوش‌شانس می‌پندارند.

آموزش‌های زرد مثبت اندیشی هم که از در و دیوار و بوم و برزن فواره می‌زند و اذهان را مسموم می‌کند و با اتکا به آنها، الهی به امید تو شیرجه به سمت موفقیت‌های کائناتی با قانون جذب و من می‌خواهم پس کائنات موظف است بر سرم جاری کند و ایمان به معجزات همانا و با سر فرو رفتن به دره نابودی همان و با آغاز نک و ناله‌هایشان که «ما شانس نداریم» گوش فلک را کر می‌کنند.

از طرفی دیگر افرادی را مشاهده می‌کنیم که هیچ توانایی و مهارتی در انجام کاری ندارند و اتفاقاً در آن کار کاملاً موفق هستند و موجب سوزش کسانی می‌شوند که سالها تلاش کرده‌اند و خاک خورده‌اند و مهارت آموخته‌اند و به جایی نرسیده‌اند ولی یک بی‌دست و پا گوی را ربوده و تا ثریا بالا رفته. در این موارد هم اگر ژرف بنگریم متوجه می‌شویم شانس چندان دخالتی نداشته بلکه وی مهارتهایی داشته که هرچند بی‌ربط و تاریک به نظر می‌رسد ولی جزو مهارتهای پایه به حساب می‌آید و بدون در نظر گرفتن مهارت‌های خاص و تخصصی همه جا جواب می‌دهد.

مهارت‌هایی مانند پَستی، دروغگویی، اغواگری، مظلوم‌نمایی، هوچی‌گری، دست به جیب‌بودن برای گریس‌کاری سبیل رئیس جماعت و مهارت و ظرافت طبع و سلیقۀ بسیار عالی در دستمال بازی و چیدن بادمجان به شکیل‌ترین شکل ممکن به عنوان دورچین، داشتن ناخن‌های مانیکور شده با کیفیت بالا و دستانی ورزیده برای خاراندن و ماساژ پاچه، بهره‌مندی از یک دریاچۀ بزرگ اشک تمساح، توانایی به اشتراک گذاشتن احساسات عاشقانه با تمام عناصر صاحب نفوذ جامعه بشری برای بهره‌مندی از منافع روابط عاشقانه و مالشی و سایشی، توانایی دیدن انسانها به عنوان اشیاء بی‌ارزشی که به پله شباهت دارند و خلاصه توانایی انجام تمام کارهای پستی که از عهدۀ دیگران بر نمی‌آید اما عامل رشد و پایداری عده‌ای است که به آن‌ها اصطلاحاً خوش‌شانس می‌گویند ولی سرمایه‌گذاری و زحمات‌شان در امور غیراخلاقی نادیده گرفته می‌شود و موفقیت این زحمتکشان خستگی‌ناپذیر و پرانگیزه را ناعادلانه به شانس ربط می‌دهند.

به هر حال کثیف بازی‌کردن چندان آسان نیست و مصائب خود را دارد زیرا ممکن است روزی‌روزگاری این انسان‌ها به صورت کاملاً اتفاقی مقابل آینۀ وجدان قرار بگیرند و مانند خون‌آشامی که در معرض پرتو آفتاب قرار می‌گیرد آتش بگیرند و خاکستر شوند به حول قوۀ الهی یا جایی دُمشان در تله گیر کند و هرآنچه را با روشهای غیرمعمول کسب کرده‌اند با رسوایی از دست بدهد. در مجموع این روش هم دردسرهای خودش را دارد.

 در هر صورت شواهد نشان می‌دهد چیزی که ما شانس می‌نامیم در واقع ماهیت وجودی ندارد اما می‌تواند ماهیت جوهری داشته باشد، شانس را می‌توان ساخت، می‌توان شکار کرد و می‌توان نادیده گرفت و روی خط منطق به سمت هدف حرکت کرد اما قطعاً نمی‌توان انتظار داشت از آسمان بر سرمان بیفتد.

 در این میان شاید از ذهنتان بگذرد افرادی هستند که از ابتدا در خانواده‌های خوب با امکانات فراوان به دنیا می‌آیند و شیوه تربیتی درست و امکانات مالی از آنان افراد موفقی می‌سازد پس خوش‌شانس هستند ولی باز هم که دقیق نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم با تمام امکانات آنان به موقعیت‌های بد، «نه» گفته‌اند و موقعیت‌های خوب را شکار کرده‌اند و برای رسیدن به موفقیت‌های فردی تلاش کرده‌اند حتی چه بسا بیشتر از افراد معمولی متحمل فشار بوده‌اند زیرا انتظارات بیشتری از آنها وجود داشته و زیر این پتک سنگین تاب آورده‌اند در حالی که می‌توانستند از آن همه امکانات در جهت منفی استفاده کنند و نکرده‌اند؛ می‌توانستند تلاش نکنند و قانع باشند اما نبوده‌اند، می‌توانستند تنبلی و بی‌خردی پیشه کنند و تمام ثروت خانواده را به باد بدهند اما درایت و تلاش کرده‌اند به آن افزوده‌اند تا نسل در نسل خانواده را قوی‌تر کنند. پس باز هم خوش‌شانسی یا بدشانسی در گرو تلاش و تفکر و لیاقت بوده.

به یاد دارم روزی شخصی به من گفت تو خیلی خوش‌شانسی چون دوستان خوبی داری که همیشه از تو پشتیبانی می‌کنند و در مواقع لزوم بهترین مشاوره‌ها را به تو می‌دهند. من پاسخ دادم بله درست است اما من می‌توانستم دوستان بدی را انتخاب کنم و برای نگه‌داشتن دوستان خوب تلاش نکنم و سعی نکنم که دوستی خوب و معتمد و انسانی قابل پذیرش و مفید باشم تا افراد خوبی را برای دوستی جذب کنم، تو چقدر برای داشتن دوستان خوب تلاش کردی؟

 باید باور کرد که هیچ‌چیز در این جهان رایگان نیست حتی دوستی و داشتن دوستان خوب هم نیاز به تلاش و درایت دارد. نه تنها دوست که انتخابی‌ست بلکه در تعاملات خانوادگی هم همین است ما به مرور زمان یاد می‌گیریم کدام یک از افراد خانواده را باید کم‌رنگ یا حذف کنیم و کدام‌ها را نگه‌داریم تا در مسیر رشد بمانیم که البته خود این مسئله هم نیاز به تلاش و مهارت و پذیرش سختی‌هایی دارد.

 اگر راه برای من نوعی هموار است برای این است که بارها راه‌های ناهموار رفته‌ام، افتاده‌ام، زخمی شدم، برخاستم، ترمیم شدم، از میانبرها و بیراهه‌های پر زرق و برق و جذاب پرهیز کرده‌ام و آموخته‌ام راه درست را با تمام سختی‌هایش تشخیص دهم و مصائبش را بپذیرم پس این‌گونه نیست که گمان کنیم به سادگی شانس می‌آید و ما را به ساحل آرامش می‌رساند.

برای بهره‌مندی از شانس همواره باید چیزی خرج کرد که از دو حالت خارج نیست یا باید شرافت را قربانی کرد یا باید با تلاش و آموختن و تجربه اندوزی، از جان مایه گذاشت و رشد کرد و شانس را پدید آورد.

حتی اگر بادی بوزد و چیزی مفت نصیب آدمی شود ضمن این‌که نگهداری از آن لیاقت می‌طلبد بسیار محتمل است که باد آورده را باد ببرد پس نمی‌توان به باد آورده دل‌بست و بهتر است آستینها را بالا زد و شرافت را حفظ کرد و با تلاش و درایت شانس را ساخت تا به موفقیت‌های پایدار و با ثبات رسید؛ زیرا تاریخ ثابت کرده که بار کج به مقصد نمی‌رسد و مستندات آن هم همه جا مشهود است.

به صورت مثال ارنست همینگوی در پیرمرد و دریا نوشته: «هر صبح یک روز جدید در انتظار ماست. انسان‌ها می‌گویند اگر خوش‌شانس باشی بهتر است، اما من ترجیح می‌دهم که هوشیار باشم چرا که وقتی شانس به سراغم بیاید از دستش نخواهم داد.»

اکثر افراد موفق جملاتی در مورد شانس دارند که همگی به یک نکته اشاره می‌کنند «شانس بدون تلاش بی‌معناست!» برای نمونه تعدادی از آنها را در این جستار می‌آورم

📌پشتکار و سخت‌کوشی مادر خوش‌شانسی است. (بنجامین فرانکلین)

📌وقتی به شانس متکی باشید، همه چیز از بین خواهد رفت. (برندون مول، کلید زندان روح پلید)

📌انسان‌های سطحی به شانس معتقدند؛ انسان‌های قوی به علت و معلول اعتقاد دارند. (رالف والدو امرسون)

📌ما باید به شانس باور داشته باشیم. در غیر این صورت، چگونه می‌توانیم موفقیت افرادی که دوست نداریم را توضیح دهیم؟ (جین کوکتائو)

📌به یاد داشته باشید که گاهی‌اوقات، نرسیدن به چیزی که می‌خواهید، یک شانس فوق‌العاده است. (دالای لاما)

📌 من به شانس معتقدم و متوجه شدم که هرچه سخت‌تر کار کنم، شانس بیشتری به دست خواهم آورد. (توماس جفرسون)

📌خوش‌شانسی نام دیگری برای سرسختی در رسیدن به هدف است. (رالف والدو امرسون)

📌 شانس زمانی رخ می‌دهد که آمادگی به فرصت تبدیل می‌شود. (سنکا)

📌شانس همیشه این‌طور به نظر می‌رسد که به شخص دیگری تعلق دارد. (دیوید لوین، شهر آفتاب)

📌تمرکز، فاکتور شانس را جذب می‌کند. (امیت ری، یوگا و ویپاسانا: یک سبک زندگی یکپارچه)

📌وقتی عملکرد عاقلانه‌تری نسبت به آن‌ها دارید، دیگران آن را شانس می‌نامند. (آن تیلور)

جملات زیادی در مورد شانس وجود دارد که محتوای همۀ آنها شبیه به هم هستند و همگی متحدالقول می‌گویند شانس با تلاش و عقلانیت پیوستگی دارد؛ با این‌که ایرانی‌ها به شدت معتقدند خرابها شانس دارند ولی باید خاطر نشان کرد خراب، خراب است حتی خوش‌شانسی هم نمی‌تواند خرابی را از بین ببرد یا تغییری در ماهیتش ایجاد کند پس شاید زمان آن رسیده که از موهومات فاصله بگیریم و نک و ناله را کنار بگذاریم و کمر همت ببندیم و شانس را دستاویز قرار ندهیم و به قول شاعر:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است■

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جستار «اندر احوالات لعبتی به نام شانس» «زویا قلی‌پور»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692