• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • یادداشتی بر نمایشنامه «مرگ یزدگرد» نویسنده «بهرام بیضائی»؛ «نوشین جم‌نژاد»/ اختصاصی چوک

یادداشتی بر نمایشنامه «مرگ یزدگرد» نویسنده «بهرام بیضائی»؛ «نوشین جم‌نژاد»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

nooshin jamnejad

مرگ یزدگرد نمایشنامه‌ای تراژیک و پست مدرن است. همچنین این نمایشنامه دارای وحدت زمان و مکان می‌باشد. وحدت زمان از این جهت که همۀ اتفاقات در یک شبانه روز روی می‌دهد و وحدت مکان به این معنا که حادثه در یک آسیاب اتفاق می‌افتد. آسیابی که یک آسیابان با همسر و دخترش در آن زندگی می‌کنند.

زبان نمایشنامه نیز یکی از امتیازهای برجستۀ این متن است که بیضایی توانسته متون کهن را در قالب یک درام به خوبی بیان کند. از طرفی جنس کلام به گونه‌ای‌است که باورپذیری برای مخاطب را سهل‌تر می‌کند.

مرگ یزدگرد ساختار چرخانی دارد و این چرخش از آسیابان و زن آسیابان شروع و به وسیلۀ دختر آسیابان به دست حاکمان که سردار و موبدان‌اند سپرده می‌شود و در واقع آنان نیز دو مرتبه آسیابان را به بازی می‌گیرند و این دور ادامه می‌یابد. این است که آنان یکسره به نقش یکدیگر در می‌آیند. در واقع روایت‌ها دیوانه‌وار و چرخشی جابجا می‌شوند که ممکن است خواننده گیج شود که چه کسی دارد نقش چه کسی را بازی می‌کند، چون در جاهایی شخصیت‌ها هم خودشانند و هم دیگری و همین می‌شود که غیرقابل تفکیک می‌شوند. استفاده از تکنیک «بازی‌دربازی» و دیالوگ‌هایی که تکه‌تکه و پشت سر هم می‌آیند و روایت‌هایی که یکدیگر را نقض می‌کنند و عدم قطعیتی در آن‌ها وجود ندارد، استفادۀ خلاقانه‌ای است که در این نمایشنامه به چشم می‌خورد.

نمایشنامه بر این اساس است که جسدی در آسیا افتاده و ظاهر امر نشان می‌دهد که جسد در آسیا کشته شده است. موبد و سردار و یکی از سرکرده‌های سپاه یزدگرد که به دنبال شاه می‌گردند وارد آسیا می‌شوند و وقتی جسد را می‌یابند در صدد برمی‌آیند که آسیابان را به جرم قتل یزدگرد به دار بیاویزند. اما آسیابان می‌گوید که او شاه را نکشته و زن و دخترش هم تأیید می‌کنند و به شیوۀ بازی‌دربازی سعی در نمایش دادن اصل ماجرا دارند.

اگر چه که هر کدام به طور متفاوت و در تضاد با هم ماجرا را شرح می‌دهند. در خارج از آسیا سربازان مشغول آماده‌سازی دار و کندن گور برای آسیابان هستند و رابط بین این دو صحنه یک سرباز است که از طریق همین سرباز می‌شنویم

تازیان همه‌جا را تسخیر کرده و به دنبال لشگر شاه می‌گردند و یکی از آنان اسیر لشگریان شده است. وقتی او را به سخن می‌آورند، با نمایش وی معلوم می‌شود شاه که در پی شکست از تازیان و به منظور یافتن کمک به مرو می‌تازد تالانی زر به همراه داشته و از آسیابان تقاضا می‌کند او را بکشد و در ازا تالان زر برای او باشد اما آسیابان از ترس قبول نمی‌کند و آن را رد می‌کند. پس شاه به آسیابان دستور می‌دهد برای چاشت گوسفندی فراهم کند و آسیابان برای انجام دستور از آسیا خارج می‌شود. در این حین شاه با زن آسیابان تبانی می‌کند که آسیابان را بکشند و تالان زر را برداشته و فرار کنند. از آنجایی که دختر شاهد این ماجرا بوده مطلع می‌شویم که وقتی آسیابان برمی‌گردد شاه با شمشیر به او حمله می‌کند و آسیابان با یک چوب از خود دفاع می‌کند و ناخواسته باعث مرگ یزدگرد می‌شود. در آخر رأی موبد و سردار و سرکرده برمی‌گردد و لاشه را به خاک سپرده و سربازان شمشیرها را آخته و منتظر رسیدن تازیان می‌شوند.

در طول نمایش شاه خوابی را دیده و برای زن آسیابان تعریف کرده که زن آن را بازگو می‌کند. در طی نمایش درمی‌یابیم آسیابان پسری داشته که در جنگ تیر خورده و کُشته شده، همانطور که در قسمتی از نمایشنامه می‌خوانیم:

سرکرده: جویی از خون تا زیر زنگ آسیا راه افتاده بود؛ و نشانه‌های تاریک مرگ همه جا پراکنده بود و من واماندم که چگونه این سنگدلان بر کُشتۀ خود می‌گریند.

آسیابان: ما نه بر او که بر خود می‌گریستیم.

در این نمایش شاه در واقع غائب است و آسیابان و زن و دخترش هر کدام در زمانی در نقش او فرو رفته و به جای او بازی می‌کنند و این کار طبق نمایشنامه چنان ماهرانه و آرام شکل می‌گیرد که نمایش را برای تماشاگر طبیعی و باورپذیر می‌نماید.

نقطه عطف نمایشنامه زمانی است که مقام رعیت و ارباب با یکدیگر برابر می‌شود و تمام ارزش‌های بیهودۀ ساختۀ بشر که به انسان‌ها به خاطر ثروت و قدرت و مقام نسبت داده می‌شود، دور ریخته می‌شود و انسان در برابر انسان قرار می‌گیرد. در واقع اشاره به آیین شاه‌کُشی، فقط جسد خونین افتاده وسط

 آسیاب نیست، بلکه گریزی است که یزدگرد قبل از رسیدن به آسیاب، از مقام و جایگاهش می‌کند و به شکل یک آدم معمولی، با خانواده آسیابان مواجه می‌شود.

شیوه چرخشی بازی و جابه‌جایی شخصیت‌ها و عوض شدن نقش‌ها هم می‌تواند به چرخۀ باطل قدرت اشاره داشته باشد، و اینکه همۀ این آدم‌ها می‌توانستند جای یکدیگر باشند، اما حالا وجه مشترک آن‌ها «مرگ» است؛ چیزی که هیچ‌کدام در نهایت گریزی از آن نخواهند داشت.

در انتهای نمایشنامه و همزمان با فرا رسیدن اعراب، محاکمه پایان می‌پذیرد. مرگ یزدگرد با این دیالوگ از زن آسیابان پایان می‌پذیرد: «داوری به پایان نرسیده و اینک داوران اصلی از راه رسیده‌اند.» ■

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

یادداشتی بر نمایشنامه «مرگ یزدگرد» نویسنده «بهرام بیضائی»؛ «نوشین جم‌نژاد»/ اختصاصی چوک

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692