• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • بررسی نمایشنامه «باغ وحش شیشه‌ای» کارگردان «محمدرضا قلمبر»؛ «آتی جان‌افشان» تهیه کننده تاتر باغ وحش شیشه‌ای

بررسی نمایشنامه «باغ وحش شیشه‌ای» کارگردان «محمدرضا قلمبر»؛ «آتی جان‌افشان» تهیه کننده تاتر باغ وحش شیشه‌ای

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

ati janafshaan

به بهانه اجرای تاتر باغ وحش شیشه‌ای

تنسی ویلیامز، با نام اصلی توماس لنان تنسی ویلیامز، یکی از برجسته‌ترین نمایش‌نامه‌نویسان قرن بیستم و نویسندگان معروف تئاتر آمریکا بود. او در 26 مارس 1911 در کلومبوس، می سی سی پی متولد شد و در 25 فوریه 1983 درنیویورک از دنیا رفت.

تنسی ویلیامز در طول 72 سال زندگی پر بارش حدود 30 نمایش نامه نوشت. زندگی وی سرشار از موفقیت، چالش، احساسات شدید، و تأثیرات روانی‌ای بود که بر اثر مشکلات خانوادگی، مسائل شخصی، اعتیاد و روابط پرتناقض اش بوجود آمده بود. این مسائل تأثیر زیادی بر آثارش داشتند و این آثار در زمره تأثیرگذارترین آثار بر ادبیات و تئاتر جهان شناخته می‌شوند. او در خانواده‌ای متوسط و اهل موسیقی به دنیا آمد. در دوران کودکی و نوجوانی، خانواده‌اش با مشکلات مالی و عاطفی زیادی دست و پنجه نرم می‌کردند. این تجربه‌ها بر آثار ادبی و نمایش‌نامه‌های تنسی تأثیر زیادی گذاشت تا آنجا که به دلیل مشکلات تحصیلی و اجتماعی در دوران دبیرستان، از مدرسه اخراج شد.  اما او علاوه بر دبیرستان موفق شد، تحصیلات دانشگاهی‌اش را در دانشگاه میسیسیپی به پایان برساند و سپس به نیو اورلئانز مهاجرت کرد. در آنجا با مشکلات و مخاطرات مربوط به هویت جنسی خود روبه‌رو شد. این تجربه‌ها نیز در برخی از آثار او به تصویر کشیده شده‌اند. نخستین کار او در سال 1944، با نام "باغ وحش شیشه‌ای" منتشر شد که موفقیت بزرگی به دنبال داشت وبه سرعت توجه و تحسین بسیاری از منتقدان و مخاطبان را جلب کرد.

باغ وحش شیشه‌ای نیز، مانند باقی کارهای او زندگی انسان‌ها را با شخصیت‌هایی پیچیده و مسائل عمیق به تصویر می‌کشد که هر کدام به نحوی موضوعات جامعه، خانواده، و روان‌شناسی انسان را بررسی می‌کنند. این نمایش در مسیری در حال رفت و برگشت به آینده و گذشته، بین واقعیت و خیال شکل می‌گیرد. در واقع به عنوان نمادی از خیال‌پردازی و فرار از واقعیت، در عین واقع‌گرایی به تصویر کشیده شده است، که با ترکیب عناصر دردناک و جذاب، انسان را به تفکر در مورد زندگی و انسانیت وا می‌دارد. باغ‌وحش شیشه‌ای  صحنه‌ای از یک خاطره است که با درون مایه عدم پذیرش واقعیت شکل گرفته. نویسنده از زبانی غنی و شاعرانه برای ایجاد تصاویر زیبا و تأثیرگذار در نمایش‌نامه استفاده می‌کند، همچنین از مونولوگ‌ها و خاطراتی استفاده می‌کند که به شخصیت‌ها اجازه بروز وظهور می‌دهند. تنسی ویلیامز به دلیل توجه بسیار به تجسم دقیق شخصیت‌ها و بررسی عمق روانی آن‌ها به عنوان نویسندۀ تئاتر رئالیستی (Realistic Theater) شناخته می‌شود. او چنان چیره دست بود که با قرار دادن شخصیت‌هایش در بحرانها و چالش‌های زندگی، آن‌ها را مجبور می‌کرد برای نجات خودشان به نوستالژی‌ها و خاطرات چنگ بزنند تا آیندۀ بهتری از دل وضعیت اسفناک خود بیافرنند. باغ‌وحش شیشه‌ای نیز، هم در شکل و هم در محتوا متأثر از خاطرات است و به‌نوعی قدرت مسلم خاطرات را نشان می‌دهد. تنسی ویلیامز در اولین دورۀ اجرای این نمایشنامه (سال ۱۹۴۵) در یادداشت نمایش نوشت: " نوستالژی؛ اولین شرط این نمایش است" تمام کاراکترهای موجود در نمایشنامه توسط نوستالژی‌هایشان تسخیرشده‌اند و نوستالژی تنها نیرویی است که آن‌ها را کنترل می‌کند تا زمانی که بتوانند واقعیت را بپذیرند و با حال حاضرشان ارتباط برقرار کنند. نوستالژی، تنها نیرویی است که گذشته را زنده نگه می‌دارد. انسان به خیال خاطره‌ای تلخ و شیرین، زمان حال را فدای گذشته‌ای خیالی می‌کند. دست به دامان چیزهایی می‌شود که برایش هیچ سودی ندارند؛ تنها فایده‌اش، نوشیدن جرعه‌ای از خیال مسحورکنندۀ گذشته است. جرعه‌ای که آدم را مسخ کرده و تا مرز خودویرانگری به پیش می‌برد"

 نمایشنامه اثری در یک پرده وهفت صحنه است که در دستۀ نمایشنامه‌های کوتاه قرار می‌گیرد و به همین تناسب تعداد کاراکترهای آن نیز کم است. همچنین وحدت مکان دارد و تمامی صحنه‌ها در خانۀ وینگ‌فیلد اجرا می‌شود. باغ وحش شیشه‌ای به شدت تحت تأثیر زندگی شخصی و تجربیات خود ویلیامز است و به علت عمق و پیچیدگی‌اش، امکان تفسیرهای مختلفی درباره معنا و مفهوم را به خواننده می‌دهد.

در این مقاله به بهانه اجرای رادتو_تاتر "باغ وحش شیشه‌ای " به بررسی این نمایش می‌پردازیم، که در سال 1948 موفق به کسب جایزه "پولیتزر" شد.

باغ‌وحش شیشه‌ای یک خانوادۀ آشفته را در اواخر دهۀ ۱۹۳۰ نشان می‌دهد. ژانر نمایشنامه رئال و تا حد زیادی اجتماعی است این نمایشنامه درامی ست که شخصیت‌های آن در تله زمان گیر افتادنده اند. یکی در گذشته یکی آینده و یکی حال. تنسی ویلیامز بیننده را با چندین شخصیت روبه‌رو می‌کند، تا مضامین اجتماعی و سردرگمی مردم در دودسته مرفه و پایین دست، و همچنین اهمیتِ پایبندی به تعهدات خانوادگی و ضعف و شکنندگی انسان را، در رویارویی با مشکلات نشان دهد. چهار شخصیت آماندا مادرخانواده، لورا دختر، تام پسر و جیم دوست تام شکل گرفته است. همچنین شخصیتِ غائب و صامت پدر، که نقش پررنگی در خاطرات مادر و تصمیمات پسر خانواده ایفا می‌کند، بنابراین هم جز شخصیت‌های نمایش هست و هم نیست. او فقط در قاب روی دیوار حضور دارد، اما اسمش در طول نمایش زیاد برده می‌شود. این شخصیت برگرفته ازپدر خود نویسنده است که دستفروش و دائماً در حال سفربود.

تام با بیان خاطراتش نمایش را شکل می‌دهد. علاقۀ اصلی اوادبیات است؛‌ اما برای حمایت مالی مادر و خواهرش مجبور به کار در کارگاه کفاشی است. پدرشان سال‌ها پیش، ترکشان کرده و به‌جز یک کارت‌پستال، چیز دیگری برایشان نفرستاده است. و مادر خانوده از اینکه تام هم آن‌ها را ترک کند دایماد درآشفتگی به سر می‌برد. آماندا مدام برای فرزندانش داستان جوانی ایده‌آلش را تعریف می‌کند که مردان جوان زیادی خواهانش بوده‌اند. لورا یک پایش از پای دیگرش کوتاه‌تر است؛ اعتمادبه‌نفسش را از دست‌داده و تمام دل‌خوشی او در زندگی، عروسک‌هایی شیشه‌ای است که مدام آن‌ها را تمیز می‌کند و با آن‌ها حرف می‌زند. معلولیت لورا بزرگ‌ترین ترس آماندا است؛ ترس از اینکه لورا تا آخر عمرش تنها باشد و هیچ خواستگاری نداشته باشد. و داستان نمایشنامه اینگونه شکل می‌گیرد؛‌ آماندا از تام می‌خواهد که یکی از همکارانش را برای شام به خانه دعوت کند تا باهم آشنا شوند. تام در این میان برای فرار از مشکلات و زندگی‌ای که اصلاً مطابق با میلش نیست، به سینما و ادبیات و می‌خواری پناه برده است. تام به دنبال ترقی است که با کارگری این امیدش بی‌جواب مانده است. او از زندگی خسته شده و در پی شور و شوق می‌دود و برای همین هم اکثر اوقاتش را در سینما می‌گذراند: «مردم به جای اینکه خودشون بجنبن و حرکتی بکنن، می‌رن عکس‌های متحرک تماشا می‌کنن.» این جمله اساس فکری تام را نشان می‌دهد و واقعاً بسیاری از انسان‌ها فقط تماشاگر هستند و این تماشا مسبب خوشی نیست، بلکه غم‌انگیز است. تحریف دائمی آماندا هنگام تعریف از جوانی‌اش و قصه‌بافی دربارۀ دل‌داده‌هایی دروغین و هم‌چنین روی آوردن تام به سینما، ادبیات و الکل؛ هردو مثال‌هایی از این عدم توانایی پذیرش واقعیت هستند؛‌ اما در رأس آن‌ها حیوانات شیشه‌ای باغ‌وحش لورا قرار می‌گیرند؛ حیواناتی که همانند درون لورا کاملاً شکننده و حساس و خیالی‌اند.

لورا، شخصیت آرام و ضعیفی که علاقه به جمع‌آوری حیوانات شیشه‌ای دارد، او الهامی از خواهر تنسی ویلیامزاست که اسکیزوفرنی داشت. لورا نقش پررنگی در داستان دارد و باعث آمدن جیم به خانه‌شان می‌شود. نام نمایشنامه هم برگرفته از عروسک‌های شیشه‌ای لوراست، که از یک جهت می‌توان او را بعنوان شخصیت اصلی داستان درنظر گرفت و در عین حال از سویی دیگر، با توجه به روای بودن تام، او هم می‌تواند کاراکتر اصلی باشد، چرا که راوی داستان است و با بیان و واکاوی خاطرات اش پیرنگ نمایش را شکل می‌دهد. لورا زندگی‌اش وابسته به حیوانات بلورینی است که هر روز آن‌ها را تمیز می‌کند، با وجود اینکه می‌داند هر لحظه ممکن است که آن‌ها را از دست بدهد.  آماندا، مادر خانواده، مادری پریشان و تلاش‌گراست. که به دنبال تضمین زندگی بهتر برای دخترش است و ترس‌های زیادی دارد که در آخر هم یکی از ترس او به واقعیت می‌پیوندد و تام برعکس خواست مادرش خانواده را ترک می‌کند.

 تام برادر لورا که داستان با نگاه او در زمانی که به دنبال خروج از محدودیت‌ها، و شروع یک زندگی جدید است، متمرکز می‌شود. ما تام را در حال تعریف کردن خاطراتش می‌بینیم؛ این نشانه‌ای از عدم توانایی تام در جدا شدن از خاطراتش است؛ به همین دلیل است که اکنون مقابل چشم مخاطبان در حال بازتولید خاطراتی است که سال‌ها تسخیرش کرده‌اند. تام زندگی‌اش را مثل اسیرشدن در تابوت می‌بیند و گمان می‌کند که فرار از این وضعیت، مایۀ آرامشش خواهد شد. ایدۀ فرار از اوایل نمایشنامه ذهن تام را به خود مشغول کرده است. این ایده را پدرش در سرش انداخت؛ کسی که سال‌ها پیش از مسئولیت‌های خانوادگی‌اش فرار کرده و حالا تام گمان می‌کند که پدرش در آرامش زندگی می‌کند. نمایشنامه سرشار از نماد است؛ مثلاً پله‌های فرار خانه در صحنه دیده می‌شوند و این نمادی از دل‌مشغولی تام است.

جیم دوست تام که وارد زندگی خانواده می‌شود و تأثیر گذاری بر سایر شخصیت‌ها دارد. به نوعی زندگی لورا در حیوانات بلورین خلاصه شده است که ورود جیم این قفس را می‌شکند و از همین جهت او هم با وجود آنکه حضور کوتاهی دارد، اما نقش جهت‌دهنده‌ای را ایفا می‌کند. جیم به لورا می‌فهماند که عیب ظاهری او چیزی از ارزش وجودی‌اش کم نمی‌کند مثل اینکه شکسته شدن عروسک‌ها زندگی لورا را نابود نمی‌کند.

خانۀ وینگ‌فیلدها غرق در ظلمت و ناامیدی است. هر کاراکتر ماتم‌زده است و نگرانی‌های خودش را دارد. جیم مثل نور امیدی است که وارد این تاریکی می‌شود و معنا را به زندگی خانوادۀ وینگ‌فیلد برمی‌گرداند. جیم همان چیزی است که آن خانواده کم داشت؛ امید. . "اینجا بدون" من فیلمی به کارگردانی بهرام توکلی است که در تابستان ۱۳۹۰ اکران شد و فیلم‌نامۀ آن اقتباسی از همین نمایشنامه است.

اجرای رادیو-تاتر از اول تا بیستم بهمن ماه در سالن نمایش مهر در خیابان سمیه به کارگردانی محمدرضا قلمبر و تهیه کنندگی آتی جان افشان به اجرا خواهد رفت. تهیه بلیط از طریق تیوال و فروش حضوری امکان پذیر است. ■

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692