یادداشتی بر داستان «مهتاب» نویسنده «خسرو دوامی»؛ «نوشین جم‌نژاد»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

nooshin jamnejad

خسرو دوامی، نویسندۀ رمان و داستان کوتاه ایرانی است که با کتاب «هتل مارکوپولو» شناخته شده است. داستان «مهتاب» هم داستانی پسامدرن از همین مجموعه است. درون‌مایۀ داستان‌های او، یک موضوع مشترک است که دغدغۀ بسیاری از مردم جهان به شمار می‌رود: مهاجرت و زندگی خارج از مرزهای وطن، زیرا که او هسال‌هاست دور از وطن در امریکا زندگی می‌کند. این کتاب در سال ۱۳۸۳ چاپ شد و برندۀ جایزۀ مهرگان ادب گردید و انتشارات نیلوفر هم آن را به چاپ رسانده است.

داستان «مهتاب» از چهار روایت (مترادف «داستان») تشکیل شده که هر یک به نام یکی از شخصیت‌ها نام‌گذاری شده است. داستانی کردن رویدادها فرایندی است که در چندین لایه از داستان «مهتاب» صورت می‌گیرد.

در لایۀ اول، خواننده با داستانی به‌نام «مهتاب» مواجه می‌شود که نوشتۀ خسرو دوامی است. در لایۀ دوم، شخصیتی در داستان خسرو دوامی، به نام جهانگرد، داستانی نوشته است که شخصیت اصلی آن یک بازپرس است. اما در لایۀ سوم، این کارآگاه مشغول داستانی کردن همان رویدادی است که در لایۀ اول رخ داده یعنی همان ماجرای مهتاب. این لایه‌های سه‌گانه چنان در هم تنیده شده‌اند که گاهی تشخیص‌شان از یکدیگر دشوار است. قسمتی از این درهم‌تنیدگی گیج‌کننده را در بخش‌هایی می‌بینیم که شخصیت جهانگرد با شخصیت بازپرس ترکیب می‌شود. به صورتی که مخاطب ممکن است آن‌ها را با هم اشتباه کند.

برای نمونه، در داستان ثانوی (نوشتۀ جهانگرد) می‌گوید که:

«زیر دوش، همراه با ریختن قطره‌های آب جزئیات پرونده مثل آوار روی سرِ بازرس ریختند». اما این فقط بازپرس نیست که در حمام به ماجرای مهتاب فکر می‌کند و می‌کوشد معمای آن را حل کند؛ جهانگرد هم دقیقاً همین کار را می‌کند:

«از زیر دوش که بیرون آمدم بخار عظیمی سرتاسر حمام را گرفته بود. فضای مه‌آلود حمام، صدای شُرشُر آب و این‌که زیر دوش مجبور باشم چشم‌ها را ببندم همیشه مرا می‌ترسانَد. از کجا معلوم که مهتاب خودکشی نکرده باشد؟ آیا در درون آن زن پُرشور و سرزنده که دقیقه‌ای آرام نمی‌نشست می‌توانست روحی متزلزل و بیمار نهفته باشد؟»

آنچه این درهم‌آمیختگی را تشدید می‌کند این است که شخصیت‌ها و پیرنگ داستان خسرو دوامی عیناً در داستان جهانگرد تکرار شده‌اند. در واقع پیرنگ این داستان حول رویدادی شکل گرفته که در ژانر داستان جنابی کلاسیک یا اصطلاحاً «داستان کارآگاهی» نمونه‌های زیادی برای آن می‌توان مثال آورد.

 در جمع دوستانی که در محفلی همیشگی یکدیگر را به طور مرتب می‌بینند، قتلی رخ می‌دهد و هر یک از اعضای جمع به کسی مشکوک می‌شود یا دلیلی برای رخ دادن این قتل می‌آوَرَد. در ابتدای داستان، از زبان راوی شخصیتی به نام «جهانگرد» که نویسندۀ سرشناسی هم هست می‌شنویم که یکی از اعضای این جمع دوستانه (عباس ملکوتی، استاد دانشگاه و نوازندۀ ویولن) هنگام زیر و رو کردن خاک باغچۀ منزلش با بیل، اول دو سه تکۀ هلالی‌شکل، بعد چند بند انگشت و شاید آن طرف‌تر هم استخوانی مثل جمجمۀ سر پیدا کرده که می‌داند اجزائی از جسد تجزیه‌شدۀ همسر مفقودشده‌اش (مهتاب) است. اما تا پایان داستان مشخص نمی‌شود که دقیقاً چه اتفاقی برای مهتاب افتاده و چرا او ناپدید شده است. همین‌قدر می‌دانیم که مهتاب از زمان معیّنی به بعد دیگر دیده نشده و معلوم نیست چه بر سرِ او آمده است. هر یک از شخصیت‌های داستان فرضیۀ متفاوتی را در این باره مطرح می‌کند. برای مثال، شهین همسر جهانگرد معتقد است مهتاب به دست شوهر بی‌صداقتش به قتل رسیده («از روز اولش هم به این ملکوتی اطمینان نداشتم! حتماً دختر بیچاره را سربه‌نیست کرده»)؛ ولی کیانوش حسابدار و بازیگر سابق تئاتر، مهتاب را زنی وسوسه‌گر و حیله‌باز یا به قول خودش، «تیپ مار خورده» می‌داند که به زندگی زناشویی پشت کرده و با بهروز شاعر رمانتیک و عاشق‌پیشه فرار کرده است («شکی ندارم با همون بچه‌ژیگولی که شعرهای سوزناک می‌خوند گذاشت و رفت»).

به زعم او، مهتاب به قتل نرسیده و اکنون زندگی سرخوشانه و لاابالی‌وارش را دور از خانه‌وکاشانه ادامه می‌دهد («الان شاید

 یه گوشه‌ای داره به ریش همۀ ما می‌خنده»). همچنین روایت پری همسر کیانوش به دیدگاه شهین نزدیک است. به اعتقاد پری، مهتاب سرنوشت تلخی پیدا کرد که هم نتیجۀ سخت‌گیری‌های همسرش بود و هم پیامد هوسبازی مردان پیرامونش («وقتی یک نفر از یک طرف گرفتار چنان جونوری بشه، بعد هم دیگرون کار و زندگیشون رو ول کنن و دنبال طرف بیفتن، آخر خودش هم یه جوری قربانی می‌شه»)، روایت زاهدی، نقاش و مجسمه‌ساز ماجرای ناپدید شدن مهتاب را باز هم پیچیده‌تر می‌کند، زیرا از شرح پُرسوز وگدازش معلوم می‌شود که خود او به مهتاب دل باخته و حتی روابط عاطفی کمی را بصورت خفا با او برقرار کرده بوده است. زاهدی اشاره‌ای به قتل مهتاب نمی‌کند و کلاً احتمال قتل را مسکوت می‌گذارد، اما به صراحت می‌گوید پیش‌بینی می‌کرده‌که سرانجام مهتاب خانۀ ملکوتی را یک بار برای همیشه ترک خواهد کرد («می‌دانستم که روزی ناپدید خواهد شد»).

از این روایت‌های متکثر، که هر یک دیگری را نقض می‌کند، هیچ‌گاه به روشنی معلوم نمی‌شود که عاقبت مهتاب چه بوده است. شاید بتوان سه احتمال را در خصوص سرنوشت او حدس زد: قتل، خودکشی، یا ترک همسر

عدم قطعیت که از ویژگی‌های داستان‌های پست مدرن می‌باشد، چنان سایۀ سنگینی بر پیرنگ و شخصیت‌پردازی در این داستان انداخته است که هرگز نمی‌توان هیچ‌یک از این سه سناریو را قاطعانه و با یقین بر دیگری الویت داد. نحوه پایان یافتن نیز نه فقط کمکی به رفع این ابهام نمی‌کند، بلکه حتی باعث تشدید آن هم می‌شود. در آخرین بخش از داستان، وقتی جهانگرد و کیانوش و زاهدی به خانۀ ملکوتی می‌روند و همراه با او گودالی را در باغچه حفر می‌کنند، بالاخره معلوم نمی‌شود که آیا واقعاً جسد دفن‌شدۀ مهتاب را کنار درخت انگور می‌یابند یا نه. آخرین جملۀ داستان، ابهام و عدم قطعیت را به بیشترین میزان ممکن افزایش می‌دهد، بدون آن‌که سرنخی از سرنوشت مهتاب به دست دهد: «نور ماه ذرات نقره را روی صورت‌های عرق‌کرده و خاک‌گرفته‌مان می‌ریخت.» داستان با گفت‌وگوی راوی با ملکوتی دربارۀ کندن خاک باغچه آغاز شده بود. همچنین با رفتن راوی و دوستانش به نزد ملکوتی و حفر گودال در باغچه به پایان می‌رسد. بدین ترتیب، می‌توان گفت این داستان ساختاری دَوَرانی دارد و در همان مکان و با همان کنشی تمام می‌شود که آغاز شده بود. با این فرجام نامشخص، همچنان پرسش‌هایی بدون جواب در ذهن باقی می‌مانند، از جمله این‌که: آیا مهتاب واقعاً کشته شده؟ به دست چه کسی؟ ایا مهتاب از پوچی و یا افسردگی دست به خودکشی زده است؟

این داستان سرنوشت مهتاب را در هاله‌ای از ابهام نگه می‌دارد. وجود چندین روایت موازی، چند صدایی، فقدان یک کلان‌روایت و استفاده از پاره‌روایت‌های متکثر از خصوصیات داستان‌های پست مدرنیسم است در این داستان مشهود می‌باشد. هم‌چنین این داستان واجد عناصری مانند زمان، مکان، شخصیت، فضا و صحنه است. ■

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

یادداشتی بر داستان «مهتاب» نویسنده «خسرو دوامی»؛ «نوشین جم‌نژاد»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692