یاسوناری کاواباتا 川端康成 در 14 ژوئن 1899 در کیتاوارد، شهر اوزاکا به دنیا آمد (کرونولوژی خودنوشته کاواباتا میگوید که او در 11 ژوئن متولد شده است). پدرش رونگ جی، پزشک و عاشق شعر چینی و نقاشیهای ادبی بود.
مادر او، آ یوان، از خانواده کورودا است. در ژانویه 1901، پدرش بر اثر بیماری سل درگذشت. ا مادرش به روستای تویوساتو، نیسی گان، استان اوزاکا نقل مکان کرد و در ژانویه 1902، مادرش را نیز بر اثر سل از دست داد. سرپرستی او را پدربرزگ و مادربزرگش برعهده گرفتند و خواهرش تحت سرپرستی عمهاش قرار گرفت. به دلیل سلامت ضعیف او، دوران کودکیش تقریباً بدون تماس با دنیای بیرون بسته شد.
در سال 1906، در سن 7 سالگی، در مدرسه ابتدایی تویوکاوا در شهرستان میشیما، استان اوزاکا پذیرفته شد. از آنجایی که او ضعیف و بیمار بود، اغلب کلاس درس و مدرسه را از دست میداد، اما عملکرد تحصیلی او عالی بود و حتی غیبتهای طولانی در مدرسه باعث نشده بود که او رتبه دومی را در مدرسه از دست بدهد که این نشان دهنده استعداد خارق العاده او بود.
در جولای 1909، خواهرش بر اثر ایست قلبی درگذشت. در مارس 1912 از کلاس ششم دبستان فارغالتحصیل و در ماه آوریل با رتبه اول در دبیرستان ریتساکی در استان اوزاکا پذیرفته شد. 12 ساله بود که مادربزرگش درگذشت و پس از آن پدربزرگش فوت کرد و او توسط خانواده مادری به فرزندی پذیرفته شد.
تجربه مرگ او را با ترسی مادام العمر مواجه کرد آنقدری که گرما را در واقعیت رد کرد و گرمای خیالی را در دنیای کلمات ترسیم مینمود. سالهای نوجوانیش سرگردانی و مبارزه در تنهایی بود، سالهایی که او را به سوی نوشتن سوق داد؛ "دفترچه خاطرات شانزده ساله" را نوشت؛ وقایع قبل و بعد از مرگ پدربزرگش بر اثر بیماری را ثبت کرد با وفاداری به وضعیت پدربزرگش در زمانی که در حال مرگ بود، همچنین آثاری مانند «حفظ استخوانها»، «سلبریتیهایی که در مراسم تشییع جنازه شرکت میکنند» و «به خورشید میروند» نوشت.
با ورود به دبیرستان در 1915 زندگی خوابگاهی او شروع شد، بازدید اغلب او از کتابفروشیهای نزدیک مدرسه دامنه خواندنش را بسیار گسترده کرد، آثاری از نویسندگان ژاپنی تا نویسندگان فراتر از کشورش را مطالعه کرد مانند داستایوفسکی، چخوف، استرلینگ آثار لیبائو. آرزوی رماننویسی اشتیاق او را به خواندن مجلات ادبی مختلف بیشتر میکرد و تلاشش را برای سرودن شعرهای نو، تانک، هایکو، تصنیف و ... افزایش میداد، او آن اشعار را در مجلداتی با عنوان «مجموعه گوتانجی» و «مجموعه گوتانگ» گردهم قرار داد.
در آوریل 1916 با عشق اولش، «شیائوزو یوان»، هماتاقیاش در خوابگاه آشنا شد. در بهار همان سال شروع به همکاری با هفتهنامه کوچک محلی «کیهان شیمبون» کرد و مقالات کوتاهی چون «به ستوان ح»، «شب برفی روشن»، «کاسه چای ارغوانی» و «تلگرام» را منتشر کرد. همچنین مقالاتی را برای مجلاتی مانند «دنیای مقاله»، «حلقه ادبی Xiucai» و «موج نو» ارسال کرد.
پس از فارغ التحصیلی، درست قبل از تولد 18 سالگی خود به توکیو نقل مکان کرد. در خانه پسر عمویش در کورامای، آساکوسا ماند. در پایان ماه مارس، به دیدار نویسنده جدید شوتارو نانبو رفت در سال 1919 با جین دونگ گوانگ آشنا شد و تحتتأثیر وو پینگ پدر دانگ گوانگ به معنویت (تئوسوفی) علاقهمند شد. او به توصیه یکی از اعضای دانشکده هنر و ادبیات، «چیو» را در شماره ژوئن «مجله انجمن دانش آموختگان» دبیرستان دایچی منتشر کرد.
در امتحانات Dai-ichi Kōtō-gakkō (اولین مدرسه عالی) که تحت مدیریت دانشگاه امپراتوری توکیو بود، پذیرفته شد. و در ژوئیه 1920 به عنوان دانشجوی رشته زبان انگلیسی وارد دانشکده علوم انسانی شد اما بعداً تغییر رشته به زبان چینی داد. کاواباتای جوان در این زمان نه تنها شیفته آثار رابیندرانات تاگور، برنده جایزه نوبل آسیایی شده بود. بلکه از آثار داستایوفسکی، ریونوسکه آکوتاگاوا و نائویا شیگا نیز غافل نبود. در این دوره، مقالهای با عنوان «حمل روح معلمم بر شانههایم» به یاد معلم انگلیسی فقید کوراساکی جینیچیرو نوشت که در مجله «توآنلوان» اوزاکا منتشر شد.
در 1921، مجله «روند جدید اندیشه» کاری از گروه دانشجویان توکیو منتشر شد. در ماه آوریل، اولین رمان خود «صحنهای در جشنواره فراخوان روح» را در آن منتشر کرد که با استقبال هیروشی کیکوچی و سایر احزاب مواجه شدکه با استقبال هیروشی کیکوچی و سایر احزاب مواجه شد. از پاییز تا زمستان آن سال، اتفاقاتی افتاد، از جمله عاشق شدن، نامزدی و سپس قطع نامزدی با ایتو هاتسویو، پیشخدمت یک کافه محلی، او بر اساس همین تجربه آثاری چون «آتش در جنوب»، «آتش»، «فوق العاده»، «لباس او»، «شبی در گروه خشن» و «جشنواره آتش دریا» را نوشت.
در 1922، شروع به نوشتن نقد ادبی در ماهانه "دنیای خلاق این ماه" ("جیوشی شینبائو") کرد. در طول تابستان همان سال در ایزو یوشیما، «خاطرات یوشیما» (منتشر نشده) را نوشت که نمونه اولیه «دختر رقصنده ایزو» و «پسر» بود، همچنین آثاری از نویسندگان جهان از جمله «خیابان» از گالسورثی، «واحه مرگ» از تنیسون، «ملکه» از چخوف و دیگر آثار خارجی را ترجمه کرد.
در فوریه 1923، سردبیر «بهار و پاییز ادبی» شد که توسط کان کیکوچی تأسیس شده بود. نام او در «سالنامه ادبی» که برای اولین بار در آن سال منتشر شد به چاپ رسید. در آن سال «مالیخولیای لین جین هوا» (ژانویه)، «جشن الف» (آوریل)، «مشاهیر حاضر در مراسم تشییع جنازه» (مه)، «آتش جنوب» (ژوئیه) و... را منتشر کرد.
در مارس 1924 از دپارتمان ادبیات چینی دانشگاه امپراتوری توکیو فارغ التحصیل شد. از آنجایی که رشتهاش را در میانه راه تغییر داده بود و اعتبارات کافی نداشت، به لطف پروفسور تسوکورو فوجیمورا، پایان نامه فارغ التحصیلی خود را "مقالهای مختصر در مورد تاریخ رمانهای ژاپنی" که در شماره مارس "آزادی هنر" منتشر شد، گذراند. در ماه مه، در معاینه فیزیکی برای خدمت سربازی رد شد.
در اکتبر 1924، کاواباتا، ریچی یوکومیتسو و سایر نویسندگان جوان مجله ادبی کشور را به نام «عصر ادبیات هنر» راهاندازی کردند و از آن به عنوان مبنایی برای راهاندازی جنبش حس نو استفاده کردند. این مجله واکنشی بود به مکتب قدیمی ادبیات ژاپن، به ویژه جنبش ژاپنی که از نااتورالیسم نشأت گرفته بود، در حالی که در مقابل جنبش ادبیات کارگری یا پرولتری (پرولتاریا) مکاتب سوسیالیستی/کمونیستی قرار داشت. که یک جنبش «هنر برای هنر» بود که تحتتأثیر، اکسپرسیونیسم، کوبیسم اروپایی، دادا و دیگر سبکهای مدرنیستی قرار داشت. اصطلاح شینکانکاکوها که کاواباتا و یوکومیتسو برای توصیف فلسفه خود از آن استفاده کردند، به اشتباه در زببان انگلیسی به عنوان «امپرسیونیسم» ترجمه شده است. با این حال، شینکانکاکوها قرار نبود نسخه به روز شده یا بازسازی شده امپرسیونیسم باشد بلکه آن، بر ارائه «تأثیرات جدید» یا بهطور دقیقتر، «احساسات جدید» یا «ادراکات جدید» در نوشتن ادبیات تمرکز داشت. نمونه اولیه از این دوره، پیش نویس Hoshi wo nusunda chichi (پدری که ستارهای را دزدید)، اقتباسی از نمایشنامه لیلیوم فرانسه مولنار است. در آن سال «آتش»، «فوق العاده» و اولین مجموعه رمانش را هم منتشر کرد.
در سال 1925 «دفترچه خاطرات یک شانزده ساله» و «احساسات یک یتیم» را منتشر کرد. در 1926 به همراه یوکومیتسو ریچی و دیگران «اتحاد فیلم حسی جدید» را تأسیس کرد و تنها فیلمنامه کاواباتا «یک صفحه دیوانه» فیلمبرداری شد. این فیلم به عنوان فیلم برجسته سال رتبهبندی و برنده مدال فدراسیون فیلم کانسای شد، اما اکران تجاری آن با شکست روبه رو شد. در آن سال «دختر رقصنده ایزو» «چهارمین مجموعه داستان» و «دکوراسیون احساسی» منتشر شد.
به توکیو رفت و دیگر به یوشیما بازنگشت. در ماه مه انتشار «عصر ادبیات هنر» متوقف شد. با سفرهای زیاد در طول زندگی خود احساس افسردگی در او رشد کرد و به تدریج شخصیتی احساسی و تنها پیدا نمود و این درد و اندوه درونی زمینهساز ادبیات بعدی کاواباتا یاسوناری شد. برای «دختر رقصنده ایزو» در سال 1926 مورد تحسین قرار گرفت که تاثیری عمیق در بهبود روحیه او داشت. این اثر به بررسی شهوانی سپیده دم عشق جوان میپردازد، داستانی که اگر سایههایی از مالیخولیا و حتی تلخی نداشت میتوانست داستانی بسیار شیرین باشد. در سال 1929 رمان سریال «توپ قرمز آساکوسا» در یک روزنامه منتشر شد
دهه 1920، برای کاواباتا دهه پیشرفت و شهرت بود به ویژه با نوشتن «دختر رقصنده ایزو»، اما ستایش آثارش او را از تکاپو برای پیشرفت بازنداشت. سبکهای مختلف نوشتاری را تجربه کرد؛ سبک نوشتن او از روانشناسی جدید تا جریان آگاهی را در بر گرفت. میتوان گفت که «سوزن، شیشه و مه» 1931 یکی از نمایندگان این آثار بود. بعد، ایدههای بودایی "پوچی" و "هیچ" در آثار کاواباتا یاسوناری ظاهر شد.
در سال 1933 «جانوران» و «چشم آخر» را منتشر کرد، و در همان زمان کاواباتا به طور علنی به دستگیری، شکنجه و مرگ نویسنده جوان چپگرا تاکیجی کوبایاشی در توکیو توسط پلیس سیاسی ویژه توکیو اعتراض کرد. و همزان دوستان چپ گرای خود را برای فرار از پلیس سیاسی پناه داد. در فوریه 1933، "رقصنده ایزو" برای اولین بار توسط کارگردان Heinosuke Gosho با بازی Kinuyo Tanaka به فیلم تبدیل و از آن زمان تا سال 1967، "Izu No Dancing Girl پنج بار دیگر نیز فیلمبرداری شد.
در 1934 شروع به نوشتن سریال «کشور برفی» کرد و سه سال بعد یک جلد را به چاپ رساند و برنده جایزه انجمن ادبی سوم شد. «کشور برفی» داستانی تلخ از یک رابطه عاشقانه بین یک توکیویی و یک گیشا است که در یک منطقه گرم و دور افتاده اتفاق میافتد. این کتاب کاواباتا را به عنوان یکی از برجستهترین نویسندگان ژاپنی معرفی کرد و تبدیل به یک کلاسیک فوری شد که توسط ادوارد جی. سیدنستیکر به عنوان «شاید شاهکار کاواباتا» توصیف شد.
از آساکوسا به کاماکورا، استان کاناگاوا نقل مکان کرد و اگرچه در ابتدا از یک زندگی اجتماعی بسیار فعالی در میان بسیاری از نویسندگان و اهل ادب ساکن در آن شهر در طول سالهای جنگ و بلافاصله پس از آن برخوردار بود، اما در سالهای پایانی زندگی بسیار منزوی شد. در ژانویه 1935، به عنوان عضو کمیته انتخاب جایزه ریونوسکه آکوتاگاوا و جایزه نائوکی که توسط انجمن بهار ادبی تأسیس شده بود، خدمت کرد. در 1936، کاواباتا اعلام کرد که به دلیل ضد جنگ، نوشتن مقالههای تفسیری ادبی و هنری را متوقف خواهد کرد و در سالهای بعد به طور گسترده در فعالیتهای ضد جنگ شرکت کرد.
مسئول ویرایش ویژه نامه «ادبیات کلاسیک ژاپن و ادبیات و هنر مدرن» شد. او از دهه 20 تا 50 (سه دهه) تمام توان و هنرش را در نوشتن و انتشار آثار و سخنرانیها گذاشت و در انجمنها و مؤسسات فرهنگی مختلفی عضو شد. در 1941، کاواباتا از سوی ارتش کوانتونگ برای بازدید از منچوری و جاهای دیگر دعوت شد؛ پس از این دیدار، با هزینه شخصی همراه همسرش در چین ماند و قبل وقوع جنگ اقیانوس آرام «آفریدههای منتخب گروههای قومی مختلف در منچوری» را ویرایش کرد. در، "سلبریتی" منتشر شد در سال 1943 «شهر زادگاه»، «غروب آفتاب» و «روز پدر» منتشر شد. در سال 1947 "غم" منتشر شد. در سال 1944، یاسوناری آخرین جایزه کان کیکوچی را در ژاپن قبل از جنگ برای مقالاتی مانند "شهر زادگاه" دریافت کرد.
اگرچه او از شرکت در شور نظامی که همراه با جنگ جهانی دوم بود خودداری کرد، اما علاقه چندانی به اصلاحات سیاسی پس از جنگ نشان نداد. کاواباتا در کنار مرگ همه اعضای خانوادهاش در دوران جوانی، عنوان کرد که جنگ یکی از بزرگترین تأثیرات بر کار او بوده است و اظهار داشت که در ژاپن پس از جنگ فقط میتواند مرثیه بنویسد. با این حال، بسیاری از مفسران تغییر موضوعی اندکی را بین نوشتههای کاواباتا قبل از جنگ و پس از جنگ تشخیص میدهند.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، موفقیت کاواباتا با رمانهایی مانند هزار جرثقیل (داستانی از عشق بدبخت)، صدای کوه، خانه زیبای خفته، زیبایی و غم و پایتخت کهن ادامه یافت. هزار جرثقیل بر روی مراسم چای ژاپنی و عشق ناامید کننده متمرکز است. قهرمان داستان مجذوب معشوقه پدر مردهاش میشود و پس از مرگ او جذب دخترش میشود که از دست او فرار میکند. مراسم چای زمینه زیبایی برای امور زشت انسانی فراهم میکند، اما قصد کاواباتا بیشتر کاوش در احساسات درباره مرگ است. ظروف مراسم چای دائمی و برای همیشه هستند، در حالی که مردم ضعیف و زودگذر هستند؛ کاواباتا در «هزار جرثقیل» از بافت و رنگ کاسه چای شینو برای به تصویر کشیدن تصویر زنانه اغواکننده استفاده کرد. این مضامین محارم ضمنی، عشق غیرممکن و مرگ قریبالوقوع دوباره در «صدای کوه» که در کاماکورا خانهای که کاواباتا به فرزندی پذیرفته است، بررسی میشود. قهرمان داستان، مردی سالخورده، از فرزندانش ناامید شده است و دیگر اشتیاق شدیدی به همسرش ندارد و به شدت مجذوب شخص ممنوعه، عروسش میشود و افکارش برای او با خاطرات عشق ممنوع دیگری، برای خواهر زن مردهاش، آمیخته میشود.
در سال 1947، پس از 13 سال، "کشور برفی" نهایی میشود. در سال 1949، رمان مهم دیگرش "هزار جرثقیل" به صورت سریالی منتشر میشود و در 1952، اقتباسی از این رمان به زبان کابوکی صورت میگیرد. در سال 1957، همچنین «شیگوره»، «سومییوشی»، «صدای کوه»، و «استخوان لاشخور» را منتشر کرد. در 1953، به عنوان عضو آکادمی هنر، بالاترین موسسه افتخاری ادبیات و هنر ژاپن انتخاب شد.
در 1961، کاواباتا یاسوناری برای نوشتن «پایتخت باستانی» به کیوتو میرود. این داستان را در دورهای نوشت و منتشر کرد، که ژاپن پس از شکست در جنگ جهانی دوم توسط ارتش آمریکا اشغال شد. ارتش ایالات متحده فرهنگ آمریکایی و سبک زندگی آمریکایی را به ژاپن معرفی کرد که تأثیر و تأثیر زیادی بر فرهنگ ملی ژاپن گذاشت و در بحران زوال سنتی قرار گرفت. کاواباتا یاسوناری به دلیل از دست دادن زیبایی سنتی ژاپن بسیار اندوهگین بود و مصمم بود که بقیه عمر خود را پس از جنگ صرف بازسازی و نجات زیبایی سنتی ژاپن کند. این چنین احساس مسئولیت و مأموریت قوی باعث شد که کاواباتا یاسوناری از کیوتو به عنوان پسزمینه داستان برای خلق اثر «پایتخت باستانی» استفاده کند.
این داستان اثری سرشار از فرهنگ غنی سنتی ژاپنی است. او جاذبههای باستانی کیوتو را از طریق توصیف مکانهای دیدنی پایتخت باستانی، آداب و رسوم جشنوارههای سنتی و غیره بازتولید میکند که نشاندهنده قدردانی عمیق نویسنده از این شهر است. او در این اثر به موضوعاتی از جمله: شکاف بین دو جنس، اضطراب تفاوتهای جنسی، اشتیاق معصومانه، ترکیب انسان و طبیعت، ترکیبی از محیط و شخصیت، همچنین عشق و نفرت بین مدرنیته و سنت را در میان هنرمندانی که در پایتخت باستانی پس از جنگ کیوتو زندگی میکنند میپردازد.
در آوریل 1963 به عنوان سرپرست موزه ادبیات مدرن ژاپن و همچنین به عنوان رئیس موزه ادبیات مدرن خدمت میکند. همچنین همراه با دایبوتسو جیرو و هیساماتسو کنیچی، نظارت مشترک بر نمایشگاه تاریخ ادبیات مدرن که در ماه اکتبر برگزار شد را بر عهده داشت. به عنوان رئیس PEN ژاپن و نایب رئیس PEN بینالمللی خدمت کرد و در ژوئن 1964 به عنوان نماینده ویژه در سیودومین کنفرانس بین المللی PEN در اسلو شرکت کرد. در راه خانه، از کشورهای مختلف اروپایی دیدن کرد و در ماه اوت به چین بازگشت.
در 16 اکتبر 1968 جایزه نوبل ادبیات را «به خاطر تسلط او در روایت، که با حساسیت زیادی جوهر ذهن ژاپنی را بیان میکند» دریافت کرد و در 16 آوریل 1972، زندگیش به پایان رسید، کاواباتا یاسوناری ناگهان بدون گذاشتن یادداشت خودکشی، خودکشی کرد مرگی که هنوز هم معمایش حل نشده است. درگذشت ناگهانی این برنده جایزه نوبل ادبیات شوک بزرگی را برای کل دنیای ادبی و هنری و همچنین ژاپن و خارج از آن وارد کرد. جایزه کاواباتا تأثیری محو نشدنی بر ادبیات کاواباتا و حتی ارزیابی بینالمللی ادبیات ژاپن داشته است
جوایز
نام کاواباتا یاسوناری در فهرست جایزه کیکوچی (1944)، جایزه آکادمی هنر (1952)، جایزه ادبی نوما (1954) و جایزه فرهنگ انتشارات ماینیچی (1961) ثبت شده است. در سال 1961، دولت ژاپن بالاترین جایزه، بیست و یکمین مدال فرهنگی را به دلیل «توصیف نماد زیبایی ژاپنی با سبک منحصر به فرد و احساسات قوی و تکمیل یک خلاقیت بیسابقه» به او اعطا کرد. در سال 1957 از طرف دولت آلمان غربی "مدال طلای گوته" را دریافت کرد. در سال 1960 مدال هنر و فرهنگ از سوی دولت فرانسه به او اعطا شد.
در 16 اکتبر 1968 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. کمیته نوبل در اعطای این جایزه «به خاطر تسلط او در روایت، که با حساسیت زیادی جوهر ذهن ژاپنی را بیان میکند»، در 17 اکتبر 1968 برنده جایزه نوبل ادبیات برای «کشور برفی»، «هزار جرثقیل» و «پایتخت باستانی» شد. او اولین ژاپنی بود که این جایزه را در تاریخ و دومین شرقی پس از رابیندرانات تاگور بود که برنده این جایزه شدند.
او اولین رمان نویس ژاپنی است که برنده جایزه نوبل ادبیات میشود، آنهم بعد از موضع گیری ژاپن در جنگ جهانی دوم و حمله به چین و به عنوان کشوری شکست خورده در جنگ جهانی دوم، دریافت این جایزه نشان میدهد ژاپنیها ادبیات خاص خود را دارند و میتوانند جایگاه اول را در جهان به دست آورند. این تقریباً به اندازه بیانیه مائو تسه تونگ در مراسم تأسیس میدان تیانآنمن که «مردم چین ایستادهاند!» اهمیت دارد و عمیقاً عزت نفس ملی مردم ژاپن را برانگیخت.
در 10 دسامبر همان سال، او با پوشیدن کیمونوی رسمی "monfu haori hakama" در سالن کنسرت استکهلم این جایزه را دریافت کرد او سخنرانی نوبل خود را با عنوان «من در ژاپن زیبا هستم» به زبان ژاپنی با تفسیر همزمان ادوارد سیدنستیکر آغاز کرد. او در این سخنرانی سعی کرد با استناد به ادبیات کلاسیک ژاپن و گفتار و کردار راهبان مشهور، آگاهی زیباییشناختی فرهنگ ژاپن را تفسیر کند و ارتباط جوهره آثار ادبی خود را با این آگاهی زیباییشناختی نشان دهد. بسیاری از اشعار ادبی کلاسیک را برای بیان احساسات خود در مورد ژاپن و زیبایی ژاپنیها نقل کرد. ذن بودیسم نقطه کانونی اصلی سخنرانی بود. او تصویر شدیدی از ذن بودیسم ارائه کرد، او خاطرنشان کرد که تمرینهای ذن بر سادگی تمرکز میکنند و همین سادگی است که زیبایی را ثابت میکند. او از نقاشی به صحبت در مورد ایکبانا و بونسای به عنوان اشکال هنری پرداخت که بر ظرافت و زیبایی ناشی از سدگی تأکید میکند. «باغ ژاپنی نیز البته نمادی از وسعت طبیعت است.» علاوه بر ذکرهای متعدد ذن و طبیعت، موضوعی که به اختصار در سخنرانی کاواباتا ذکر شد، موضوع خودکشی بود. کاواباتا از دیگر نویسندگان مشهور ژاپنی که خودکشی کردند، به ویژه ریونوسوکه آکوتاگاوا را به یاد میآورد. او با رسم خودکشی به عنوان نوعی روشنگری مخالفت کرد و از کشیش ایکیو یاد کرد که او نیز دو بار به فکر خودکشی افتاد. او به نقل از ایکیو گفت: "در میان کسانی که به چیزها فکر میکنند، آیا کسی وجود دارد که به خودکشی فکر نمیکند؟" گمانه زنیهای زیادی در مورد این نقل قول وجود داشت که سرنخی از خودکشی کاواباتا در سال 1972، یک سال و نیم پس از خودکشی میشیما یوکیو باشد.
جنبش نوشتاری کاواباتا یاسوناری
کاواباتا یاسوناری یک مسافر ابدی است. هنرمندی که در ژاپن متولد شد و دوره امپریالیسم ژاپن را تجربه کرد که نویسندگان از درجه خاصی از آزادی برخوردار بودند. کسی که مجبور است دائماً فرهنگ ژاپنی را مورد کنکاش قرار دهد و آنچه را که واقعاً متعلق به آداب و رسوم و غرایز خودش است از تلاقی فرهنگهای شرقی و غربی جدا کند. او «شخصیت پیشرو» در دنیای ادبی ژاپن، نویسنده جدید حسگرا و رماننویسی با بیش از 100 رمان در زندگی خود که بیشتر داستانهایش کوتاه و متوسط بود تا رمانهای بلند.
کاواباتا یاسوناری به طرز ماهرانهای احساسات انسانی منحصر به فرد ژاپنیها را با حساسیت عالی و قلم مو ظریف و برازنده خود بیان کرده. آثار او تأثیر عمیقی بر مردم گذاشته است، آنها نه تنها در ژاپن، بلکه در خارج از کشور نیز شهرت خوبی دارند. آثار او غنایی هستند، زیبایی متعالی زندگی را دنبال میکنند و عمیقاً تحتتأثیر تفکر بودایی و نیهیلیسم هستند. کاواباتا یاسوناری در استفاده از نوشتار جریان آگاهی برای نشان دادن دنیای درونی شخصیتها بسیار توانمند بود. زندگی تنها و متروک دوران کودکی باعث شد کاواباتا احساس خانه و احساس تعلق معنوی را از دست بدهد. این احساس تنهایی و پوچی و درماندگی بر زندگی و روح او تأثیر گذاشته و باعث شده است همیشه آرزوی پیدا کردن کسی را داشته باشد که بتواند او را نوازش کند؛ او این آرزو را در آثارش به تجلی کشید.
از طریق بسیاری از آثار کاواباتا، حس فاصله در زندگی او بازنمایی میشود. او اغلب این تصور را ایجاد میکند که شخصیتهایش دیواری در اطراف خود ساختهاند که آنها را به انزوا میبرد. آثار کاواباتا یاسوناری، ظریفترین و اسرارآمیزترین ویژگیهای سنتی ادبیات ژاپنی را حفظ میکند؛ در عین حال، ااز سالهای خطرناک مدرنیزاسیون مداوم در این قرن نیز جان سالم به در برده است. ناامیدی او در جامعه مدرن همیشه در زیبایی کلاسیک آرام و ساده آثار او ادغام شده است.
کاواباتا بسیاری از داستانهای خود را ظاهراً ناتمام گذاشته، که گاهی اوقات خوانندگان و منتقدان را آزار میداد، آثار او به خاطر هنر با زیباییشناسی هنری او دست به دست میشود و از هرگونه احساساتگرایی یا اخلاقی که پایانی برای هر کتابی ایجاد میکند، خارج میشود، زیرا کاواباتا احساس میکرد که شرح وقایع در طول مسیر بسیار مهمتر از نتیجهگیری است. او شکل نویسندگی خود را با شعر سنتی ژاپن، هایکو، یکی میدانست. میشیما یوکیو نویسنده و دوست صمیمی و نزدیک یاسوناری پس از دریافت نوبل توسط کاواباتا، در یک مصاحبه تلویزیونی دلیل تفاوت ادبیات کاواباتا با ادبیات غربی را اینگونه عنوان کرد که «در رمانهای او یک «خط بیهدف» وجود دارد، و به نظر میرسد که او هر جا بخواهد متوقف میشود... ادبیات کاواباتا معمولاً پایانی ندارد. برخلاف ادبیات غربی که معمولاً به اوج میرسد... این نوع ادبیات کاواباتا میتواند چشم جهانیان را باز کند.»
رمان زیبا، دردناک و شاعرانه «کشور برفی» یکی از سه رمانی بود که کمیته فرهنگی نوبل در زمان دریافت جایزه ادبیات به آن اشاره کرد. داستان این رمان در دهکده چشمه آب گرم Echigo Yuzawa در استان نیگاتا میگذرد و داستان قهرمان خانواده شیمامورا را شرح میدهد که به یک هتل چشمه آب گرم در کشور برفی میآید و با گیشا کوماکو درگیر میشود. سبک نگارش زیبا و شاعرانه کاواباتا یاسوناری، شیوه نگارش سنتی در ادبیات ژاپنی را به وضوح بیان میکند که به زیبایی تغییر فصلها توجه دارد. زیبایی نیستی، زیبایی پاک و اندوه سبک که در رمان توصیف شده است به خوانندگان احساس غمگینی زیبا و غم انگیز میدهد که مترادف با کاواباتا یاسوناری است.
«رقصنده ایزو» یکی دیگراز آثار مد نظر نوبل شاهکاری که دنیای احساسی را به تصویر میکشد، بر اساس تجربه کاواباتا یاسوناری از سفر در ایزو به رشته تحریر درآمده، و داستان مرد جوانی را روایت میکند که عشق ضعیفی به دختری پیدا میکند که به طور تصادفی در سفر با او آشنا شده. این اولین عشق مبهم و بیگناه بین پسران و دختران را توصیف میکند. این اثر نماینده قلم موی زیبایی او برای توصیف احساسات با ظرافت و دقت است.
یاسوناری در «پایتخت باستانی» شاهکار دیگرش از نوشتاری سبک و ظریف برای توصیف شادیها و غمهای خواهران دوقلوی چیکو و میائوزی و همچنین تنهایی در جهان استفاده میکند. نویسنده به آنها توجه، همدردی و ناله میکند، از تجربه تلخ زندگی و عشق پاک آنها مینویسد و همچنین از آرزوی زندگی بهتر آنها مینویسد. داستان در سکوت آغاز و به پایان میرسد و خواننده را به یک تصور هنری عمیقاً متروک میرساند و همچنین بازتاب افکار خود نویسنده در مورد نیهیلیسم و جهانگرایی است. این اثر عمیقاً تفاوت بین ثروتمندان و فقرا را تحت سیستم سرمایهداری و وضعیت اجتماعی ناشی از آن، مانند گرمی مردم، تعصبات سکولار و غیره را آشکار میکند. همچنین بیانگر سادگی و مهربانی مردم ژاپن است. آسیب روحی و ایجاد خانهای ایدهآل برای رزق و روزی معنوی به او. دقیقاً همین احساس شدید عشق و علاقه او به زادگاهش و تمایل شدید او به دنبال کردن زادگاهش بود که او را به انتشار «پایتخت باستانی» با کیوتو به عنوان پیشینه خلاقانه سوق داد.
«هزار جرثقیل» رمانی متشکل از پنج فصل با عناوین «هزار جرثقیل»، «بیشه در آفتاب غروب»، «شینو فیگور»، «رژ لب مادرش» و «ستاره دوتایی». تضاد عشق و اخلاق را بیان میکند و در به تصویر کشیدن مناظر، درک آداب و رسوم ژاپنی و روانشناسی ژاپنی بسیار ظریف است. کاواباتا از دیرباز به فرهنگ مراسم چای علاقهمند بوده و در شاهکار خود "هزار جرثقیل" که پس از جنگ جهانی دوم منتشر شد، به توصیف غیراخلاقی روابط بین فردی در دنیای مراسم چای پرداخت. این اثر عمدتاً داستانی در مورد یک رابطه عشقی غیرعادی شامل دو نسل است. «هزار جرثقیل» جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است. این نه تنها اثری است که برنده جایزه نوبل ادبیات شده است، بلکه سبک خلاقانه منحصر به فرد نویسنده را در بسیاری از جنبهها منعکس میکند، و در عین حال رمانی بسیار پیچیده و مبهم و اتصال دهندۀ دنیای زندگان با مردگان است. مرگ، حسادت و علاقه در مراسم چای گرد هم میآیند و کوچکترین حرکات سر و بدن شخصیتها در این مراسم، معانی عمیقی را دربردارد.
«زیبای خفته» اثر مهم دیگر که در اواخر دوران اوست. داستان آن روایتگر کسی است که پنج بار متوالی از خانهای به نام «زیبای خفته» بازدید میکند. این خانه، موسسهای است که در آن، مردان مسن پول میدهند تا شب را در کنار «زیبارویان خفته» بگذرانند؛ این زیبارویان، دخترانی عریان هستند که شب را به زور مسکن در خواب به سر میبرند. مشتریان این خانه باید قرصهای خواب آور مصرف کرده باشند و شب را بدون دست درازی به دخترها به صبح برسانند. مرد مسنی، وقت و بی وقت به این خانه سر میزند و به خاطر همین موضوع، هربار با دختری متفاوت روبه رو میشود. در رمان زیبای خفته، توصیفات مرد مسنی به نام اگوچی در حالی که غرق در خاطره زنان گذشته است رویاهای شبانهاش در کنار «زیبارویان خفته»، در هم میآمیزند. این رمان احساسات جنسی و عاشقانه را به شیوهای ظریف و برازنده بیان میکند. این فیلم نه تنها در ژاپن بلکه در خارج از کشور نیز بسیار محبوب است و به عنوان یک فیلم سینمایی ساخته شده است.
کتابی که خود کاواباتا آن را بهترین اثر خود میدانست، استاد برو (1951)، در تضاد شدید با دیگر آثار اوست. این یک بازگویی نیمه تخیلی از یک مسابقه بزرگ Go در سال 1938 است که او در واقع برای روزنامه زنجیرهای Mainichi گزارش داده بود. داستان این اثر در باره آخرین بازی دوران حرفهای استاد شوسای بود که به رقیب جوانترش، مینورو کیتانی، میبازد، اگرچه این رمان در ظاهر به عنوان بازگویی یک مبارزه در اوج حرکت میکند، اما برخی از آن را موازی نمادین با شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم میدانند.
کاواباتا یاسوناری به طور فعال فرهنگ سنتی و روحیه سنتی رو به زوال ژاپن را دنبال میکند، نه به دلیل نیازهای شخصی، بلکه به این دلیل که به عنوان یک ملت باید جایگاه خود را پیدا کرد. او در آفرینش ادبی خود درجه بالایی از وحدت با فرهنگ سنتی را نشان داد. قلمرو نویسندگی او "اگرچه یک آهنگ است، اما مانند یک آهنگ نیست." میتوان گفت که برای کاواباتا یاسوناری، برای او که همه اقوام نزدیک خود را در سنین پایین از دست داد و از کودکی با مرگ از نزدیک زندگی کرده و در حالت خواب آلود بزرگ شده است، نوشتن چیزی جز کاوش در زیباییهای چهار فصل، زیبایی کوهها، رودخانهها و پوشش گیاهی، زیبایی طبیعت انسان و... نمیتواند باشد. ■
منابع
https://en.wikipedia.org/wiki/Yasunari_Kawabata
https://baike.baidu.com/item/%E5%B7%9D%E7%AB%AF%E5%BA%B7%E6%88%90/458411