• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • یادداشتی بر رمان «شیاطین (جن‌زدگان)» نویسنده «فئودور داستایفسکی»؛ «آریانا سلطانی»/ اختصاصی چوک

یادداشتی بر رمان «شیاطین (جن‌زدگان)» نویسنده «فئودور داستایفسکی»؛ «آریانا سلطانی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

ariana soltaniدر ابتدای رمان قسمتی از انجیل نقل شده است: 《و در آن نزدیکی گله بزرگی از خوک‌ها بودند که در کوهساران می‌چریدند. شیاطین از مسیح خواهش کردند که به ایشان اجازه دهد تا در جسم خوک‌ها حلول نمایند و وی به آن‌ها اجازه داد. شیاطین از جسم آن مرد خارج شده و در جسم خوک‌ها وارد شدند.

گله خوک‌ها به جست و خیز درآمده و به دریاچه پریده و غرق شدند. چوپان‌ها چون ماجرا را دیدند، پا به فرار نهاند و در شهر و روستا آن واقعه را نقل کردند. پس مردم بیرون آمدند تا ماجرا ببینند و نزد مسیح آمدند تا مردی را بنگرند که شیاطین از جسمش خارج شده، لباس بر تن کرده و عاقل گشته و پیش پای مسیح نشسته است.》

انجیل لوقا

باب هشتم

آیۀ ۳۲-۳۶

شیاطین یا جن‌زدگان در میان آثار برتر داستایفسکی و البته در میان آثار برتر و مهم تاریخ ادبیات روسیه و جهان جای دارد. ماجرای این رمان بر اساس وقایعی نوشته شده که در زمان حیات داستایفسکی رخ داد و او از آن به شدت متأثر شد؛ در حادثه‌ای هولناک زمانی که نچایف، که جوانی انقلابی و متعصب بود و از آشنایان هرتسن و باکونین محسوب می‌شد، تعدادی گروهک‌های انقلابی تشکیل داد، جنایتی باور نکردنی اعضای گروهک‌های انقلابی آن زمان روسیه را از آرمان‌خواهانی آزادی‌خواه تبدیل به جانیانی خونخوار کرد.

اعضای گروه جوانی را به نام ایوان ایوانف که از همکلاسی‌ها و جزو حلقه گروهک انقلابی آنان بر ضد رژیم تزار بود، زمانی که وی با آن‌ها به تضادهای ارزشی رسید و شور انقلاب در او کاسته شد، در باغی پشت آکادمی به قتل رساندند. پس از کشف حقیقت ماجرا نچایف که عامل این ماجرا بود از روسیه متواری گشت و چند دانشجوی قاتل در نهایت محاکمه گشتند. این ماجر تبدیل به موضوع کتاب جدید داستایفسکی گشت: 《شیاطین》یا نام دیگر آن «جن‌زدگان».

با برسی ساختار کتاب‌های این نویسنده می‌توان دریافت که در رمان جنایت و مکافات داستایفسکی است که ما شاهد ظهور «قاتلی گمراه» هستیم که «خود را جنایتکار نمی‌داند و

گمان می‌برد که حق با اوست، و حتی کاری درست و به جایی انجام داده است.»

در رمان《ابله》نیز زمانی که صحبت از «قاتلان گمراه» به میان می‌آید،

《میشکین》ادعا می‌کند که فکر و اندیشه نهیلیست‌های نوظهور و جوان، نشان از تحریفی در اندیشه‌ها و اصول اخلاقی آنان است.

در واقع آن اندیشه‌ای که 《راسکولنیکوف》را به کشتن پیره‌زنی فاسد سوق داد، در شکل فردی جنایت قتل را باعث می‌شود و ایجاب می‌کند؛ اما در ساحت اجتماعی‌اش منجر به انقلاب می‌شود. [۱]

طبق اسناد و شواهد، داستایفسکی رمان شیاطین را در دو بخش تنظیم و به رشته تحریر در می‌آورد. ابتدا قصد او نوشتن شیاطین در فرمی ساده همچون قمارباز یا ابله بود. اما بعدها زمانی که قصد کرد رمانی به نام «زندگی گناهکاران بزرگ» را میان پروژۀ نوشتن شیاطین بنویسد، تصمیم گرفت این دو کتاب را در یکدیگر ادغام کرده و دو شخصیت《ستاوروگین》 و《کیریلوف》 را به داستان اضافه کند. دیگر شخصیت‌های داستان همگی تمی انقلابی از حلقه روشنفکران گروه زیرزمینی که داستایِفسکی قبل‌تر جزو آنان بود دارند، به جز همین دو شخصیت که آمیزه‌ای از خیال و ادبیات و فلسفه‌اند؛ گویی ترکیب راسکولنیکف جنایت و مکافات و ایوان کارامازوف هستند.

داستان بر محور شخصیت اصلی یعنی نیکلای ستاوروگین نوشته شده است. یعنی او و اشخاص مرتبط به او هستند که ابعاد داستان را شکل می‌دهند.

در روسیه تزاری، در عصر الحاد و میل به ایجاد تحولی بنیادین و اندیشه خلق و توده و کمونیسم و از بین بردن استبداد اشرافی، بستری فراهم شد تا روسیه با اندیشه‌های نهیلیسم و سوسیالیسم اروپا همزاد پنداری کند.

داستایفسکی در اندیشه سیاسی و حتی تا حدودی دینی خود رابطه‌ای میان نهیلیسم و جنایت را در نظر داشت که در ابعاد اجتماعی می‌توانست تبعات نافرجامی داشته باشد.

در این داستان شخصی به نام پیوتر ستفانوویچ، گروهی خواهان انقلاب و ناراضی از وضعیت زمانه را تشکیل می‌دهد که قصدش نابودی نظم اشرافی است. گروهی متشکل از پنج نفر دوست و همراه. پیوتر ستفانوویچ این گروه را به ناسیونال و قدرت‌های جهانی ربط می‌دهد و با فریب به اعضای گروه به آن‌ها القا می‌کند که این حلقه، یکی از حلقه‌های پنج نفره در سراسر روسیه بوده و همگی از ستادی بزرگ خط مشی می‌گیرند و همه در راستای آرمانی والا و اهداف بزرگ در خدمت‌اند.

در این گروه اعضایی متفاوت با یکدیگر اما با یک آرمان واحد حضور دارند: انقلاب.

«فرد انقلابی یک انسان لعنت شده است. وی به هیچ‌گونه منافع شخصی، امور، احساسات، پیوندها، مایملک، و نه حتی نامی مختص به خود، تعلق خاطر ندارد. تمامیت وجود او وقف یک هدف، یک اندیشه، یک شهوت شده است: انقلاب.» میخائیل باکونین.

ستاوروگین، مشوق پیوتر ستفانوویچ بوده که اعضای این گروه پیروان او محسوب می‌شوند.

ستاوروگین دون ژوانی بی‌رحم است که در گذشته عیش و نوش‌هایی فراوان او را به یک بی‌حسی گسترده نسبت به همه چیز کشانده بود.

سادیستی که حیوانی به ستوه آمده در ذهنش رشد می‌کرد و خدا و الهیات از وجودش پاک شدند تا این که بی‌هدفی گسترده‌ای دنیایش را شکل داد. قلبش در ملال غوطه‌ور شده بود و گرداگرد او همه چیز منحط می‌نمود و از یافتن قلبی پاک دست کشیده و به کلی منکر نیکی در دنیا بود. یکی دیگر از اعضا شاتوف است که در گذشته با آراء ستاوروگین به این گروه وارد شده و از دوستان وی بود اما کم‌کم با شک کردن به نظرات اعضا و مخصوصاً آرمان‌های ستاوروگین، با توجه به رفتارهای زننده ستاوروگین، تصمیم به رویگردانی از گروه می‌گیرد.

کیریلوف نیز یکی دیگر از اعضاست که میل دارد انسان-خدا شود. اندیشه‌های فلسفی او از نهیلیسم نظری فراتر می‌روند و او قصد به خودکشی می‌کند تا مراحل انسان-خدایی را طی کند. از نظر کیریلوف این مرگ است که خدا را برای انسان دارای اهمیت کرده. پس فرد با کشتن خود و گذرکردن از هراسِ مرگ، به انسان-خدایی خواهد رسید. آرمان او انقلابی سیاسی-اجتماعی نیست و تنها وجه تشابه او با اعضای گروه، الحاد و نهیلیسم پر رنگی است که در نظراتش موج می‌زند. گویی باید درمیان دیگر اعضا باشد تا معرف تمامی جنبه‌های نهیلیسم بشود.

در نهایت پیوتر ستفانوویچ از شخصیت‌های مهم دیگر داستان است که مضحک و بدسگال است. در روند داستان با تمامی توصیفات زیبای داستایفسکی از این شخصیت، به سختی می‌توان نتیجه گرفت که آیا او انقلابی و فردی آرمان‌گراست که به واسطه حقانیت قائل شدن برای اهدافش دست به جنایت می‌زند و یا موجودی سفاک است که برای مشروعیت‌بخشیدن به جنایت‌های خود آن‌ها را در شمایلی انقلابی پنهان کرده است. ویرگینسکی سست عنصر و لبیادکین، مرد بدمستی که برای پخش اعلامیه‌ها به کارش گرفته‌اند، اما ممکن است که خائن هم از آب درآید، لیپوتین فردی که در عین ترساندن افراد خانواده‌اش از عذاب جهنم، در اجتماع به تبلیغ بی‌دینی می‌پردازد، شیگالیف، که معتقد است مردم جهان به دو گروه نابرابر تقسیم می‌شوند: یک دهم انسان‌ها از آزادی مطلق بهره‌مند هستند و بر نه دهم دیگر، قدرت بی‌نهایتی اعمال می‌کنند، از اعضای دیگر این گروه‌اند.

آن‌ها، به جز شاتوف، نه تنها فضایل اخلاقی والایی ندارند و از تفکر مستقلی بهره‌مند نیستند و وابسته به نظرات ستاوروگین ایده‌پردازی و آرمان‌گرایی می‌کنند، بلکه به جز مفهوم انقلاب و سبک تفکر نهیلیستی خود هیچ تشابه دیگری ندارند؛ وجه تشابهی که برای ایجاد همین گروه کافی بوده است.

شیاطین، گویی پیشگویی داستایفسکی از انقلابی بلشویکی ۱۹۰۵ بود. انقلابی که در شرف وقوع و سهمگین و هولناک می‌نمود؛ مرژکوفسکی داستایفسکی را (پیامبر انقلاب روسیه) خوانده بود، چرا که در شیاطین بخش‌هایی بودند که این لقب را در چشم روسهایی که مخالف رژیم کمونیسم شوروی بودند موجه جلوه می‌داد:

«شیگالیف: من از آزادی بی‌حد و حصر می‌آغازم و به استبداد بی‌حد و حصر می‌رسم.»

«پیوتر ستفانوویچ ورخوونسکی: یک یا دو نسل فسق و فجور اینک ضروری و اجتناب ناپذیر است-نوعی فسق و فجور مبتذل بی‌سابقه، آنگونه که آدمی را بدل به جانوری کثیف، بزدل، بی‌رحم و خودخواه می‌کند. این همان چیزی است که ما لازم داریم؛ و قطره‌ای از خون پاک تازه تا مردم به آن عادت کنند… خب، آن‌وقت آشوب آغاز می‌شود. چنان بلوایی به پا می‌شود که دنیا نظیرش را ندیده است. چهره روسیه تیره خواهد شد و این سرزمین در سوگ خدایان قدیمش خواهد نشست.»

«ستاوروگین: اینان چون نمی‌دانند چگونه کارها را اداره کنند، سخت شیفته این هستند که دیگران را متهم به جاسوسی کنند.»

در این کتاب داستایفسکی از تورگنیف، تحت نام کارمازینوف، شخصیتی را خلق می‌کند که مواضع او را به عنوان روشنفکران لیبرال روس که همچو ایدئالیست‌ها در مقابل این اندیشه‌های انقلابی مماشات داشتند معرفی کند. همراهی و همدلی این روشنفکران نه از روی توافق که برای فخر فروشی بود؛ این که آنان همره تحول خواهی جوانان بوده و همچون آنان دل خوشی از ستم ندارند. همراهی کردنی که عواقب آن در نظر گرفته نمی‌شد.

منظور از شیطان در سناریوی ستپان، کلیه اندیشه‌های انقلابی آنان است. ستپان می‌گوید: «پیوتر و پیروانش، تسخیر شده‌اند.» در اینجا مقصود این نیست که این افراد همان شیاطین‌اند بلکه اندیشه‌های درون ذهنشان به شیطان تشبیه شده است. یعنی اندیشه‌هایی چون نیهیلیسم، سوسیالیسم و هرچیز دیگری که مخرب جامعه روسیه بودند شهروندان روس را در خود بلعیدند.

به جای اینکه شهروندان باشند که اندیشه‌ها را هضم کنند برعکس، این اندیشه هستند که مردم را در خود هضم نموده و با وجود اینکه روس‌ها تشنه دستیابی به جامعه بهتری بودند، تصور داستایفسکی بر این بود که این مردم به رفتارهایی اشتباه دست می‌یازند و با آرمان‌هایی که در دانشکده‌های غربی آن زمان، نظیر آلمان و سوئیس و اتریش، متولد و تبلیغ می‌شدند، قصد شکل دادن به روسیه‌ای را داشتند که نه گذشته و نه حال آن با آن اندیشه‌های وارداتی سنخیتی نداشت.

مردمانی که در جست و جوی ویران کردن ارزش‌هایی هستند که به استبداد قدرت می‌دهد، اما بدون جایگزین کردن آن ارزش‌های ناکارآمد پیشین با ارزش‌هایی نوین و اخلاقی متناسب با روح زمانه و فرهنگ اجتماعی، به جنایتکارانی خبیث تبدیل شدند که از شنیع‌ترین کارها نیز لذت می‌برند و یا در راه آرمان، رخ دادن آن امور برایشان طبیعی جلوه می‌کند.

«این‌ها در بند واقعیات نیستند، اسیر احساسات هستند. شیفته جنبه آرمانی سپسیالیسم‌اند. یا به اصطلاح می‌توان گفت شیفته رنگ مذهبی و شاعرانه آن. البته شعری که به زبان بیگانه سروده و به زبان بیگانه خوانده می‌شود.»

 (صفحه ۱۰۹)

«این سوسیالیست‌ها و کمونیست‌های دو آتشه همه در عین حال خسیس و حریص و خودپرست‌اند. به طوری که باور کردنی نیست. آن‌هم طوری که هرقدر در راه عقیده خود بیشتر رفته باشند، حرص پول و شوق مالکیتشان بیشتر است. (صفحه ۱۱۰)

تشخیص داستایفسکی از انقلاب آینده روسیه، حتی قبل از رخ دادنش چنین بود؛ جن‌زدگان.

خواندن و تعمق در این اثر ادبیِ سیاسی-اجتماعی را که بی‌شک در شمار شاهکارهای تاریخ ادبیات جای دارد به شما پیشنهاد می‌کنم. ■

 

.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

یادداشتی بر رمان «شیاطین (جن‌زدگان)» نویسنده «فئودور داستایفسکی»؛ «آریانا سلطانی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692