• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • یادداشتی بر فیلم «واکاوی شخصیت کیم وکسلر در سریال بتر کال ساول» کارگردان «وینس گیلیگان و پیتر گولد»؛ «میلاد پرنیانی»

یادداشتی بر فیلم «واکاوی شخصیت کیم وکسلر در سریال بتر کال ساول» کارگردان «وینس گیلیگان و پیتر گولد»؛ «میلاد پرنیانی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

milad parnianii

سریال «بتر کال ساول» (بهتره با ساول تماس بگیری / بزنگید به سال)[1] اسپین آف سریال بریکینگ بد[2] دو سال پس از پایان سریال مادر و در 6 فصل ساخته شد. در مقایسه این دو سریال می‌توان قاطعانه گفت شخصیت‌های «بتر کال ساول» پخته‌تر هستند.

کارگردانی نیز همینطور؛ کارگردان باتجربه‌تر شده است. اگر بریکینگ بد در قصه‌گویی حرف اول را می‌زند، بتر کال ساول در شخصیت پردازی به مراتب بهتر است. موضوع سریال، پاسخ به این پرسش‌های مورد علاقه کارگردان وینس گیلیگان[3] است:

چطور یک آدم خوب تبدیل به یک آدم بد می‌شود؟

آیا این دگرگونی برگشت پذیر است؟

مرز بین قانون و اخلاق کجاست؟

آیا بد بودن ذاتی است؟ و...

یکی از شخصیت‌های محوری این سریال، کیم وکسلر است که با واکاوی شخصیت او می‌توان پاسخی برای این پرسش‌ها ارائه کرد. شخصیت‌های مشترک دو سریال شبیه هم نیستند و از این رو شخصیت شناسی آنها با پیچیدگی‌های بیشتری همراه است. اما این دلیل بر آن نیست که شخصیت کیم، دارای پیچیدگی نیست و کار راحتی در پیش داریم.

کیم که یک وکیل بسیار موجه جلوه می‌کند، یار و همراه جیمی مک گیل (یا همان ساول گودمن بعدی) است و ابتدا مخاطب را مجاب می‌کند که می‌خواهد جیمی را به راه درست هدایت کند ولی از اواسط داستان، پیچیدگی‌های شخصیتی او نمایان می‌شود. او گرایشات درونی عمیقی برای همراهی با جفت خود دارد. تمایل درونی کیم به انحراف، از یک نظر شبیه والتر وایت (کاراکتر محوری بریکینگ بد) است. والتر وایت در تمام مدت، کمک به خانواده‌اش را بهانه می‌کند ولی به اعتراف خودش در پایان سریال بریکینگ بد، او همه این کارها را برای خودش (ارضای یک میل درونی) انجام داده است. او فقط همان زمان‌هاست که احساس سرزندگی دارد!

در فصل دوم سریال، ساول و کیم تصمیم می‌گیرند کنار هم وکالت انجام دهند ولی در کار یکدیگر مداخله نکنند. ساول برای اینکه از شرکت قبلی‌اش خارج شود (بدون آنکه پاداشش از بین برود) به روش خودش هزار دسیسه می‌چیند و در نهایت موفق می‌شود. همین اتفاق برای کیم هم می افتد؛ اما کیم با آرامش با رئیسش هاوارد صحبت می‌کند و می‌گوید می‌خواهد شرکت اچ اچ ام را ترک کند. هاوارد قبول می‌کند و بدون اینکه کیم از او خواسته باشد، هزینه دانشگاه او را نیز می‌بخشد. دو جهان بینی در این دو رویکرد وجود دارد که حاوی پیام مهمی است. یکی فریب کاری می‌کند تا شخص مقابل را مجبور به کاری کند و دیگری بی کلک و بدون چشمداشت جلو می‌رود و چیزی را به دست می‌آورد که خودش هم فکرش را نمی‌کرد. پرسشی که پیش می‌آید این است که این دو جهان بینی چطور به یکدیگر رسیده‌اند؟ آیا این دو ضد، مثل قطب‌های مخالف آهنربا، یکدیگر را جذب کرده‌اند؟

کیم فکر می‌کند جیمی یک قربانی است؛ قربانی قضاوت‌های برادرش چاک. کیم برخلاف چاک اعتقاد ندارد که جیمی از اساس فاسد است. بنابراین سعی می‌کند بدون قضاوت کردن، خود واقعی جیمی را به او نشان دهد. طی فصل سه و چهار، نزدیکی کیم به جیمی را می‌توان اینگونه تفسیر کرد که کیم خود را همراه جیمی می‌کند تا بلکه او را تعدیل کند؛ یک جور نجاتِ پنهان. کیم است که به جیمی پیشنهاد ازدواج می‌دهد. این پیشنهاد بیش از هر چیز در راستای اهداف کیم برای نجات جیمی است. او خود را شبیه جیمی می‌کند تا جیمی نیز متقابلاً شبیه او شود. او خود را نیمه دیگر جیمی می‌بیند؛ کمی قانون را دور می‌زند تا جیمی کمی قانونمندتر شود. کیم نمی‌خواهد نقش چاک را در زندگی جیمی ایفا کند و به او سرکوفت بزند بلکه می‌خواهد یک دوست واقعی برای جیمی باشد؛ دوستی که او را از انحرافات جدی آگاه می‌کند و به مسیر درست برمی‌گرداند اما از طرفی احتیاط می‌کند که جیمی لحظه‌ای احساس نکند کیم دارد او را کنترل، نصیحت و یا قضاوت می‌کند.

در قسمت دهم از فصل پنجم، آن‌ها برای هاوارد نقشه‌های شومی می‌کشند ولی در نهایت جیمی با نقشه کیم که باعث می‌شود وکالت نامه هاوارد باطل شود مخالفت می‌کند. اینجا مخاطب مجاب می‌شود که راهکار کیم جواب داده است. او از این طریق به جیمی یادآوری می‌کند که خط قرمزهای وجدانی دارد. در اینجا انتظار این است که مسئله هاوارد تمام شود ولی اتفاق عجیبی می افتد. کیم دست بردار نیست. او از جیمی برای اذیت کردن هاوارد مشتاق‌تر نشان می‌دهد و این بسیار گیج کننده است. کیم رفته رفته تبدیل به شخصیتی مرموز و غیر قابل پیش بینی می‌شود و مخاطب را به تجدید نظر درباره او سوق می‌دهد. آیا مثال دو قطب آهنربا را باید به جفت شدن در و تخته تغییر داد؟ آیا کرم از خود درخت است؟ انحراف صد و هشتاد درجه‌ای اتومبیل کیم در بزرگراه، یادآور حرکات دیوانه وار والتر وایت با اتومبیل قرمز رنگی است که برای پسرش خریده بود. بنابراین همانطور که شیمی علم دگرگونی‌هاست وکالت هم می‌تواند باشد.

اولین چیزی که به ذهن می‌رسد استحاله شدن کیم در جیمی است اما واقعاً داستان کیم چیست؟ کلید حل این معما در دوران کودکی او نهفته است؛ دورانی که در آن شخصیت انسان شکل می‌گیرد. کارگردان به ما قسمت‌هایی از کودکی کیم را نشان می‌دهد تا ابعاد بیشتری از شخصیت او را هویدا کند. بله؛ کیم یک آسیب دیده است. فقط یک آسیب دیده است که به طرز دیوانه واری از اعمال مجرمانه لذت می‌برد. این یک قضیه اثبات شده است که فقدان سرپرست دلسوز از جمله عوامل اجتماعی بی انضباطی محسوب می‌شود. همان درون مایه‌ای که در بریکینگ بد درباره جسی پینکمن مشاهده می‌شود.

البته این پایان قصه نیست و کیم از جایی به بعد بر خودش غلبه می‌کند. برخلاف والتر وایت، او فرصت غرق شدن را به خودش نمی‌دهد و می‌داند جلوی ضرر را از هر کجا بگیری منفعت است. برخلاف او، جیمی تصمیم می‌گیرد تا تهش برود و اینجا او تبدیل به ساول گودمن می‌شود؛ یعنی وکیل مدافع شیطان. اما باز این پایان قصه نیست و این بار جیمی است که بر خود غلبه می‌کند. آیا این بار جیمی در کیم استحاله شده است؟

در حالی که عامل اصلی مرگ هاوارد، کیم است ولی جیمی برای محافظت از کیم در برابر پیگرد قانونی توسط بیوه هاوارد، در جلسه دادگاه به همه چیز اعتراف می‌کند. او از نقاب ساول گودمن خارج می‌شود و به جیمی مک گیل بر می‌گردد. البته غلظت این غلبه به قدری بالاست که به انتحار شبیه است و اینگونه تداعی می‌کند که ساول حتی از جیمی هم گذر کرده است. اینجاست که سکته‌ای به مخاطب وارد می‌شود؛ درست مثل سکته‌ای که در انتهای موزیک تیتراژ وجود دارد. دلیل این فداکاری، رقابت و مقابله به مثل و یا به تمسخر گرفتن دادگاه نیست چون به هزینه‌اش نمی‌ارزد. جیمی از یک طرف می‌خواهد آخرین شوی دیوانه وار خودش را اجرا کند و از دیگر سو می‌خواهد کیم، او را آنطور که واقعاً بود به یاد بیاورد نه آنطور که شد و نه آنطور که دیگرانی چون برادرش چاک درباره‌اش می‌گفتند. از این طریق او حکم 7 سال زندان خود را به 80 سال افزایش می‌دهد تا به معنای واقعی کلمه آزاد شود! آزاد از همه درس‌های رندانه خود و هرآنچه او را با آن می‌شناختند. او پیش چشم کیم عریان می‌شود و نقاب از صورت بر می‌دارد و حقیقت را هرچند بسیار گران (گران‌تر از همه الماس‌هایش) به منصه ظهور می‌گذارد؛ درست مطابق قولی که در ازدواج به کیم داده بود. این آخرین اقدام جیمی به قدری پیچیده است که می‌توان کل سریال را کنش‌ها و واکنش‌های عاشقانه آکنده از جنونی تصور کرد که در یک سمفونی شراب و لباس و پول و مقام و خون و مواد به رقص در می‌آید. سکانس‌های پایانی به ما می‌گوید همه آن سیگارها کشیده شد که این سیگار آخری کشیده شود. همه آن دادگاه‌ها برگزار شد برای این دادگاه نهایی. همه آن وصال‌ها اتفاق افتاد برای این وصال نهایی. همه فراق‌ها اتفاق افتاد برای این فراق نهایی. ■

 

[1] Better Call Saul (TV Series 2015–2022); created by Vince Gilligan and Peter Gould.

[2] Breaking Bad (TV Series 2008–2013); Created by Vince Gilligan.

[3] George Vincent Gilligan Jr.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

یادداشتی بر فیلم «واکاوی شخصیت کیم وکسلر در سریال بتر کال ساول» کارگردان «وینس گیلیگان و پیتر گولد»؛ «میلاد پرنیانی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692