دربارۀ پری و سینمای مهرجویی/ محسن میرزایی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

mohsen mirzaei

«خوشا گاوشدن استادجان، خوشا گاو مش حسن شدن»

درباره ی پری و سینمای مهرجویی

سینمای مهرجویی سینمای دگردیسی ست. دگردیسی و استحاله ی مرزبندی شده با قهرمانان فیلم های فارسی (هرچند براساس قاعده و اصل اساسی علوم رفتاری:انسان مخلوق محیطش است، با وجود عشق و شیفتگی به استاد و سینمایش، ما همچنان جاهل و گنگستریم!)
سینمای پیله ی تناقض های سطحی و آزارنده و کلیشه را شکافتن و فراتر رفتن به وضعیت های دیالکتیکی باورپذیرانه.
بکارگیری هنر ظریف هفتم در پیوند سنت(امامزادگان، آیین های مذهبی، عرفان و تصوف و اشراق و.....) با پیچیده ترین و ماهرانه ترین و تکنیکال ترین تکنیک های خودبسنده سینمایی و آخرین ترفندهای خورندِ میکس و تدوین و دکوپاژ و....
یک فرش زربفت با تار ایرانی و پود سینمای مدرن.

و پری روایت دگردیسی عمیق و درونی پری دانشجوی ادبیات است که غل و زنجیر استاد و مدرک گرایی و دانشگاه و حتی افه و اداهای روشنفکری و تقلا و رقابت مضحک برای کسب اطلاعات بیشتر و به خیال خام خود ترفیع به مقام رفیع دانای کلی و از بالا همه چیز را دیدن و قضاوت کردن، روح و جان لطیف و البت آمخته و پخته و سوخته ی او در دل خانواده ای همیشه هم زیست با فرهنگ و ادبیات را به شدت زخمی و خراشیده و بازتاب این زخم و جراحات به شکل تاول هایی بزرگ و ترسناک در یکی از سکانس ها و در آینه ای که پری روبرویش نشسته است، نمودار است:«درد قلب شکسته،چونان درد استخوان شکسته ی بیرون از گوشت است!»
پری نمی خواهد اسیر رقابت های صدمن یک غاز تخریب یک شاعر کهن(در اینجا خیام) و ترفیع ساختگی شاعر کهن دیگری(در اینجا مولوی) شود. و یا درگیر بازی های مشابه معاصری نظیر آن چه نامزدش گرفتار و اسیر و عبیرش شده است. او که تا چند وقت پیش و به رسم بازی های متداول روز در کار تعریف و تمجید و تخریب و به به و چه چه و کف به لب نشاندن درباره ی یکی از استادهای دانشگاه و شاعران معاصر بوده، امروز با تحریک استادی دیگر و برای باقی ماندن در بازی و از شوق معروفیت و چاپ و دریافت نمره و صله در کار تخریب همان استاد و شاعر است:«ملکانِ شاعرِ بیچاره»
و پری نمی خواهد اینگونه باشد و بشود. تحت تاثیر یک کتاب یادگاری از برادر فرهیخته و دانشمند و نابغه و دکترای دانشگاهش، صفا.
مهرجویی همچنان به اشراق و اعجاز ایمان دارد و الماس و دُر درفشانش را از میان بیغوله ها کشف و به مخاطب عرضه می دارد: کتاب«سلوک» از شاعری قرن پنجمی که مثل خیام و مولوی و ملکان نیست و دور است از بازی ها و معرکه گیری هایی که طرفداران و منتقدانشان راه انداخته اند. دور از این هیاهوها و بلواها.
صفا که نخبه ترین عضو خانواده است دست به خودکشی و خودسوزی می زند: جامعه ی نخبه کُشی. نه جسم او کفاف روحش را می دهد. نه جسم و کالبد جامعه، کفاف روح او را.
همچنان که جامعه ما کفاف بسیار و بسیار و بسباری از نویسندگان و شاعران راستینش را نداده و نمی دهد.
مهرجویی اما همیشه ماهی عشق نوری، دوستی به نام ابراهیم با تور صیادی نجات بخش، یک درخت گلابی مرموز و سراسر الهی که مادربزگ در زیر سایه ی آن به نماز ایستاده و عنکبوتی بی اعتنا به هیاهوی مردمان و روزگاران در کمال آرامش در حال تنیدن تار خویش و...... در کف دارد.
در پری هم داداشی بازگشته از دریاچه ی نور و رقصان میان ماهیان عشق نور می گه:«آدم افتاده باشه پای تپه ای. با گلوی پاره پاره و همین جور ذره ذره ازش خون بره تا تموم شه و چند تا زن دهاتی با کوزه های رو سرشون رد شه ن، آدم باید بتونه نیم خیز شه تا ببینه زن ها چه جوری کوزه ها رو سالم به بالای تپه می رسونن»

اما مهرجویی هم که باشی باید پاسخ گوی قانون کپی رایت جهانی باشی(سلینجر به خاطر عدم رعایت قانون کپی رایت و اقتباس داستانی پری از "فرانی و زویی" و "روز خوش برای موزماهی ها" از مهرجویی شکایت می کند!)
این است سختی های مهرجویی شدن و مهرجویی ماندن که اگر از داغ کیارستمی و توقیف و تحدید و تحقیر لامینور و شکایت محقانه ی سلینجر جان سالم به در ببری آن وقت محق هستی که در یکی از دورافتاده ترین شهرهای کوچک این سرزمین (هرسین) برای تولد هشتاد و سه سالگی ات یادمان و بزرگداشت گرفته شود.(یادمانی به همت انجمن سینمای جوان شهرستان هرسین و دوستانم، حسین سلیمانی، محمد نجفی و..... در 83 امین سالروز تولد داریوش مهرجویی)
آقای مهرجویی حتی اگر با پری و سارا و بانو و درخت گلابی و هامون و میکس هم احساس غرابت کنیم اما به افتخار بمانی و گاو و مهمان مامانت و به خاطر این همه زیبایی که ما را میهمان آن کردی، کلاه از سر برمی داریم و دست و پایکوبان به سماع برمی خیزیم.
مخلص کلوم این که بدخواه اگه داشتی از این نیمچه منتقدا خّور کُ استاد ما گنگ خطرناکی ایم!
بلوری ها دیگر پرهیبی از دور، گم، محو و ناپیدا نیستند. آنها را نمودارتر از کف دستمان می شناسیم.
خوشا گاو شدن استاد جان. خوشا گاو مش حسن شدن!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692