آشنایی با برنده جایزه نوبل ادبیات «ایوو آندریچ» «گیتا بختیاری»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

gita bakhtiarii

ایوو آندریچ (به زبان سیریلیک صربیИво Андрић) زادۀ ۹ اکتبر ۱۸۹۲ – درگذشتۀ ۱۳ مارس ۱۹۷۵) رمان‌نویس، شاعر و داستان‌نویس یوگسلاوی بود که در 1961 برندۀ جایزهۀ نوبل ادبیات شد "به خاطر قدرت حماسی که با آن مضامین را شکل داد و سرنوشت مردم را در طول تاریخ کشورش به تصویر کشید" نوشته‌های او عمدتاً به زندگی در بوسنی بوسنی تحت سلطه عثمانی می‌پردازد.

ایوان آندریچ در روستای دولاچ، در نزدیکی تراونیک، بوسنی و هرزگوین تحت اشغال اتریش-مجارستان در 9 اکتبر 1892 به دنیا آمد. نویسنده بزرگ آینده صرب به طور اتفاقی در تراونیک در هنگام دیدار مادرش از بستگانش به دنیا آمد، او تنها فرزند والدینش بود. پدرش، آنتون، یک نقره‌ساز مبارز بود که به عنوان سرایدار مدرسه در سارایوو، جایی که با همسر و پسر شیرخوارش زندگی می‌کرد. خانواده پدرش دهه‌ها در شهر مستقر بودند و به تجارت برنج مشغول بودند. اعضای خانواده آندریچ علاوه بر کار در همان تجارت، با سرنوشت بدی چون سل به هم مرتبط بودند: بسیاری از اجداد نویسنده، از جمله همه برادران پدرش، در جوانی تسلیم این بیماری شدند و خود آندریچ. زمانی بیش از 2 سال نداشت پدرش بر اثر بیماری سل درگذشت؛ مشکلات مالی باعث شد تا مادرش او را به ویشگراد ببرد تا تحت سرپرستی عمه و شوهرش که افسر پلیس بودند و فرزندی نداشتند، قرار دهد، جائی که آندریچ آ «را «خانه واقعی امن» نامید.

در دوران دبیرستان از حامیان سرسخت یوگسلاوی یکپارچه، عضو جنبش ملی‌گرای مترقی ملادا بوسنا و مبارزی پرشور برای رهایی مردم اسلاو جنوبی از سلطنت اتریش-مجارستان بود. پس از ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند در ژوئن 1914، آندریچ توسط پلیس اتریش-مجارستان دستگیر و زندانی شد که مشکوک به دخالت او در این توطئه بودند. از آنجایی که مقامات نتوانستند پرونده محکمی علیه او ایجاد کنند، او بیشتر زمان جنگ را در حبس خانگی گذراند و تنها پس از عفو عمومی در ژوئیه 1917 آزاد شد. مدت زمان بین دو جنگ جهانی را در کنسولگری‌ها و سفارتخانه‌های پادشاهی یوگسلاوی در رم، بخارست، گراتس، پاریس، مادرید، بروکسل، ژنو و برلین گذراند. در 1926 عضو آکادمی علوم و هنر صربستان شد. مشهورترین آثار او علاوه بر رمان «روی پل درینا» و «تراونیچکا کرونیکل»، «پرکلتا آولیجا»، «گوسپودجیکا و جلنا»، «یلنا، زنی که آنجا نیست» هستند. پس از جنگ، او در دانشگاه‌ها تاریخ و ادبیات اسلاوی جنوبی را مطالعه کرد و در نهایت دکترای خود را دریافت کرد. در سال 1939 سفیر یوگسلاوی در آلمان شد، اما دوره تصدی او در آوریل 1941 با حمله به آلمان به رهبری آلمان به پایان رسید. او در طول جنگ جهانی دوم، در شرایطی که برخی از زندگینامه‌نویسان آن را به حبس خانگی تشبیه کرده‌اند، در آپارتمان یکی از دوستانش آرام زندگی می‌کرد و برخی از مهمترین آثار خود از جمله «پل درینا» را نوشت.

پس از جنگ، آندریچ به تعدادی از مناصب تشریفاتی در یوگسلاوی، که از آن زمان تحت حاکمیت کمونیستی قرار گرفته بود، منصوب شد. در سال 1961، کمیته نوبل جایزه نوبل ادبیات را به او اعطا کرد و او را به جای نویسندگانی مانند جی آر آر تالکین، رابرت فراست، جان اشتاین بک و ای. ام. فورستر انتخاب کرد. کمیته به «نیروی حماسی که او با آن... مضامین را ردیابی کرد و سرنوشت انسان را برگرفته از تاریخ کشورش به تصویر کشید» اشاره کرد. پس از آن، آثار آندریچ مخاطب بین المللی پیدا کرد و به چندین زبان ترجمه شد. در سال‌های بعد، او جوایز متعددی را در کشور خود دریافت کرد. سلامتی آندریچ در اواخر سال 1974 به شدت رو به افول رفت و در مارس سال بعد در بلگراد درگذشت.

در سال‌های پس از مرگ آندریچ، آپارتمان بلگراد که او بیشتر دوران جنگ جهانی دوم را در آن گذراند، به موزه تبدیل شد و خیابان مجاور به افتخار او نامگذاری شد. تعدادی دیگر از شهرهای یوگسلاوی سابق نیز خیابان‌هایی به نام او دارند. در سال 2012، امیر کوستوریکا، فیلمساز، ساخت یک شهر قومی را در شرق بوسنی آغاز کرد که به نام آندریچ نامگذاری شده است. آندریچ به عنوان تنها نویسنده برنده جایزه نوبل یوگسلاوی، در طول زندگی خود در کشور مادری خود شناخته شده و مورد احترام بود. در بوسنی و هرزگوین، که از دهه 1950 شروع شد و پس از فروپاشی یوگسلاوی ادامه یافت، آثار او توسط منتقدان ادبی بوسنیایی به دلیل تعصبات ضد اسلامی آنها مورد تحقیر قرار گرفت. در کرواسی، آثار او پس از انحلال یوگسلاوی در فهرست سیاه قرار گرفتند، اما در آغاز قرن بیست و یکم توسط جامعه ادبی بازسازی شدند. او در صربستان به دلیل کمک‌هایش به ادبیات صربستان بسیار مورد توجه است.

گذری بر زندگی ایوو آندریچ

در سال 1903، آندریچ در دبیرستان بزرگ سارایوو، قدیمی‌ترین دبیرستان در بوسنی و هرزگوین ثبت نام کرد. در دوران دبیرستان، شروع به شعر گفتن کرد و در سال 1911 اولین شعر خود را با نام "U sumrak" "Bosanska vila" منتشر نمود. آندریچ در کشوری بزرگ شد که از دوره عثمانی تغییر چندانی نکرده بود، علیرغم اینکه در کنگره برلین در سال 1878 به اتریش-مجارستان ملحق شده بود، اما فرهنگ شرق و غرب در بوسنی به مراتب بیشتر از هر جای دیگری در شبه جزیره بالکان در هم آمیخته شده بود.

اگرچه ویشگراد یک شهر کوچک بود، اما همین شهر کوچک منبع الهام ماندگاری برای آندریچ بود. شهری چند قومیتی و مذهبی که گروه‌های غالب آن صرب‌ها (مسیحیان ارتدوکس) و بوسنیایی‌ها (مسلمانان) بودند آندریچ از دوران کودکی آداب و رسوم مردم محلی را از نزدیک رعایت می‌کرد. این آداب و رسوم، و ویژگی‌های زندگی در شرق بوسنی، بعداً در آثار او به تفصیل بیان شد. آندریچ اولین دوستان خود را در ویشگراد پیدا کرد و با آنها در کنار رودخانه درینا و پل معروف شهر «مهدی پاشا سوکولوویچ» بازی کرد.

در سن شش سالگی، مدرسه ابتدایی را آغاز کرد. او بعدها نقل کرد که این روزها شادترین روزهای زندگی او بودند. در سن ده سالگی از یک گروه فرهنگی کروات به نام ناپرداک (پیشرفت) بورسیه تحصیلی سه ساله دریافت کرد تا در سارایوو تحصیل کند. تحصیل و برنامه‌ریزی درسی در مؤسسات آموزشی در شهری که زبان‌های بسیاری در رستوران‌ها، کافه‌ها و خیابان‌های آن شنیده می‌شد و از نظر فرهنگی، دارای عنصر ژرمنی قوی بود به گونۀ طراحی شده بود که منعکس کننده این موضوع باشد. از مجموع 83 معلمی که در یک دوره بیست ساله در مدرسه آندریچ کار می‌کردند، تنها سه نفر بومی بوسنی و هرزگوین بودند. سلیا هاکسورث، زندگی‌نامه‌نویس، خاطرنشان می‌کند: «برنامه آموزشی به تولید حامیان اختصاصی سلطنت (هابسبورگ) اختصاص داشت». آموزشی که آندریچ قبولش نداشت و درباره آن نوشت: «همه آنچه در دبیرستان و دانشگاه بود، خشن، خام، خودکار، بدون دغدغه، ایمان، انسانیت، گرما یا عشق بود». ریاضیات برایش چالش‌برانگیز بود و مجبور شد کلاس ششم را تکرار کند. به دلیل نمرات ضعیف بورسیه خود را از دست داد. یکی از دلایل عدم موفقیت اولیه آندریک در تحصیل را تا حدی به بیگانگی او با بیشتر معلمانش نسبت می‌دهند. با این وجود، او در زبان‌ها، به‌ویژه لاتین، یونانی و آلمانی سرآمد بود. اگرچه او در ابتدا علاقه زیادی به علوم طبیعی نشان داد، اما بعداً تحت تأثیر دو مربی کروات خود، نویسنده و سیاستمدار جورو شورمین و شاعر توگومیر آلاوپوویچ شروع به تمرکز بر ادبیات کرد. از بین همه معلمانش در سارایوو، آلاوپوویچ را بیشتر دوست داشت و این دو دوست مادام العمر شدند.

نوشتن را از دبیرستان شروع کرد، اما مادرش مشوق خوبی برای او نبود. قبل از جنگ جهانی اول، اشعار، مقالات، نقدها و ترجمه‌های او در مجلاتی مانند Vihor، Savremenik، Hrvatski pokret و Književne novine منتشر شد. یکی از فرم‌های ادبی مورد علاقه آندریچ نثر تأملی غنایی بود و بسیاری از مقالات و قطعات کوتاه‌تر او اشعار منثور هستند. وین اس. ووچینیچ، مورخ، شعر آندریچ را در این دوره «سوژه‌ای و عمدتاً مالیخولیایی» توصیف می‌کند. ترجمه‌های آندریچ از آگوست استریندبرگ، والت ویتمن، و تعدادی از نویسندگان اسلوونی نیز در همین زمان منتشر شد.

در سال 1908، اتریش-مجارستان رسماً بوسنی و هرزگوین را ضمیمه خود کرد، که باعث ناراحتی ملی‌گرایان اسلاو جنوبی مانند آندریچ شد. در اواخر سال 1911، آندریچ به عنوان اولین رئیس جنبش مترقی صرب-کرواسی SHNO (Srpsko-Hrvatska Napredna Organizacija؛ SHNO) انتخاب شد، یک انجمن مخفی مستقر در سارایوو که اتحاد و دوستی بین صرب‌ها و کروات‌ها را ترویج می‌کرد. اعضای آن توسط ناسیونالیست‌های صرب و کروات به شدت مورد انتقاد قرار گرفتند و آنها را به عنوان "خائن به ملت خود" رد کردند. آندریچ به تحریک علیه اتریش مجارستانی‌ها ادامه داد.

در سال 1912، با دریافت بورسیه تحصیلی از یک بنیاد آموزشی در سارایوو، در دانشگاه زاگرب در دپارتمان ریاضیات و علوم طبیعی ثبت نام کرد. رشته‌هایی که بورسیه تحصیلی برای آنها ارائه می‌شد، اما توانست برخی از دوره‌های ادبیات کرواسی را بگذراند. آندریچ مورد استقبال ملی‌گرایان اسلاو جنوبی قرار گرفت و مرتباً در تظاهرات دانشگاه شرکت می‌کرد. در 28 فوریه 1912، او در مقابل 100 دانشجوی معترض در ایستگاه راه‌آهن سارایوو سخنرانی کرد و از آنها خواست به تظاهرات خود ادامه دهند. پلیس اتریش-مجارستان بعداً شروع به آزار و تعقیب اعضای SHNO کرد. این امر باعث شد که وی از سوی دانشگاه مورد توبیخ قرار گیرد.. در سال 1913، پس از گذراندن دو ترم در زاگرب، به دانشگاه وین منتقل شد و در آنجا تحصیلات خود را از سر گرفت. زمانی که در وین بود، غیر از انجمن ملی‌گرایان اسلاو جنوبی از نزدیک با دو انجمن دانشجویی یوگسلاوی، انجمن فرهنگی صربستان زورا (سپیده دم) و باشگاه دانشجویی کرواسی زوونیمیر، همکاری داشت که نظرات او را در مورد "یوگسلاوی یکپارچه" برای ادغام نهایی تمام فرهنگهای اسلاوهای جنوبی در یک فرهنگ به اشتراک گذاشتند.

اما وین شهری نبود که او بتواند در آنجا ماندگار شود، آب و هوای وین برای او که ریه‌های حساسی داشت مناسب نبود به بیماری سل مبتلا شد (ارثیه خانوادگی) و به شدت بیمار شد، سپس از وین خواست که به دلایل پزشکی وین را ترک کند و تحصیلات خود را در جای دیگری ادامه دهد، برای مدتی، به فکر انتقال به مدرسه‌ای در روسیه بود، اما در نهایت به کراکوف رفت و تحصیلاتش را در دانشگاه Jagiellonian به پایان رساند.

فعالیت ادبی را با یکی از دوستانش در 1914 رسماً با ترانه‌های جوانان کرواسی (Hrvatska mlada lirika) به عنوان شاعر آغاز کردو به انتشار ترجمه‌ها، اشعار و نقدها ادامه داد. در کراکوف، با خانواده‌ای زندگی می‌کرد که دخترشان یلنا ایرزیکووسکا- به عشق آندریچ پاسخی نداد اما اثری عمیق بر او بجا گذاشت، اثری که در داستان کوتاه «یلینا، زن گمشده» نمایان شد. آندریچ تنها سه ماه در کراکوف ماند. ترور در سارایوو و آغاز جنگ جهانی اول دلایل بازگشت او به میهن بود. او عشق کراکوف را در تمام زندگی خود در قلبش حمل کرد، و در بسیاری از آثارش الهام بخش او بود.

در 28 ژوئن 1914، آندریچ از ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند در سارایوو مطلع شد. قاتل Gavrilo Princip، جوان بوسنیایی و از دوستان نزدیک آندریچ بود که یکی از اولین افرادی بود که در سال 1911 به SHNO پیوست. او با قطار به زاگرب سفر کرد و در اواسط ژوئیه به همراه دوستش، شاعر و همکار ملی‌گرای اسلاو جنوبی، ولادیمیر چرینا، به شهر ساحلی اسپلیت رفت، اما ماندن در شهر ساحلی اسپلیت چندان طولانی نشد؛ تشدید بحران سیاسی پس از ترور و جنگ چنان شدید بود که این دو دوست را ناآرام کرده بود، رفتن به ریجکا را به ماندن ترجیح داند اما چرینا بدون هیچ توضیحی به آندریچ، در کوتاه زمان از ریجکا به ایتالیا مهاجرت کرد و چند روز بعد متوجه شد که پلیس به دنبال چرینا است.

با توجه به اینکه اکثر دوستانش قبلاً به خاطر فعالیت‌های ملی‌گرایانه دستگیر شده بودند، او مطمئن بود که همین سرنوشت برای او رقم خواهد خورد. علیرغم اینکه در طرح ترور دخالت نداشت، در اواخر ژوئیه یا اوایل آگوست، آندریچ به دلیل "فعالیت‌های ضد دولتی" دستگیر شد و در نهایت به ماریبور، در کنار صرب‌های غیرنظامی و اسلاوهای جنوبی طرفدار صرب‌ها زندانی شد. زمان حضور در زندان را با مطالعه، صحبت با هم‌سلولی‌های خود و یادگیری زبان سپری کرد.

در 20 مارس 1915 از زندان آزاد شد و به روستای Ovčarevo در نزدیکی Travnik تبعید شد در آنجا شروع به تحقیق در مورد تاریخ جوامع مسیحی کاتولیک و ارتدوکس بوسنی تحت حکومت عثمانی کرد. کلیسا خانه‌اش شد و به او اجازه دسترسی به وقایع نگاری صومعه را داده شد، او نیز برای جبران سرودهای مذهبی را به دانش‌آموزان مدرسه صومعه آموزش داد.

در 1917 چون از طرفی ارتش اتریش-مجارستان در مارس 1917 او را یک تهدید سیاسی اعلام نمودند برای مدتی در حبس خانگی قرار گرفت در 2 ژوئیه 1917، با عفو عمومی برای تمام زندانیان سیاسی اتریش-مجارستان آزاد شدو پس از آن به ویشگراد بازگشت.

در ژانویه 1918، به چندناسیونالیست اسلاو جنوبی در ویرایش یک نشریه کوتاه مدت پان یوگسلاوی به نام Književni Jug همکاری کرد و نقد کتاب، نمایشنامه، شعر و ترجمه منتشر نمود در طی چند ماه در اوایل سال 1918، وضعیت سلامتیش رو به وخامت گذاشت به گونه‌ای که دوستانش معتقد بودند که او در آستانه مرگ است. در پایان جنگ کتاب Ex ponto، را منتشر نمود.

آندریچ که از فضای پس از جنگ در زاگرب ناراضی بود، بار دیگر از توگومیر آلاوپوویچ کمک خواست و در آغاز اکتبر 1919 به عنوان منشی در وزارت دین در بلگراد شروع به کار کرد. و زندگی ادبی را در پایتخت دنبال نمود، با میلوش کرنجانسکی، استانیسلاو ویناور، سیمو پاندوروویچ، سیبتو میلیچیچ و سایر نویسندگانی که در اطراف میخانه "مسکوا" جمع می‌شدند، معاشرت می‌کرد.

حرفه ادبی او باعث نشد که در حرفه دیپلماتیک موفق نباشد: در سال 1920 به عنوان یک مقام رسمی در سفارت در واتیکان منصوب و سپس به عنوان دیپلمات در کنسولگری‌های بخارست، تری است و گراتس مشغول به کار شد. در آن زمان مجموعه‌ای از منظومه‌های منثور «شورش» (Немири) که در قالب یک دفتر خاطرات تجربیات او از جنگ و زندانی شدن را منعکس می‌کند و چند منظومه دیگر را منتشر نمود. در ژوئن 1924 از تز دکترای خود با عنوان «توسعه زندگی معنوی در بوسنی تحت تأثیر حکومت ترک» در دانشگاه گراتس دفاع کرد. به پیشنهاد بوگدان پوپوویچ و اسلوبودان یووانوویچ، در سال 1926، به عضویت آکادمی سلطنتی صربستان پذیرفته شد و در همان سال داستان کوتاه «مارا میلوسنیکا» را در روزنامه ادبی صربستان منتشر کرد. در سال 1927 در کنسولگری‌های مارسی و پاریس و سال بعد در سفارت مادرید کار کرد. از سال 1930 تا 1933 دبیر هیئت دائمی پادشاهی یوگسلاوی در جامعه ملل در ژنو بود. در سال 1934 سردبیر روزنامه ادبی صربستان شد و داستان‌های کوتاه «طوفان‌ها»، «عطش» و قسمت اول سه گانه «یلنا، زن گمشده» را منتشر کرد.

پس از روی کار آمدن میلان استجادینوویچ به عنوان نخست‌وزیر و وزیر امور خارجه، در 8 ژوئیه 1935 به عنوان سرپرست اداره سیاسی وزارت امور داخله منصوب شد. در دولت میلان استجادینوویچ برای بیش از دو سال، از 1937 تا 1939، به عنوان معاون وزیر امور خارجه خدمت کرد. در 16 فوریه 1939، در مجمع سالانه آکادمی سلطنتی صربستان، به پیشنهاد پروفسور بوگدان پوپوویچ، نقاش اوروش پردیچ و مجسمه‌ساز جورجه یووانوویچ، به اتفاق آرا به عنوان عضو عادی آکادمی انتخاب شد. فعالیت دیپلماتیک ایوو آندریچ در سال 1939 به اوج خود رسید: در 1 آوریل، اعلامیه‌ای مبنی بر منصوب شدن ایوو آندریچ به عنوان وزیر مختار و نماینده فوق العاده پادشاهی یوگسلاوی در برلین منتشر شد. آندریچ در 12 آوریل وارد برلین شد و در 19 آوریل اعتبارنامه خود را به صدراعظم رایش - آدولف هیتلر - تقدیم کرد.

پس از اینکه آلمانی‌ها لهستان را اشغال کردند و دانشمندان و هنرمندان زیادی را به اردوگاه‌ها بردند، آندریچ با مقامات آلمانی وارد مذاکرده شد تا بسیاری از آنها را از اسارت نجات دهد. به دلیل عدم موافقت با سیاست دولت در اوایل بهار 1941، استعفای خود را از سمت سفیر به مقامات بلگراد تقدیم کرد، اما پیشنهاد وی پذیرفته نشد و در 25 مارس در وین به عنوان نماینده رسمی یوگسلاوی در مراسم امضای قرارداد شرکت کرد. سه روز بعد از امضای پیمان سه گانه بعد از بمباران بلگراد، در 7 آوریل، آندریچ و کارکنانش برلین را ترک کردند. آن‌ها دو ماه را در دریاچه کنستانس گذراندند و از پناه بردن به سوئیس امتناع کردند در ناهایت در 1 ژوئن 1941 همگی با قطار ویژه وارد بلگراد شدند که این پایان کار دیپلماتیک او بود. در نوامبر 1941، به درخواست خودش بازنشسته شد، اگرچه از دریافت مستمری خودداری کرد.

او جنگ را در انزوا در بلگراد گذراند. از امضای درخواست مردم صربستان در محکومیت مقاومت در برابر اشغالگر خودداری کرد. به دلایل اخلاقی دعوت فرهنگیان را برای گنجاندن داستان‌های کوتاه خود در «گلچین داستان‌های کوتاه معاصر صربستان» در حالی که «مردم در رنج و عذاب هستند» رد کرد و نوشت: «به‌عنوان یک داستان‌نویس صربستانی، به‌عنوان یکی از همکاران قدیمی تعاونی ادبی صربستان و عضو کمیته ادبی سابق آن، در شرایط عادی به این فراخوان پاسخ می‌دهم. امروز برایم مقدور نیست، زیرا در شرایط استثنایی کنونی، نه با آثار جدید و نه با آثار منتشر شده قبلی، نمی‌خواهم و نمی‌توانم در هیچ نشریه‌ای شرکت کنم.»

او در سکوت اتاق اجاره‌ای خود در خیابان پریریزنسکا، ابتدا رمان Travnička hronika را نوشت که یک دیپلمات فرانسوی در بوسنی در طول جنگ‌های ناپلئون را دنبال می‌کند. اواخر سال ۱۹۴۴ رمان «روی پل درینا» را به پایان رساند که توسط کمونیست‌ها به عنوان یک کلاسیک از ادبیات یوگسلاوی معرفی شد؛ داستانی که تاریخچه پل محمد پاشا سوکولوویچ و شهر ویشگراد از زمان ساخت پل در قرن شانزدهم تا آغاز جنگ جهانی اول را شرح می‌دهد. در پایان سال 1945، رمان Gospodjica منتشر شد که حول زندگی یک زن سارایویی می‌چرخد. داستان این رمان در شهرهای سارایوو و بلگراد در سه دهه اول قرن حاضر می‌گذرد. مکان و زمان تصادفی انتخاب نشده است. ایوو آندریچ اهل بوسنی است و مردم و مشکلات آنها را در این منطقه بی‌نظیر می‌شناسد. مضمون و ترکیب اثری از کلاسیک مدرن را نشان می‌دهد. زندگی غم انگیز زنی است که از مردم و دنیایی که در آن زندگی می‌کند ناامید شده است. و کاملاً اسیر پول است که امیدوار است در دنیای نفرت‌انگیز و ناامن- امنیت و خونخواهی پیدا کند. همچنین چندین مجموعه داستان کوتاه، برخی خاطرات سفر و تعدادی مقاله درباره نویسندگانی مانند ووک کاراجیچ، پتار دوم پتروویچ-نجگوش و پتار کوچیچ منتشر کرد.

در نوامبر 1946، به عنوان نایب رئیس انجمن همکاری فرهنگی یوگسلاوی با اتحاد جماهیر شوروی انتخاب شد. در همان ماه، او به عنوان رئیس اتحادیه نویسندگان یوگسلاوی منصوب شد. سال بعد به عضویت مجلس خلق بوسنی و هرزگوین درآمد. در سال 1948، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاهی را که در طول جنگ نوشته بود منتشر کرد. آثار او بر نویسندگانی مانند برانکو شوپیچ، ولادان دسنیکا، میهایلو لالیچ و مشاء سلیموویچ تأثیر گذاشت. در آوریل 1950، نماینده مجلس ملی یوگسلاوی شد. در سال 1952 به دلیل خدماتش به مردم یوگسلاوی توسط هیئت رئیسه مجلس ملی نشان افتخار دریافت کرد. در سال 1953، کار او به عنوان معاون پارلمانی به پایان رسید و سال بعد رمان Prokleta avlija (حیاط نفرین شده) را منتشر کرد که از زندگی در زندان عثمانی در استانبول می‌گوید. در دسامبر همان سال، او در اتحادیه کمونیست‌های یوگسلاوی، حزب حاکم این کشور پذیرفته شد. که به نظر نمی‌رسد به دلیل اعتقاد ایدئولوژیک به حزب باشد بلکه بیشتر برای "خدمت کامل به کشورش بود. او قرارداد «نووی ساد» را در مورد زبان ادبی صرب-کرواسی امضا کرد. و در سال 1958 با طراح صحنه و لباس تئاتر ملی بلگراد، میلیکا بابیچ، بیوه دوست آندریچ، نناد یووانوویچ، ازدواج کرد.

در سال 1961، کمیته نوبل جایزه نوبل ادبیات را به آندریچ اعطا کرد "به خاطر قدرت حماسی که او با آن مضامین را شکل داد و سرنوشت مردم را در طول تاریخ کشورش به تصویر کشید." در 10 دسامبر 1961 با سخنرانی "درباره داستان و گفتن" از این تقدیر تشکر کرد. آندریچ مبلغ یک میلیون دلار جایزه را برای توسعه کتابداری در بوسنی و هرزگوین اهدا کرد برای این افتخار جشن عمومی در یوگسلاوی برگزار شد که «یوسف بروز تیتو» در آن شرکت نکرد.

آندریچ در سخنرانی خود برای دریافت جایزه نوبل، این کشور را کشوری توصیف کرد که «با سرعتی سرسام‌آور و به قیمت فداکاری‌های بزرگ و تلاش‌های شگرف، در همه زمینه‌ها، از جمله حوزه فرهنگ، تلاش می‌کند تا آن چیزها را جبران کند که برای گذشته‌ای متلاطم و متخاصم از آن محروم بوده است.» به نظر آندریچ، مواضع به ظاهر متضاد گروه‌های قومی ناهمگون یوگسلاوی را می‌توان با دانستن تاریخ خود بر آن غلبه کرد. او حدس زد که این به نسل‌های آینده کمک می‌کند تا از اشتباهات گذشته اجتناب کنند. آندریچ ابراز امیدواری کرد که بتوان این اختلافات را از بین برد و «تاریخ را ابهام زدایی» کرد.

جایزه نوبل باعث شد آندریچ شهرتی بدست بیاورد و سفرهایی داشته باشد. در سفر به قاهره بیمار شد و مجبور شد برای یک عمل جراحی به بلگراد بازگردد. او مجبور شد همه رویدادهای تبلیغاتی را در اروپا و آمریکای شمالی لغو کند، اما آثار او همچنان به چاپ مجدد و ترجمه به زبان‌های متعدد ادامه دادند. با دریافت جایزه نوبل، تعداد جوایز و افتخارات او چند برابر شد. نشان جمهوری در سال 1962 و همچنین جایزه 27 جولای بوسنی و هرزگوین، جایزه AVNOJ در سال 1967 و نشان قهرمان کار سوسیالیستی در سال 1972 را دریافت کرد. علاوه بر عضویت در آکادمی‌های علوم و هنرهای یوگسلاوی و صربستان، خبرنگار همتایان بوسنیایی و اسلوونیایی آنها شد و دکترای افتخاری را از دانشگاه‌های بلگراد، سارایوو و کراکوف دریافت کرد.

در 16 مارس 1968، میلیکا همسر آندریچ در خانه خانوادگی در هرتسگ نووی درگذشت. در چند سال آینده، سعی می‌کند فعالیت‌های اجتماعی خود را به حداقل برساند، زیاد می‌خواند و کم می‌نویسد. سلامتی او رو به ضعف است و اغلب برای درمان در بیمارستان‌ها بستری می‌شود.

از سال 1936 تا 1939 و از سال 1945 تا زمان مرگش در سال 1975 عضو هیئت مدیره تعاونی ادبی صربستان بود. آندریچ در ساعت 1:15 بامداد روز 13 مارس 1975 در سن 82 سالگی در دانشکده پزشکی نظامی درگذشت. بقایای او سوزانده شد و در 24 آوریل، کوزه حاوی خاکستر او در کوچه شهروندان ممتاز به خاک سپرده شد. این مراسم با حضور حدود 10000 نفر از ساکنان بلگراد برگزار شد.

 

تأثیرات، سبک و مضامین ایوان آ«دریچ

علایق ادبی آندریچ جوان بسیار متفاوت بود، از کلاسیک‌های یونانی و لاتین گرفته تا آثار شخصیت‌های ادبی گذشته و معاصر، از جمله نویسندگان آلمانی و اتریشی مانند یوهان ولفگانگ فون گوته، هاینریش هاینه، فردریش نیچه، فرانتس کافکا، راینر ماریا ریلکه و توماسمان، نویسندگان فرانسوی میشل دو مونتن، بلز پاسکال، گوستاو فلوبر، ویکتور هوگو و گی دو موپاسان و نویسندگان بریتانیایی توماس کارلایل، والتر اسکات و جوزف کنراد. آندریچ همچنین آثار میگل د سروانتس نویسنده اسپانیایی، جاکومو لئوپاردی شاعر و فیلسوف ایتالیایی، نیکولای چرنیشفسکی نویسنده روسی، هنریک ایبسن نویسنده نروژی، والت ویتمن و هنری جیمز نویسندگان آمریکایی و توماش گاریگ ماسکی فیلسوف چکسلواکی را خواند. به ویژه به ادبیات لهستانی علاقه داشت و بعداً اظهار داشت که این ادبیات بر او تأثیر زیادی گذاشته است. برای چندین نویسنده صرب احترام زیادی قائل بود، به ویژه کاراجیچ، نیگوش، کوچیچ و الکسا شانتیچ. همچنین شاعران اسلوونیایی فران لوستیک، یوسیپ مورن و اوتون ژوپانچیچ را تحسین می‌کرد و برخی از آثار آنها را ترجمه و منتشر نمود. به نظر می‌رسد کافکا تأثیر قابل توجهی بر نثر آندریچ داشته است و دیدگاه فلسفی او به شدت از آثار سورن کی‌یرکگارد فیلسوف دانمارکی متأثر شده. در مقطعی از جوانی حتی به ادبیات چینی و ژاپنی علاقه‌مند شد.

بیشتر آثار آندریچ از سنت‌ها و ویژگی‌های زندگی در بوسنی الهام گرفته شده است و پیچیدگی و تضادهای فرهنگی ساکنان مسلمان، صرب و کروات منطقه را بررسی می‌کند.

او برای آثارش عمدتاً از تاریخ، فولکلور و فرهنگ بوسنی گرفته شده بود. نوشتن را به زبان کرواتی آغاز کرد، اما مانند بسیاری دیگر از نویسندگان کروات ب پس از تأسیس پادشاهی صرب‌ها، کروات‌ها و اسلوونی‌ها، به گویش اکاویایی روی آورد که منحصراً صربی در نظر گرفته می‌شود. برخی بر این عقیده‌اند که به عنوان حامی یکی از زبان‌های صربی کرواتی، این تغییر برای او از شکل غربی به شرقی همان زبان بود. پس از آشفتگی سیاسی در پادشاهی در اواخر دهه 1920، اکثر کروات‌ها اکاویان را ترک کردند، اما آندریچ از آن پیروی نکرد. طبقه بندی آثار آندریچ سخت است، او یک نویسنده صربستانی بود که به دو زبان صربی (عمدتاً) و کرواتی (آثار شعر و رمان قبلی، تقریباً سه درصد آثار او) می‌نوشت و به وحدت یوگسلاوی و شبه‌نژادی معتقد بود. ناسیونالیسم اسلاوی قبل از جنگ جهانی اول. حرفه سیاسی او، همراه با عوامل برون ادبی، به جنجال‌هایی که هنوز پیرامون آثار او وجود دارد کمک کرد.

قصارها و مراقبه‌های درخشانی که در نثر شاعرانه اولیه او گردآوری شده است، یعنی Nemiri ("اضطراب") و به ویژه انتشارات Znakovi pored puta پس از مرگ ("نشانه‌های نزدیک جاده") نمونه‌های بزرگی از یک آگاهی مالیخولیایی است که به کلیات جهان می‌اندیشد؛ شرایط انسانی- نه بی‌شباهت به تأثیر اصلی آندریچ از کی‌یرکگور. بهترین داستان‌های کوتاه و رمان‌های او در زادگاهش بوسنی و هرزگوین اتفاق می‌افتد و اغلب بر برخورد بین سه ملیت اصلی بوسنیایی متمرکز است: صرب‌ها، کروات‌ها و بوسنیایی‌ها. اگرچه تنش‌های اجتماعی و فرقه‌ای صحنه اکثر داستان‌ها است، داستان‌های کوتاه‌تر آندریچ را نمی‌توان به نوعی از وقایع تاریخی منطقه‌ای تقلیل داد. آن‌ها که غالباً در وقایع نگاری‌های فرانسیسکن بوسنیایی نسبتاً عامیانه و سبک ریشه دوانده‌اند، تجلی دیدگاهی از زندگی هستند، زیرا برای آندریچ، مانند سایر نویسندگان بزرگ منطقه‌گرا مانند هاردی یا هاثورن، منطقه‌ای جهان‌شمول را روشن می‌کند.

با فروپاشی یوگسلاوی، تردیدهای دیگری در مورد کار آندریچ ظاهر شد، اگرچه اکنون سرکوب شده است. رایج‌ترین اتهام این بود که بوسنیایی‌ها به صورت کلیشه‌ای در آثار آندریچ و به شیوه‌ای خصمانه و تحقیرآمیز به تصویر کشیده شدند. برخی از محافل روشنفکران مسلمان بوسنیایی این اتهامات را تا حد قابل توجهی مطرح کرده‌اند و مواضع و گرایش‌هایی را شناسایی کرده‌اند که در صورت نمایش خارج از یک اثر ادبی، می‌تواند باعث شهرت آندریچ به عنوان یک مبلغ و جزوه‌نویس صرب بزرگ شود. از آنجایی که آندریچ اساساً داستان می‌نوشت، اثبات چنین اتهاماتی دشوار است. دو رمان معروف او، (پلی روی درینا)Na Drini ćuprija و (تراونیچکا کرونیکل) Travnička hronika، تمایلات "شرقی" بوسنی عثمانی را به طرز ماهرانه‌ای با "اتمسفر غربی" که ابتدا توسط فرانسوی‌ها و بعداً اتریش-مجارستانی ها معرفی شد، مقایسه می‌کنند.

آندریچ تنها نویسنده‌ای از یوگسلاوی سابق است که برنده جایزه نوبل شده است با توجه به استفاده او از گویش اکاویایی، و این واقعیت که بیشتر رمان‌ها و داستان‌های کوتاه او در بلگراد نوشته شده‌اند، آثار او تقریباً منحصراً با ادبیات صرب مرتبط شده‌اند. پروفسور بویان الکسوف، پروفسور مطالعات اسلاوونی، آندریچ را یکی از دو رکن مرکزی ادبیات صرب

 می‌داند و دیگری را پتروویچ-نیگوش می‌داند. موراوچویچ می‌نویسد: «ظرفیت روایت او، عمق بینش روان‌شناختی و جهانی بودن نمادگرایی او در تمام ادبیات صرب بی‌نظیر باقی مانده است». مؤسسات ادبی بوسنیایی و کروات آمده‌اند تا «ارتباط آندریچ را با ادبیات خود رد یا محدود کنند». اکثر آثار او به زبان صربی نوشته شده بود و تا آنجا که به منطقه یوگسلاوی سابق مربوط می‌شود، به طور قاطع تحت‌تأثیر نمادهای فرهنگی صربستانی مانند ووک استفانوویچ کاراجیچ و پتار پتروویچ نجگوش بود که هر دو در تعدادی از مقالات آندریچ نقش داشتند. آثار او آشکارا به مسائل بحث برانگیز هویت ملی در زمانی که کمونیست‌ها ایده‌برادری و اتحاد را در میان مردمان مختلف یوگسلاوی تبلیغ می ردند، می‌پرداخت. پس از فروپاشی یوگسلاوی در اوایل دهه 1990، آثار آندریچ در فهرست سیاه کرواسی تحت ریاست جمهوری فرانیو توجمان قرار گرفت. اگرچه آندریچ یک چهره بحث‌برانگیز در کرواسی است، اما نهاد ادبی کرواسی تا حد زیادی آثار او را پس از مرگ توجمان در سال 1999 بازسازی کرد.

محققان بوسنیایی به نمایش منفی شخصیت‌های مسلمان در آثارش اعتراض کرده‌اند. در دهه 1950، پر سر و صداترین مخالفان بوسنیایی او را متهم به سرقت ادبی، همجنس‌گرا و ناسیونالیست صرب کردند. برخی تا آنجا پیش رفتند که خواستار برداشتن جایزه نوبل او شدند. بیشتر انتقادات بوسنیایی‌ها از آثار او در دوره بلافاصله قبل از فروپاشی یوگسلاوی و پس از جنگ بوسنی ظاهر شد. در اوایل سال 1992، یک ملی‌گرای بوسنیایی در ویشگراد مجسمه آندریچ را با پتک ویران کرددر سال 2009، نظامی هالیلوویچ، امام مسجد ملک فهد سارایوو، آندریچ را به عنوان یک "ایدئولوگ چتنیک" در طی یک خطبه مورد تمسخر قرار داد. در سال 2012، امیر کوستوریسا، فیلمساز و میلوراد دودیک، رئیس جمهور صرب‌های بوسنی، مجسمه دیگری از آندریچ را در ویشگراد، این بار به عنوان بخشی از ساخت یک شهر قومی به نام «آندریچگراد»، با حمایت کوستوریسا و دولت جمهوری صربسکا، رونمایی کردند. آندریچگراد رسماً در ژوئن 2014 به مناسبت صدمین سالگرد ترور فرانتس فردیناند افتتاح شد.

آثار آندریچ اکنون در برنامه‌های درسی رسمی برنامه‌های ادبیات کروات و صرب، و با اکراه، در برنامه‌های درسی مسلمانان بوسنیایی قرار دارد. از آنجایی که حساسیت‌های زیبایی‌شناختی در دهه‌های گذشته به‌طور قابل‌توجهی تغییر کرده است، داستان‌نویسی سنت‌گرا مانند آندریچ هم چهره‌ای بحث‌برانگیز سیاسی است و هم از لحاظ ادبی حضوری تا حدودی حاشیه‌ای. بسیاری از مورخان ادبیات کرواسی هرگز او را همتای میروسلاو کرلژا ندانسته‌اند. صرب‌ها، به نوبه خود، تقدم زیبایی‌شناختی میلوش کرنجانسکی و بوسنیایی‌ها (مسلمانان بوسنیایی) محمد سلیموویچ -را تأیید می‌کنند.

آندریچ اندکی قبل از مرگش اظهار داشت که مایل است تمام دارایی‌هایش به عنوان بخشی از موقوفه‌ای که برای «مقادیر عمومی فرهنگی و بشردوستانه» استفاده شود، حفظ شود. در مارس 1976، یک کمیته اداری تصمیم گرفت که هدف از وقف، ترویج مطالعه آثار آندریچ، و همچنین هنر و ادبیات به طور کلی باشد. مؤسسه موقوفه ایوو آندریچ از آن زمان تاکنون تعدادی کنفرانس بین‌المللی را سازماندهی کرده است، به محققان خارجی که آثار نویسنده را مطالعه می‌کنند کمک مالی اعطا کرده و برای پوشش هزینه‌های انتشار کتاب‌های مربوط به آندریچ کمک مالی ارائه داده است. سالنامه سالانه‌ای با عنوان Sveske Zadužbine Ive Andrića (مجله‌های موقوفه ایوو آندریچ)، توسط این سازمان منتشر می‌شود. وصیت‌نامه آندریچ مقرر می‌داشت که هر سال جایزه‌ای به نویسنده بهترین مجموعه داستان‌های کوتاه هر سال تعلق گیرد. خیابانی که در کنار کاخ جدید بلگراد، که اکنون مقر رئیس جمهور صربستان است، قرار دارد، پس از مرگ به افتخار او Andrićev venac (هلال آندریچ) نامیده شد. این شامل یک مجسمه در اندازه واقعی از نویسنده است. آپارتمانی که آندریچ سالهای آخر عمر خود را در آن گذراند به موزه تبدیل شده است که بیش از یک سال پس از مرگ آندریچ افتتاح شد و کتاب‌ها، دست نوشته‌ها، اسناد، عکس‌ها و وسایل شخصی را در خود جای داده است.

نگاهی به دو داستان ایوان آندریچ

پل روی درینا بهترین اثر او شناخته شده زیرا روابط بین صرب‌های مسیحی ارتدوکس و مسلمانان در شهر ویشگراد در شرق بوسنی و هرزگوین را در طول قرن‌های اشغال عثمانی توصیف می‌کند.. این داستان دوره‌ای در حدود چهار قرن را در بر می‌گیرد و به نوعی مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است. آنچه کتاب را متحد می‌کند و به یک معنا به «شخصیت» اصلی تبدیل می‌شود.

«پلی روی درینا» علمی‌ترین تحلیل را در بین تمام آثار او دریافت کرده است. اکثر محققان این پل را به عنوان کلمه‌ای برای یوگسلاوی تفسیر می‌کنند که خود پلی بین شرق و غرب در طول جنگ سرد بود، "در هر دو شرکت داشت اما هیچکدام نبود". پل روی رودخانه درینا در ویشگراد، در شرق بوسنی و هرزگوین کنونی است. 100 صفحه اول رمان به ساخت پل می‌پردازد و 200 صفحه باقی مانده حول محور دوره اتریش-مجارستان می‌چرخد. خود آندریچ پل درینا را به‌جای رمان به‌عنوان یک وقایع نگاری توصیف کرد.

این اثر به مشکلات موجود در ایجاد دولت چند قومی یوگسلاوی می‌پردازد. این اثر حاوی بسیاری از واژه‌های ترکی، عربی یا فارسی است که در زمان حکومت عثمانی به زبان‌های اسلاوهای جنوبی راه یافت. به گفته ووچینیچ، آندریچ از این کلمات برای «بیان ظرافت‌ها و ظرافت‌های شرقی استفاده می‌کند که نمی‌توان آن‌ها را به خوبی در صرب کرواتی خود بیان کرد». آندریچ در این کتاب به نوعی عنوان می‌کند که ساخت جاده‌ها و پل‌ها توسط قدرت‌های بزرگ به ندرت به‌عنوان یک ژست دوستی با مردم محلی انجام می‌شود، بلکه بیشتر به‌عنوان وسیله‌ای برای تسهیل فتح انجام می‌شود. بنابراین، پل هم نماد اتحاد و هم تفرقه است. این نماد یکپارچگی است زیرا به ساکنان ویشگراد اجازه می‌دهد از یک ساحل به ساحل دیگر عبور کنند و از این نظر کاپیجا به عنوان یک مکان ملاقات محبوب عمل می‌کند. از سوی دیگر، با عمل به عنوان یادآور دائمی فتح عثمانی، بین ساکنان شهر تقسیم می‌شود.

پل روی درینا با تمرکز بر گذشته‌های دور به آندریچ اجازه داد تا به مسائل اجتماعی، سیاسی و مذهبی معاصر بپردازد بدون اینکه آشکارا سیستم ظریف تساهل بین قومی را که کمونیست‌ها در پس از جنگ ایجاد کرده بودند، مطرح کند.

در مقدمه مترجم این اثر به زبان انگلیسی از طبقه‌بندی آن به عنوان یک رمان خودداری کرده، زیرا "حوزه آن بسیار گسترده است، شخصیت‌های آن بسیار زیاد، دوره عمل آن بسیار طولانی است." آنابل پترسون، محقق ادبی، می‌نویسد: "هیچ قهرمان یا قهرمانی وجود ندارد که آن را در کنار هم نگه دارد، و نه حتی یک خانواده یا سلسله. به همین خاطر در توصیف «پل درینا» به عنوان یک رمان تاریخی تردید دارند، زیرا بیشتر وقایع توصیف شده در آن در واقع بر خلاف داستانی بودن رخ داده است. سایر محققان آن را به عنوان "رمان غیرداستانی" طبقه‌بندی کرده‌اند، «پل درینا» مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه زندگیِ دهقانی است که توسط یک پل کنار هم قرار گرفته‌اند.» این کتاب از متون دیگری که به عنوان وقایع نگاری توصیف شده‌اند، انحراف دارد، زیرا راوی رویدادها را به صورت دوره‌ای و گذشته‌نگر مشاهده می‌کند. سبک داستان سرایی آندریچ اغلب به یک مونولوگ تاریخی متعالی تشبیه می‌شود. گیدو اسنل، محقق ادبی، معتقد است که چنین تعبیری سبک‌شناختی، ویژگی‌های دیالوگ رمان و توانایی آن در عمل به عنوان یک رفت و برگشت بین راوی و خواننده را نادیده می‌گیرد و بین گذشته توصیف شده در رمان و زمان حال خواننده ارتباط برقرار می‌کند. اسنل می‌نویسد، این امر باعث شده است که دانشمندان صرب از اعتبار روایی آندریک حمایت کنند و دانشمندان مسلمان آن را به چالش کشیده و رد می‌کنند.

تومیسلاو دولیچ، مورخ، تخریب پل در پایان رمان را دارای چندین معانی نمادین تفسیر می‌کند. از یک سو، پایان زندگی سنتی عثمانی‌ها در شهر را نشان می‌دهد و نشانه‌ای از هجوم غیرقابل توقف مدرنیته است، در حالی که از سوی دیگر، مرگ و ویرانی را پیش‌بینی می‌کند که در آینده در انتظار بوسنی و هرزگوین است. دولیچ پایان را به عنوان "عمیقاً بدبینانه" توصیف می‌کند و بدبینی آندریچ را به رویدادهای جنگ جهانی دوم نسبت می‌دهد.

تراوینچکا و کونیکل: حماسه‌ای بی‌انتها از دسیسه و فتح در قلب بوسنی، مبارزه برای برتری در منطقه‌ای را نشان می‌دهد که سرسختانه حاضر به تسلیم شدن در برابر هیچ بیگانه‌ای نیست. اثری که با روح رئالیسم نوشته شده است. داستان اصلی این رمان در تراوونیک، در آغاز قرن نوزدهم، در زمان امپراتوری عثمانی می‌گذرد. رمان بازه زمانی هفت ساله‌ای را از تاریخ 1807-1814 را در بر می‌گیرد، که آن را بیش از هر رمان دیگری از آندریچ به یک رمان کلاسیک تبدیل می‌کند. به صورت سوم شخص و مشتمل بر مقدمه، پایان و 28 فصل روایت شده است، تفاوت بین وقایع نگاری تراونیچکا و رمان روی پل درینا (شهر ویشگراد) بیشتر بر اساس بسط داستانی افسانه‌های شفاهی است، در حالی که وقایع‌نگاری تراونیچکا با تصور مواد مستند بسیار غنی خلق شده است. تواریخ تراونیک یک وقایع داستانی هفت ساله است که به زمان گذراندن کنسول‌های خارجی در آن شهر وزیری می‌پردازد این رمان یک وقایع داستانی هفت ساله است که به زمان اقامت کنسول‌های خارجی در تراوونیک می‌پردازد. با ورود کنسول فرانسه آغاز می‌شود و با خروج کنسول دوم اتریش به پایان می‌رسد. بر اساس قاعده شاعرانه‌ای که در مورد همه رمان‌های آندریچ صدق می‌کند، این رمان به تاریخ نیز می‌پردازد. در طول خلق رمان، آندریچ از مطالب غنی قوم‌شناختی و فرهنگی-تاریخی، هم در مورد رویدادهای تاریخی و شهر و هم در مورد افرادی که در اثر نام برده می‌شود، استفاده کرد. در وقایع نگاری این اثر، چهار جهان با یکدیگر برخورد کردند که از نظر دین، فرهنگ، تاریخ و آداب و رسوم متفاوت بودند. فرستادگان جهان غرب و شرق خود را در قلمرو بوسنی یافتند که هرگز سعی در نزدیک شدن و درک یکدیگر نداشته باشند. در زمان انتشار این رمان، مسلمانان، مسیحیان و یهودیان در تراونیک زندگی می‌کردند. همزیستی آنها بسته به شرایط سیاسی و اجتماعی-تاریخی که منطقه تراونیچکا در آن قرار داشت تغییر کرد، مسلمانان، مسیحیان کاتولیک و ارتدوکس، یهودیان و کولی‌ها، با تقسیم جامعه، همه در تحقیر مشترکی نسبت به کنسول خارجی خود متحد می‌شوند. کنسول‌ها و وزیران که در فضایی تنگ‌هراسی از سوءظن و بی‌اعتمادی متقابل منزوی شده‌اند، به دنبال نوسانات سیاست‌های خارجی مربوطه خود، با یکدیگر رقابت می‌کنند. ساکنان تراوونیک نمایندگان شرق و کنسول فرانسه در غرب هستند. بدین ترتیب او در این اثر بر تفاوت فرهنگ شرقی و غربی تاکید می‌کند. این "برخورد" فرهنگ‌ها موضوع اصلی کرونیکل است.

این اثر از نظر زمانی در زمان ناپلئونی و در گستره تاریخی و از نظر ظرافت روانشناختی- تولستویی است. وزیران عثمانی، کنسول‌های فرانسه، و نمایندگان تام الاختیار اتریش درگیر بازی بی‌وقفه دیپلماسی و برخوردهای دوگانه هستند: رو در رو گسترده، فکر و خیال و مکر پشت درهای بسته. شاهکار او آغشته به غنا و پیچیدگی منطقه‌ای است که تراژدی‌ای زیادی را برای قرن ما به ارمغان آورده است و صلح بسیار کمی را می‌شناسد.

نویسنده از بوسنی زادگاه خود به عنوان یک عالم کوچک از جامعه بشری استفاده می‌کند و بر پتانسیل آن برای سوءتفاهم و تعارض ملی، فرهنگی و مذهبی تاکید می‌کند و موانعی را که مانع ارتباط بین افراد می‌شود، شناسایی می‌کند. این رمان در پس زمینه خشونت در جوامع مختلط منتشر شده در طول جنگ جهانی دوم نوشته شده است،. این رمان آغشته به داستان‌های بسیاری در مورد مردم محلی و طرح‌هایی از زندگی آنها است و سرشار از داستان‌های تاریخی که اغلب در خدمت روشنگری داستان و شخصیت‌های آن هستند. این وقایع تاریخی، آن‌هایی هستند که بر شرایط کنونی (سیاسی) تأثیر می‌گذارند و شرایط کنونی، آن‌هایی هستند که بر زندگی شخصیت‌های اصلی و فرعی داستان تأثیر می‌گذارند. آندریچ از شخصیت‌هایش برای تعریف داستان‌هایی درباره مردم، طبیعت و شخصیت‌های مختلف استفاده می‌کند و تأکید می‌کند که چگونه هر فرد با سرنوشت خود، در واقع قربانی شرایط و طبیعت خود است. به نظر مورخ ادبی نیکلاس موراوچویچ، آثار آندریچ «مرتب غم و اندوه عمیق او را در مورد بدبختی و اتلاف ذاتی در گذر زمان نشان می‌دهد».■

منابع

https://en.wikipedia.org/wiki/Ivo_Andri%C4%87

https://www.newworldencyclopedia.org/entry/Ivo_Andri%C4%87

https://en.wikipedia.org/wiki/The_Bridge_on_the_Drina

https://hr.wikipedia.org/wiki/Travni%C4%8Dka_hronika

https://www.ivoandric.org.rs/english/worksen/novels/173-the-woman-from-sarajevo

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

آشنایی با برنده جایزه نوبل ادبیات «ایوو آندریچ» «گیتا بختیاری»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692