• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • جستار «جنایت‌های طالبان علیه دختران افغانستان» نویسنده «کلثوم حسینی»/ اختصاصی چوک

جستار «جنایت‌های طالبان علیه دختران افغانستان» نویسنده «کلثوم حسینی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

kolsoom hoseini

از زمان ورود طالبان به خاک افغانستان، امنیت و حقوق زنان و دختران افغانستان همیشه و همیشه مورد ظلم و جفای این جنایتکاران قرار گرفته است.

از اجباری‌کردن برقع گرفته تا ممنوعیت تحصیل دختران. حتی یک زن اجازه ندارد تنها در روز روشن در خیابان‌ها تردد کند، چنانچه بدون مردی وارد کوچه و خیابان بشود؛ مجازات شده و گاهی حتی به شلاق‌زدن هم می‌رسد.

آن‌ها ظلم را به حد رسانده و زنان را از شغل و کارشان اخراج کرده‌اند. کم نبودند زنانی‌ای که برای گذران زندگی یک‌تنه و بدون مرد زحمت می‌کشیدند و حالا میان کنج خانه نشسته و مو سپید می‌کنند. با فتوای جدید طالبان، زنان حتی اجازه ورود به پارک‌ها و باشگاه‌های ورزشی را هم ندارند.

فقر و بیکاری از زمان روی کار آمدن طالبان بیداد می‌کند. سازمان‌ملل بارها هشدار داده است و جامعه جهانی هم هیچ کاری از دست‌اشان برنمی‌آید یا " نمی‌خواهند کاری انجام دهند!"

به درستی آیا، طالبان برای دیگر ابرکشورها سود و منفعتی دارند که در برابر این همه ظلم و ستم سکوت کرده‌اند؟!

طالبان سمت افراطی یک ایدئولوژیک می‌روند و در راستای اندیشه و نگاه و خواسته خودشان، ایدئولوژیک تولیدگونه فکر می‌کنند.

در مقابل حمله آنان به زایشگاه دشت برچی کابل، جامعه جهانی چه کرده‌اند؟

یا حمله و قتل‌عام کودکان در مدرسه دشت برچی؟

قتل‌عام و انداختن بمب در دانشگاه کابل چه؟!

مصاحبه و روایت دردناک شکیلا، دانشجوی بازمانده قتل‌عام را باهم می‌خوانیم.

ساعت ۴۶: ۱۰ صبح به وقت کابل؛ صدای اولین شلیک گلوله به گوش شکیلا رسید.

"درس تمام شده بود. استاد تازه خداحافظی کرد و می‌خواست از صنف بیرون شود که تیراندازی شروع شد. استاد گفت خودتان را به زمین بیندازید. روی زمین خوابیدیم. نارنجک پرتاب کردند و تیراندازی شدت گرفت." او پس از مکثی کوتاه ادامه داد: "کم کم ناله و فریاد همکلاسی‌هایم بلند شد. یکیش

 می‌گفت وای گردنم، دیگری از درد پای و سر فغان داشت."

از سهیلا گفت که رفیق روزهای گرم و سرد مسافری، همراز و همدم روز و شب‌های دور از خانواده‌اش بود.

"چند روز است که مریض هستم و سرفه می‌کردم. روز حادثه برایم گفت من دیگه تحمل سرفه‌های تو را ندارم. بعد از درس می‌رویم برایت جوشانده یونانی می‌خرم و آماده می‌کنم تا خوب شوی." سهیلا تا نیم ساعت بعد از این جملات زنده نبود.

از اول صبح قبل از رسیدن به دانشگاه تعریف کرد. اینکه با سایر همکلاسی‌هایش به مناسبت اول‌نمره شدن ندیمه، رفته بودند دهن شیرین کنند، غافل از اینکه زندگی تا دقایقی بعد از آن تلخ‌ترین مزه را به آن‌ها می‌چشاند.

پرسیدن سؤال از نجات‌یافتگان یک رویداد که با مرگ فاصله‌ای نداشتند و اجساد خون‌آلود دوستان و همکلاسی‌های‌شان را به چشم دیده‌اند سخت است، اما شنیدن پاسخ‌ها سخت‌تر.

"من و چند نفر دیگر از همکلاسی‌هایم که در آخر صنف و در گوشه دیوار بودیم خودمان را به مردن زده بودیم، صندلی‌ها افتاده بود روی ما و گوشت و خون همکلاسی‌های‌مان هم به سر و صورتمان پاشیده بود. همین شاید باعث شد فکر کنند مرده‌ایم و به ما شلیک نکردند."

"فکر نمی‌کردم زنده بمانم. چندبار کلمه شهادت را خواندم. پیش خدا فقط این دعا را کردم که یا زنده بمانم یا کامل بمیرم. ولی معیوب زنده باقی نمانم".

حالا دیگر فضای کوچک کلاس پر بود از دود و خون.

"پس از چند ساعت پلیس‌ها از پنجره‌ها و درها داخل شدند و گفتند بخیزید و ما هم از جا بلند شدیم."

شکیلا در ادامه تعریف می‌کند.

جسد بی‌جان پسری که شاید تا همین چند ساعت قبل می‌گفت و می‌خندید روی زمین نقش بسته. به پیشانی‌اش گلوله خورده و مغز سرش روی کلاس متلاشی شده. اصابت گلوله و احتمالاً انفجار نارنجک نقش صورت جوان او را طوری بهم ریخته که تشخیص هویتش از روی ظاهر ممکن نبوده

 است. آن طرف‌تر مرضیه، یکی دیگر از همکلاسی‌های شکیلا؛ گلوله‌ای به گردن نحیفش خورده و روسری‌اش را سفت دور گردنش پیچیده.

اما داغ سهیلا، تلخی دیگری دارد. "بسیار کتاب می‌خواند. بیشتر علاقمند رمان خواندن بود و می‌خواست یک نویسنده شود و دیپلمات خوب."

او با گریه ادامه داد: "تنها یک گلوله در قسمت زانویش خورده اما نتوانسته بود تحمل کند و..."

" امروز در مسجد دیدمش." دیدن دوستی چهارساله در کفن و روانه خاک امان از هر انسانی می‌برد.

 "وقتی سهیلا را در آن حالت دیدم، نفسم بند آمد..."

و اما شکیلا و هم‌دانشگاهی‌هایش پس از این چگونه به زندگی عادی برخواهند گشت؟ "اصلاً نمی‌توانم بیان کنم. خیلی سخت است، خیلی، بی‌نهایت."

به تازگی هم ممنوعیت تحصیل دختران، جنایت آشکار دیگر این ظالمان خونخوار هستند.

در این بخش، مصاحبه چند دختر افغان را می‌خوانیم.

خواهران سارا ۲۰ ساله و فاطمه ۱۹ ساله ماه‌ها از شرکت در آزمون ورودی دانشگاه بین‌المللی که دبیرستان آن‌ها تعطیل شد و فارغ‌التحصیل نشدند. در شرایطی که اعضای خانواده پس از مرگ پدرشان بر اثر کوید-19 در بحران بودند، آن‌ها یکی از دیگری اعلام کردند که برای ازدواج آماده‌اند.

فاطمه گفت: وجدانم به من می‌گوید ازدواج بهتر از سربار بودن در خانواده است.

مریم ۱۶ ساله می‌گوید: هیچ وقت فکر نمی‌کردم باید درس خواندن را رها کنم و در عوض خانه‌دار شوم. پدر و مادرم همیشه از من حمایت می‌کردند، اما در این شرایط حتی مادرم هم نمی‌تواند با ازدواج من مخالفت کند. وی تا ششم در یک روستای تحصیل کرد و پس از آن خانواده پدرش به شهر نزدیک چاریکار در شمال کابل نقل‌مکان کردند، جایی که فرزندانش می‌توانستند تحصیلات عالی را ادامه دهند.

مریم ۱۶ ساله درباره زندگی زناشویی خود به خبرگزاری فرانسه می‌گوید: به جای درس خواندن، اکنون کارهای خانه را از قیبل ظرف شستن لباس شُستن، آشپزی را انجام می‌دهم و در زمین‌های کشاورزی کار می‌کنم.

وی که ساکن قندهار افغانستان است گفت: در خانه پدر و مادرم دیر از خواب بلند می‌شدم و حال اینجا همه مرا سرزنش می‌کنند" منزل شوهر"

 از زمانی که طالبان قدرت را در افغانستان به دست گرفتند. دختران نوجوان را از تحصیل منع کردند، بسیاری از آن‌ها ازدواج کردند و این ازدواج با مردان مسن‌تر از پدرشان می‌بود.

زینب ۱۳ ساله پاییز امسال یونیفورم جدید مدرسه خرید، اما از آنجایی که هیچ چشم‌اندازی برای مدارس بازگشایی دخترانه در افغانستان وجود نداشت، در عوض مجبور شد لباس عروسی انتخاب کند.

دختران از زمان ممنوعیت تحصیل، بارها در خیابان‌ها گاهاً جلوی دفاتر سازمان‌ملل تظاهرات کرده‌اند آن هم بدون حمایت و حضور هیچ مردی!

با تهدید و دستگیرکردن دختران و زنان، اکثریت آن‌ها چاره‌ای جز تن دادن به خواسته‌های ظالمانه طالبان ندارند و علیرغم میل باطنی مجبور به ازدواج‌های اجباری می‌شوند.

چند سؤال مهم پیش می‌آید، هدف طالبان از این همه ظلم و جفا چیست؟

آیا با این جنایت‌ها، می‌شود حکومت کرد؟!

آیا اصلاً طالبان عقل دارند؟! ■

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جستار «جنایت‌های طالبان علیه دختران افغانستان» نویسنده «کلثوم حسینی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692