معمولاً منتقدان و کسانی که در کتابفروشی کتابها را مرور میکنند، بر اساس همان کلمات اولیه یا صفحات آغازین کتاب تصمیم میگیرند و همان صفحه اول کتاب است که میتواند نظر خواننده یا منتقد را جلب کند. با وجود اهمیت مستحکم و خوب بودن کل کتاب، واقعیت این است که صفحه اول کتاب تعیین کننده مورد توجه قرار گرفتن کل کتاب است. در این مقاله چهار نکته برای ایجاد جذابیت در صفحه آغازین کتاب ارائه میشود:
1-از مقدمه صرف نظر کنید
هرچند که نوشتن یک مقدمه خوب، برای نویسنده وسوسه انگیز است و این امکان را به او میدهد که کتاب را با قسمت مورد علاقه خود شروع کند یا بهجای اینکه به خود زحمت بدهد تا آن بخش داستان را در متن بگنجاند، پیشینهای از شخصیت داستانی را برای خواننده تعریف کند؛ متأسفانه، تقریباً همه خوانندگان میگویند که از پیشگفتار متنفرند. در بیشتر موارد، پیش درآمدها حاکی از تنبلی یا ضعف نویسنده است؛ یا حتی سردرگمی در مهمترین مکان برای شروع کتابی زیبا! چرا که خواننده انتظار دارد صفحه اول کتاب، داستان را شروع کند نه اینکه شامل مقدمهای هر چند کوتاه باشد. البته کتابهایی هستند که با داشتن مقدمه، بهتر عمل میکنند تا زمانی که مقدمهای بر متن آن وجود نداشته باشد.
بنابراین برای نویسندگان تازه کاری که از مقدمه استفاده میکنند، لازم است که به طور جدی به این مسئله فکر کنند که چرا نوشتن مقدمه را برای داستانشان انتخاب کردهاند؟ آیا چیزی به داستان اضافه میکند یا فقط به این نویسندگان امکان میدهد تا کار کمتری برای پرداخت درست داستانشان انجام دهند؟ سؤال دیگری که باید از خود بپرسند این است که آیا واقعاً مقدمه بهترین مکان برای شروع کتاب است یا اینکه سعی دارند قبل از اینکه خواننده در داستان فرو برود، مواردی را توضیح بدهند؟
«پائولا مونیر» نویسنده و منتقد ادبی، در کتاب خود با عنوان «راهنمای نویسنده برای آغاز» به نویسندگان پیشنهاد میکند
که به صفحه پنجاه کتاب خود مراجعه کنند که به نظر او بهترین مکان برای شروع کتاب است. " اگر به صفحه پنجاه کتاب خود بروید، آیا به جای مقدمه، اینجا نقطه هیجان انگیزتری برای شروع داستان نیست؟ "
2-ایجاد تنش
یک کتاب حرفهای در صفحه آغازین خواننده را برای مدت زیادی منتظر نمیگذارد تا به تنش برسد. یک شخصیت باید از صفحه اول کتاب در موقعیتی قرار بگیرد که تنش در آن غوغا میکند. برای درک بهتر این نکته پیشنهاد میشود تا صفحات اول کتابهای نوشته شده توسط نویسندگان معروف را بخوانید؛ سپس در مورد اینکه آیا آن صفحات شما را برای ادامه مطالعه داستان ترغیب کردهاند یا خیر نظر بدهید. بعضی از این آثار فاقد این ویژگی هستند و دلایل آن شامل جزئیات بیش از حد در مورد محیط (مانند اکثر آثار جان اشتاین بک)، یا عدم علاقه به شخصیتها است (مانند بعضی شخصیتهای داستانی جوجو مویز). اما معمولاً دلیل آن فقدان تنش داستانی است.
گرچه نویسندگان معتبر نیازی ندارند خواننده را در صفحه اول گیر بیندازند. چراکه طرفداران آنها از قبل میدانند که با چه چیزی مواجه خواهند شد. با این حال، نویسندگان جدید و کمتر شناخته شده چنین امتیاز تجملاتی ندارند و بهتر است که صفحه آغازین جذابی ارائه دهند.
3-هسته شخصیت و کتاب را آشکار کنید
از نظر آشکار کردن هسته شخصیت داستان، این مورد برای صفحه اول و همچنین هر بار که شخص جدیدی را معرفی میکنید صدق میکند. وقتی خواننده برای اولین بار با یک شخصیت آشنا میشود، باید اطلاعات داستان در زمینهای باشد که به نوعی جنبه حیاتی هویت او را منعکس کند. به طور مثال «آیا او بیش از حد جاه طلب است؟» سپس احتمالاً خواننده او را در محل کار میبیند. یا شخصیتی را از کار برکنار میکنید؛ «آیا او سرپرست خانواده است؟» «آیا او یک یاغی است؟» سپس اولین کاری که از او میبینند،
احتمالاً یک شیرین کاری دیوانه کننده است که انجام داده است. چرا که نویسنده هرگز فرصت دومی برای ایجاد برداشت اول در مخاطب ندارد و یک خواننده معمولی در چند ثانیه متن را ارزیابی کرده و تصمیم خود را میگیرد. صفحه اول باید به نحوی به سؤال کلی (درگیری) اشاره کند که رمان یا داستان قرار است به آن پاسخ دهد. همچنین انتظاراتی را برای فرمول ساختار کتاب و نوع داستان ایجاد میکند؛ حتی اگر خواننده نداند که در حال کسب این انتظارات است. نمونه خوب این نکته را در تریلرهای ماجراجویانه یا پلیسی بهتر میتوان یافت.
4-مخاطب خود را زمین گیر کنید
این نکتهای است که اغلب بر آن تأکید میشود، اما ارزش
یادآوری مجدد را دارد. خواننده باید فوراً ایده محکمی درباره داستان به دست بیاورد. شخصیتها کجا هستند؟ در چه دوره زمانی قرار دارند؟ ماجرا در چه فصل و فضایی رخ داده است؟ مخاطبان هرگز نباید با این سؤالات اساسی دست و پنجه نرم کنند، به این معنی که نویسنده باید به سرعت پاسخها را ارائه دهد؛ آن هم در صفحه آغازین و با شروعی قوی.
یک صفحه اول عالی خوانندگان را از همان ابتدا به سمت خود جذب میکند و آنها را وادار میکند تا ادامه مطلب را مطالعه کنند. این فرصتی است که خوانندگان خود را جذب کنید و آنها را برای مطالعه کتاب خود هیجان زده کنید. بنابراین توصیه میشود که برای آن وقت و تمرکز کافی هزینه کنید. ■