هالدور کیلیان لاکسنس هالدور گوجونسون، نویسندهای درخشان در داستانهای کوتاه، شعر، روزنامهنگاری و نمایشنامههای تئاتری؛ مردی با هوش عالی در ادبیات و استاد بلامنازع ادبیات داستانی معاصر ایسلندی. نوشتن را در سنین جوانی آغاز و اولین رمانش را در هفده سالگی منتشر کرد. نویسندهای پرکار که پیش از مرگش در سال 1998 بیش از 60 کتاب دیگر نوشت.
او یکی از رماننویسان برجسته قرن بیستم بود که توسط روزنامه دیلیتلگراف به عنوان "یک رؤیاپرداز" و توسط "New York Review of Books" "یک نابغه" توصیف شد. آثار لاکسنس بسیار تحتتأثیر سینکلر لوئیس و ارنست همینگوی، آگوست استریندبرگ, نات هامسون, آپتون سینکلر, برتولت برشت و همچنین تحقیقات روانکاوانه زیگموند فروید، شامل یک کاوش و گفتگوی بازجویی با علوم انسانی میشود.
میراث ادبی این برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1955 به همان اندازه که الهام بخش است به همان اندازه هم برای مقالات تاریک و سیاسیاش که در مورد معضلات مؤسسات مذهبی و سرمایهداری غربی است، منجر به بدنامی و قرار گرفتن او در لیست سیاه ایالات متحده شده است. رمانهای او جامعه ایسلندی را از دیدگاه سوسیالیستی مورد انتقاد قرار میدادند و بحثهای زیادی را برانگیختند. اگرچه او در ابتدا سنت ادبی کشور خود را رد کرده بود، اما بعداً حماسه قرون وسطایی ایسلند را پذیرفت و آکادمی سوئد، جایزه نوبل را به خاطر «تجدید هنر روایی بزرگ ایسلند» به او اعطا نمود. سه گانه ناسیونالیستی Íslandsklukkan (1943-1946؛ "زنگ ایسلند") او را به عنوان نویسنده برجسته کشور معرفی کرد.
هالدور لاکسنس در سال 1902 در ریکیاویک پایتخت ایسلند متولد شده. هنگامی که او سه ساله بود والدنیش گوجون هلگاسون و سیگریدور هالدورسدوتر به مزرعه لاکسنس در محله Mosfellssveit نقل مکان کردند. پدرش علاوه بر مراقبت از مزرعه، به عنوان سرکارگر راهسازی کار میکرد. علاوه بر آن یک ویولونیست آماتور ماهر بودکه نواختن این ساز را نیز به هالدور آموخت. او تحتتأثیر مادربزرگش بزرگ شد که "... قبل از اینکه بتوانم صحبت کنم برای من آهنگهای باستانی میخواند، داستانهایی از دوران بتها برای من میگفت و ترانهها و لالائیهایی از دوران کاتولیک برای من میخواند..." با شور و شوق بیوقفه مینوشت. او هیچ علاقهای به کار مزرعه نشان نمیداد و به دلایلی که هیچ کس نمیتواند توضیح دهد، والدینش به او اجازه دادند پشت میزش بماند. در بهار 1918 در لیسیوم ریکیاویک شرکت کرد و از آن فارغ التحصیل شد. از سال 1915 تا 1916 در مدرسه فنی در ریکیاویک تحصیل میکند. او که از سنین پائین شروع به نوشتن کرده بود اولین نوشتههایش را در سال 1916 در روزنامههای کودکان اسکان و سولسکین منتشر کرد این روزنامه بخشی از روزنامه ایسلندی آمریکای شمالی لوگبرگ نیز بود. لاکسنس سپس در بهار 1918 در لیسه ریکیاویک شرکت کرد و از آن فارغ التحصیل شد. قبل از آنکه اولین رمانش، Barn náttúrunnar (فرزند طبیعت)، در سال 1919 منتشر شود سفر در اروپا را آغاز کرده بود.
اوایل دهه 1920 به سنت موریس دکلروو در لوکزامبورگ پیوست، تا یک سفر عمیق مذهبی و شخصی را آغاز کند؛ عضو گروهی شد که راهبان از قوانین سنت بندیکت نورسیا پیروی میکنند. در سال 1923 در کلیسای کاتولیک غسل تعمید یافت و پذیرفته شد و نام خانوادگی لاکسنس را از خانهای که در آن بزرگ شده بود برگزید و نام Kiljan (نام ایسلندی شهید ایرلندی سنت کیلیان) را اضافه کرد. به مطالعه خودآموزی، خواندن کتاب، و مطالعه فرانسه، لاتین، الهیات و فلسفه پرداخت. عضو گروهی شد که برای بازگشت کشورهای شمال اروپا به کاتولیک دعا میکردند. از تجربیات خود برای نگارش مقاله Kaþólsk viðhorf (1925) و رمانهای Undir Helgahnúk (1924) و Vefarinn mikli frá Kasmír (1927) استفاده کرد، کتاب آخری که توسط منتقد برجسته ایسلندی، کریستیان آلبرتسون مورد استقبال قرار گرفت.
در واقع دهه 1920 زمان روشنگری معنوی بزرگی برای هالدور بود. مدتی که درسنت موریس دکلروو گذراند، به مطالعه دینداری فرانسوی، فلسفه، لاتین و الهیات پرداخت و به شدت ادبیات و آموزههای دینی را مطالعه میکرد. در لندن در مدرسهای که توسط یسوعیان اداره میشد تحصیل کرد. در جستجوی زندگی معنویش مدت کوتاهی در فرانسه، انگلستان، نروژ، رم، سیسیل، کانادا زندگی کرد. در بیستوپنج سالگی، چهار کتاب منتشر کرده بود. او دانمارکی، انگلیسی و آلمانی میدانست و خودش روسی، فرانسوی و لاتین را آموخت. نوشته خصوصی او از آن زمان دو حالت را نشان میدهد: عظمت خودشیفتگی و از بین بردن شک و تردید به خود. او در نامهای اعلام کرد: «من در نظر جهانیان نویسنده بزرگی خواهم شد یا میمیرم!» او در دفتر خاطرات خود نوشت: «به استثنای غرور و رویاهای پوچ ابرمرد بودن، من هیچ نیستم.»
لاکسنس قبل از رسیدن به حالت ناامیدی چندین کتاب با مضامین کاتولیک نوشت؛ اولین رمان مهم و جنجالی او، Vefarinn mikli frá Kasmír (1927؛ "بافنده بزرگ از کشمیر")، مربوط به مرد جوانی است که بین ایمان مذهبی خود و لذتهای دنیا سرگردان است. این رمان مدرنیستی که در نگرش سرکش و در سبک تجربی بود، آغاز جدایی او از مسیحیت را نشانه رفته بود. این اثر تا حدی تحتتأثیر سنت توماس آکمپیس 1 و شاعر سوررئالیست آندره برتون نوشته شد. لاکسنس در حین نوشتن این اثر، همزمان آثار «مارسل پروست» نویسنده فرانسوی را مطالعه میکرد. در این اثر زندگی نامۀ پوشیدۀ لاکسنس با رئالیسم حماسی سنتی در داستانهای ایسلندی شکست. در پایان رمان، قهرمان جوان به خدا روی میآورد، اما لاکسنس در زندگی خودش هر روز کمتر به مسائل متافیزیکی علاقهمند میشود و در نهایت ایمان کاتولیک را رها میکند. دوره مذهبی لاکسنس خیلی طول نکشید و آگاهی حاصل از همین مطالعات بعدها تا حد زیادی، انتقادهای او را از آموزههای دینی ساختارمندتر نشان داد. او با داستانهایی که برای روزنامهها مینوشت و حوالههای مادرش که از طریق بافتنی پول به دست میآورد، هزینههای خود را تأمین میکرد
سفر به آمریکا در اواخر دهه 1920 آگاهی و وابستگی سیاسی او را تغییر داد. از سال 1927 تا 1929 در ایالات متحده زندگی کرد و در مورد ایسلند سخنرانی کرد و تلاش کرد برای فیلمهای هالیوود فیلمنامه بنویسد. پس از دوستی با آپتن بیل سینکلر جونیور رماننویس، روزنامهنگار، فعال سیاسی آمریکایی (برنده جایزه پولیتزر ادبی در سال ۱۹۴۳)، و همچنین ترجمه کتاب وداع با اسلحه همینگوی به زبان مادری خود، ایسلندی، که باعث بحث و جدال به دلیل استفاده او از نئولوژیسم 2، و کشف جذابیت تازهای که نسبت به ایدوئولوژی سوسیالیسم پیدا کرده بود در امریکا ماند. سقوط اقتصاد آمریکا در سال 1929، لاکسنس را به حقیقت سوسیالیسم متقاعد کرد. ایدئولوژیای که در رمانهای دهههای 1930 و 1940 او منعکس و در سال 1929 الهامبخش مجموعهای از مقالات سیاسی تیرهآمیز با عنوان Alþydubókin (کتاب جهانی یا کتاب مردم) شد. مجموعهای که او را در لیست سیاه ایالات متحده قرار داد، پاسپورتش ضبط و به ایسلند برگشت. اثری که علاوه بر ایده بنیادی سوسیالیسم، حس قوی فردیت ایسلندی عنصری است که در آن حفظ شده.
در دهه 1930، نوشتههای او بیشتر بر رئالیسم اجتماعی متمرکز بود. در این زمان بود که او Independent People (افراد مستقل 1934-1935) را در مورد یک مرد کشاورز و رابطه او با معنای «استقلال» در یک جامعه کشاورزی نوشت. «داستان مردی که در تمام عمرش، شبانه روز، مزرعه دشمنش را میکاشت. البته لیست سیاه لاکسنس اساساً به اعتقادات اجتماعی او نسبت داده میشود که آنها را در رمان تحسین شده Atómstöðin (ایستگاه اتم) بیان کرد. این اثر در سال 1948 منتشر شد که در پاسخ به ایجاد یک پایگاه نظامی دائمی ایالات متحده در کفلاویک، بود. اثری طنز با پسزمینه استقلال رو به کاهش ایسلند از اشغال نظامی بریتانیا و آمریکا در طول جنگ جهانی دوم. داستان دختر جوان روستایی ایسلندی را روایت میکند که برای کار نزد یک مقام دولتی به پایتخت نقلمکان میکند. اوگلا، دختری اهل روستا، از منطقهای دورافتاده در ایسلند شمالی به پایتخت شهر ریکیاویک نقل مکان میکند تا برای بوئی آرلند، نماینده مجلس، کار کند و نحوه نواختن ارگ را بیاموزد. او با دنیایی آشنا میشود که برایش کاملاً غریبه است او از روستایی که در آن حماسههای ایسلندی قرون وسطی صحبتهای روزمره ساکنیش است به شهری آمده که سیاستمداران و ارتش آزادانه در آنرفت و آمد میکنند و.... داستان سفری همزمان هم به دنیای فاسد سیاسی و نظامی و هم برای خودیابی دختر جوان روستای است. بسیاری از منتقدان و خوانندگان آن را به عنوان نمونه "رمان ریکیاویک" در نظر گرفتند زیرا به خوبی توانسته است که برای اولین بار بر زندگی شهری ایسلندی تمرکز شود.
منتقدان اولیه ایسلندی این کتاب را عمدتاً به عنوان طنزی درباره سیاست آن روز خواندند. این رمان به طور سنتی به عنوان یکی از آثار ضعیفتر لاکسنس تلقی میشود، با این حال، منتقدان جدیدتر آن را در ارائه تفسیرهای الهیاتی، فلسفی و سیاسی ماندگارتر میدانند. (فیلمی اقتباس از این داستان در سال 1984 ساخته شد)
دهه «سی» را با «سالکا-والکا» (1931–32) و مجموعه عظیمی از رمانهای جامعه شناسی که اغلب با ایدههای سوسیالیستی رنگآمیزی شده بودند، شروع کرد و تقریباً بدون وقفه برای مدت بیست سال این روند ادامه یافت. نازیها برای انتشار «سالکا والکا» به زبان آلمانی که داستانی به سن بلوغ و سوگواری برای فقرای ایسلند، حماسهای خندهدار، لطیف و فمینیستی است، آن را «شوم» یافتند و آن را ممنوع کردند. اتحاد جماهیر شوروی نیز در ابتدا از انتشار آن خودداری کرد، پس از جنگ، ناشران احتمالی رمان در آلمان شرقی کمونیستی از لاکسنس خواستند که پایان را به خاطر انطباق ایدئولوژیک تغییر دهد. اما او نپذیرفت.
سالکا والکا اولین رمان لاکسنس بود که به یک زبان خارجی ترجمه شد. در ابتدا به عنوان فیلمنامهای برای مترو گلدوین مایر با عنوان "زن شلوار پوش" نوشته شدکه داستان یک زن جوان به نام سالکا و یک جامعه کوچک ماهیگیری را به تصویر میکشد. شر در قالب بازرگانان و کارآفرینان ماهیگیری وارد جامعه میشود و در مقابل جنبش کارگری قرار میگیرد. سالکا-والکا منعکس کننده دیدگاههای سوسیالیستی لاکنس بود که در دهههای 1930 و 1940 افکار او را مشخص کرد.
هنگامی که سالکا-والکا در سال 1936 به زبان انگلیسی منتشر شد، منتقدی در ایونینگ استاندارد اظهار داشت: «هیچ زیبایی اجازه ندارد به عنوان زینت در این صفحات وجود داشته باشد؛ اما این اثر از جلد تا جلد مملو از کمال زیبایی را در خود داراست.» شاید اغراق نباشد که بگوئیم که این دهه احتمالاً درخشانترین دوره زندگی حرفهای او بود؛ دورهای که آثارش برای او شهرتی را به ارمغان آوردند و او را "به رسول نسل جوان" نویسندگان ایسلندی تبدیل کرد. یک اقتباس سوئدی از رمان سالکا-والکا، به کارگردانی آرنه ماتسون و فیلمبرداری سون نیکویست، در سال 1954 منتشر شد.
رمان Sjálfstætt fólk (مردم مستقل 1934 و 1935) به عنوان "یکی از بهترین کتابهای قرن بیستم" توصیف شده است. اثری که در میان فقر تکاندهندهای اتفاق میافتد که در شخصیتها حالتی پولادین در آستانه ظلم ایجاد میکرد. در ابتدا در دو جلد در سالهای 1934 و 1935 منتشر شد. این عنوان در لغت به معنای "مردم خود ایستاده" یعنی متکی به خود است. اثری که به مبارزه کشاورزان فقیر ایسلندی در اوایل قرن بیستم میپردازد. این رمان یکی از نمونههای برجسته رئالیسم اجتماعی در داستانهای ایسلندی در دهه 1930 محسوب میشود.
مهمترین موضوع رمان استقلال است، معنای آن چیست و برای رسیدن به آن چه ارزشی دارد. قهرمان داستان «بیارتور» مردی سرسخت است که معمولاً در امتناع از انحراف از ایدهآلهایش تا حدی دارای ظلم بیرحمانه است و هیچ مانعی از سوی خدا و انسان او را از استقلالش جدا نمیکند، حتی اگر در این راه خود و خانوادهاش را از بین ببرد. گرچه بدون شک مردی اصولی است، اما رفتار او منجر به مرگ و از خود بیگانگی اطرافیانش میشود. موضوعات ضد جنگ و اقتصادی قوی در داستان وجود دارد، ازجمله بحث در مورد جنبش تعاونی در ایسلند و بهرهبرداری از مزرعهداران توسط بازرگانان دانمارکی و ایسلندیهای ثروتمند. (در سال 1946 ترجمه انگلیسی «افراد مستقل» به عنوان کتاب منتخب باشگاه ماه در ایالات متحده منتشر شد و بیش از 450000 نسخه فروخت. سیوششمین چاپ در سال 2020 منتشر شد)
هنگامی که این رمان برای اولین بار منتشر شد، یکی از برجستهترین سیاستمداران کشور، لاکسنس را به "برافراشتن پرچمهای قدیمی و گمشده ظلم" و "کار علیه مردم خود" متهم کرد. دیگران به دلیل املای نامتعارف و استفاده از نو شناسی (نئولوژیسم)، او را به «سوء استفاده از زبان» متهم کردند. این موضوع در کشوری که استقلال آن از دانمارک تا حدی به استفاده بدون تغییر آن از زبان باستانی وایکینگها وابسته بود، موضوعی کوچک نبود.
در سال 1937 Maístjarnan (ستاره مه) را نوشت که توسط Jón Ásgeirsson روی آن موسیقی تنظیم و به یک سرود سوسیالیستی تبدیل شد. پس از آن، رمان چهار قسمتی Heimsljós (نور جهان، 1937، 1938، 1939 و 1940) را منتشر کرد که بر اساس زندگی Magnús Hjaltason Magnusson، شاعر کوچک ایسلندی اواخر قرن نوزدهم، نوشته شده. بسیاری از منتقدان آن را مهمترین اثر او میدانند.
در سال 1938 به اتحاد جماهیر شوروی سفر کرد و در تأیید نظام و فرهنگ شوروی مقالههایی به رشته تحریر درآورد. او در «محاکمه بیست و یک»3 حضور داشت و در کتاب Gerska æfintýrið (ماجراجویی روسی) مفصل درباره آن نوشت. با این حال، در مواجهه با آنچه که دیده بود، «ماجراجویی روسی» سفرنامهای از تبلیغات استالینیستی بود که شامل روایت شگفتانگیز او از محاکمات را شامل میشد و مسائلی مانند «گناه» قانونی یا اخلاقی توطئهگران یا مجازاتی که شخصاً در انتظار هر یک از آنهاست، به موضوعی جزئی تبدیل میشود. سیاست او مانع از کار او و منجر به اشتباهاتی در شهرتش شد که امروزه همچنان ادامه دارد.
اثر داستانی تاریخی حماسی، Íslandsklukkan (زنگ ایسلند)، بین سالهای 1943 و 1946 منتشر شد. این رمان در سه بخش منتشر شد: زنگ ایسلند (1943)، جواهر درخشان یا دوشیزه زیبا (1944) و آتش در کپنهاگ (1946). داستان این رمان در قرن هجدهم و بیشتر در ایسلند و دانمارک میگذرد. مانند بسیاری از آثار لاکسنس، داستان تصویری غمانگیز و کنایهآمیز از وضعیت وحشتناک مردم ایسلند در قرن هجدهم ترسیم میکند و به عنوان رمانی با دامنه وسیع جغرافیایی و سیاسی که آشکارا به هویت ملی توجه دارد، توصیف شده است. داستانی از استثمار استعماری و ارادۀ مردم رنجدیده.
در سال 1952 جایزه صلح لنین و در سال 1953 جایزه ادبی شورای جهانی صلح تحت حمایت شوروی را دریافت کرد. پس از سرکوب انقلاب مجارستان در سال 1956، به طور فزایندهای از بلوک شوروی دلسرد شد. در سال 1955، لاکسنس جایزه نوبل ادبیات را برای «قدرت حماسی زندهاش که هنر روایی بزرگ ایسلند را تجدید کرده است» دریافت کرد. در سال 1969 جایزه سونینگ را دریافت کرد.
او در سخنرانی خود برای دریافت جایزه نوبل از دوران کودکی و تاثیری که مادربزرگش بر روی او داشت چنین صحبت کرد:
اصول اخلاقی که او [مادبزرگش] در من نهادینه کرد: هرگز به یک موجود زنده آسیب نزنم، در طول زندگی خود، فقرا، فروتنان، فروتنان این جهان را بر همه چیز برتر قرار دهم؛ هرگز کسانی را که نادیده گرفته شدهاند فراموش نکنم. نادیده گرفته شدهاند یا از بی عدالتی رنج بردهاند، زیرا آنها بیش از همه سزاوار محبت و احترام ما بودند.»
الیاس وسن در سخنرانی ارائه جایزه نوبل به لاکسنس اظهار داشت: "او نقاش عالی مناظر و محیطهای ایسلندی است. با این حال این چیزی نیست که او به عنوان مأموریت اصلی خود در نظر گرفته است. "شفقت منبع عالیترین اشعار او است... و شور و شوق اجتماعی زیربنای همه چیزهایی است که هالدور لاکسنس نوشته است. قهرمان شخصی او در مسائل اجتماعی و سیاسی معاصر همیشه بسیار قوی است، گاهی آنقدر قوی است که جنبه هنری کارش را تهدید میکند. پس محافظ او طنز قابض است. که او را قادر میسازد حتی افرادی را که دوست ندارد در نوری رستگارانه ببیند و همچنین به او اجازه میدهد تا در هزارتوهای روح انسان نگاه کند.»
در دهه 1960 در تئاتر ایسلندی بسیار فعال بود. نمایشنامههایی نوشت و تولید کرد که موفقترین آنها Dúfnaveislan (ضیافت کبوتر) درسال 1966 بود. در این دهه استالینیسم را کنار گذاشته بود و بیشتر با تائوئیسم همذاتپنداری کرد. او به نمایشنامه نویسی و سپس خاطرهنویسی روی آورد.
در 1968 رمان رؤیایی undir Jökli را منتشر کرد. اولین رمان مدرن ایسلندی؛ مسیحیت داستانی چند وجهی است که تفاسیر متفاوتی را ارائه میدهد، داستانی «علمی تخیلی»؛ حکایت، افسانه، تمثیل. رمان فلسفی. رمان رؤیایی. ادبیات فانتزی. کلاهبرداری روشن شدن جنسی. داستان مأمور اسقف، اومبا را روایت میکند که زیر نظر جوکلی فرستاده میشود تا وضعیت امور را در یک جماعت در Snæfellsnes بررسی کند. دلیل این حرکت این است که کشیش جان پریموس از انجام وظایف رسمی خودداری کرده و وضعیت تأهل وی نامشخص است. آمبی باید گزارشی درباره سفرش تهیه کند، اما با گذشت زمان، گزارش پیچیدهتر میشود، زیرا آمبی به طور جدی در درک منطقی خود از دنیایی که در آن است شک میکند. او در جهان تحت جوکلی سرگردان است، که شاید بدترین چیز نباشد، اما عدم اطمینان از ماهیت واقعیتی است که در آن گرفتار میشود.
این اثر، رمانی تحریکآمیز در عین حال زمینی و ماورایی است که یک چرخش غیرمنتظره دیگر در کارنامه هالدور است، زیرا او با نویسندگان بسیار جوانتر در تضعیف سنت داستانسرایی ایسلندی که قبلاً به شیوهای به یاد ماندنی تجدید کرده بود، میپیوندد. اثری مملو از کمدیهای وحشی و مرده که خیالی را به ذهن متبادر میکند که به همان اندازه فریبنده و عمیق است. سوزان سونتاگ نویسنده، و فعال سیاسی فقید آمریکایی در باره این اثر اظهار داشته که undir Jökli را میتوان در میان چیزهای دیگر بهعنوان یک رمان علمی-تخیلی طبقهبندی کرد. مطمئناً عناصری از داستان علمی تخیلی در داستان وجود دارد - القای زیستی، مقدسات، ارتباطات بین کهکشانی، و زنده کردن مردگان بدون کمک خدا - اما رمان لاکنس بیشتر یک مسخرۀ فلسفی پیچیده است. گاهی این افسانه طنز آنقدر پر از طنز خشک است که شما را بیاختیار میخنداند.
در دهه 1970 او آنچه را که «رمانهای مقالهای» مینامید منتشر کرد: Innansveitarkronika (یک کرونیکل محلی، 1970) و Guðsgjafaþula (روایتی از هدایای خدا، 1972). در سال 1970 لاکسنس یک مقاله تأثیرگذار در مورد محیطزیست به نام Hernaðurinn gegn landinu (جنگ علیه زمین) منتشر کرد. در طول دهه 1970 و 1980 به نوشتن مقالات و خاطرات ادامه داد، اما حافظه او بر اثر بیماری آلزایمر رو به تباهی بود و سرانجام با پیشروی بیماری آلزایمر به خانه سالمندان نقل مکان کرد و در 95 سالگی درگذشت.
زندگی خصوصی
دوبار ازدواج کرد، در سال 1930 با Ingibjörg Einarsdóttir که دوامش چندان طولانی نبود و در سال 1940 از یکدیگر جدا شدند حاصل این ازدواج دو فرزند دختر بود. با Auður Sveinsdóttir در سال 1945 ازدواج کرد. که حاصل این ازدواج نیز دو فرزند بود که پسرش گودنی فیلمسازی است که اولین اثرش اقتباسی است از داستان پدرش undir Jökli به سال 1989 و دومین اثر اقتباسی او از اثر دیگر پدرش به نام Úngfrúin góða og Húsið (افتخار خانه) بود که برای نامزدی دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی انتخاب شد اما برنده نشد.
حرفه ادبی هالدور لاکسنس
حرفه ادبی لاکسنس عمدتاً با اعتقادات سیاسی جنجالی او تعریف میشود. کار او ساختارشکنی کنایهآمیزی از نهادهای محافظهکار مسیحی و سرمایهداری غرب در کنار ایده اساسی سوسیالیسم و عنصر پایدار احساس قوی فردیت ایسلندی است که در هم گره خورده که در اتحادشان یک شخصیت فردی به کار هالدور میبخشیده.
یک سیستم املایی منحصر به فرد ایجاد کرد که نسبت به استاندارد ایسلندی به تلفظ نزدیکتر بود. (این ویژگی آثار وی در ترجمه از بین رفت) اگرچه این متون نیم قرن پیش نوشته شدهاند، اما امروزه هنوز هم اهمیت سیاسی پر دردسری دارند.
لاکسنس موضوع خود را از جامعه ایسلندی گرفته و آثاری تولید کرد که ریشه در سنت حماسی ایسلندی داشت. در واقع، موضوع اصلی در آثار او تضاد ملیت است که هم متعلق به کشور خود و همچنین کل جهان به طور همزمان دارد.
او تحت تأثیر اکسپرسیونیسم و دیگر جریانات مدرن در آلمان و فرانسه بود. در اواسط دهه بیست به مذهب کاتولیک گروید. تجربیات معنوی او در چندین کتاب با ماهیت زندگینامهای، عمدتاً Undir Helgahnúk (زیر کوه مقدس)، 1924 منعکس شده است. در سال 1927، او اولین رمان مهم خود، Vefarinn mikli frá Kasmír (بافنده بزرگ از کشمیر) را منتشر کرد. دوره مذهبی لاکسنس زیاد طول نکشید. در سفری به آمریکا جذب سوسیالیسم شد.
پس از سفر و مطالعه زبان قدرتهای بزرگ، با گستردگی و اعتماد به نفس شروع به نوشتن رمانهای حماسی، چند جلدی و تراژیک ایسلندیهای مبارز کرد. عمدهترین آثار ادبی او متعلق به ژانر داستانهای نثر روایی است. در تاریخ ادبیات جایگاه او در ادبیات جهان در میان نویسندگانی چون سروانتس زولا، تولستوی و هامسون... مطرح شده است. او پرکارترین و ماهرترین مقاله نویس در ادبیات ایسلندی قدیم و جدید است.
دستاورد اصلی لاکسنس شامل سه چرخه رمان است که در دهه سی نوشته شده است که به مردم ایسلند میپردازد. Þú vínviður hreini، 1931، و Fuglinn í fjörunni، 1932، داستان یک دختر ماهیگیر فقیر را روایت میکنند. Sjálfstætt fólk (مردم مستقل)، 1934-1935، به ثروت کشاورزان کوچک میپردازد، در حالی که تترالوژی Ljós heimsins (نور جهان)، 1937-1940، یک شاعر عامیانه ایسلندی را به عنوان قهرمان خود دارد. آثار بعدی لاکسنس غالباً تاریخی و متأثر از سنت حماسه هستند از جمله Íslandsklukkan (زنگ ایسلند)، 1943-46، Gerpla (جنگجویان شاد)، 1952، و Paradísarheimt (بهشت احیا شده)، 1960. همچنین نویسنده Atómstöðin (ایستگاه اتم)، 1948، که موضعی و شدیداً جدلی است.
او بیشتر به خاطر داستانهایش که سختیهای ماهیگیران و کشاورزان کارگر را به تصویر میکشد و رمانهای تاریخی که سنت حماسهها و اسطورهشناسی را با مسائل ملی و اجتماعی با هم ترکیب میکند، مشهور است. غیرممکن است که هر رمان لاکسنس را از میراث حماسههای ایسلندی جدا کنیم..
لاکسنس تصویر تنهایی اساسی رماننویس و همچنین باور عجیب شخصیت خود را به عنوان یک نویسنده چنین توصیف کرده است که احساس میکند «مثل مردی است که برای جان خود در یک قایق کوچک در دریای آزاد پارو میزند». که درگیر ماجرای مرگ و زندگی است.
در اواخر دهه 1950، به طور فزایندهای از مسائل اجتماعی به مسائل فلسفی و مشکلات فردی روی آورد. رمانهای این دوره، از جمله Brekkukotsannáll (1957؛ ماهی میتوانند بخوانند) و Paradísarheimt (1960؛ بهشت احیا شده)، بیشتر غنایی و درونگرا هستند. او حتی در Kristnihald undir Jökli (مسیحیت تحت جوکلی 1968) و Innansveiterkronika (1970 وقایع درونی) مانند کارهای اولیهاش دست به آزمایش مدرنیستی زد. آرمانها و باورهای لاکسنس با گذشت زمان تغییر کرد و تا حدی در آثار او منعکس شد. او کار نویسندگی خود را به عنوان یک کاتولیک آغاز کرد، سپس به سوسیالیسم روی آورد، اما بعداً علاقه خود را به تمام تعصبات - به جز شاید تائوئیسم - از دست داد. او هرگز سعی نکرد دیدگاههای قبلی را که متعاقباً انکار کرده بود، انکار کند و در عوض آنها را بخشی آموزنده از رشد روانی خود میدانست. با این حال، از اولین دوره تا آخرین زمان، میتوان همان موضوعات اساسی را در کتابهای او تشخیص داد. او به موضوعات نسبت به سایر مردم نگاهی متفاوت داشت، نوشتههایش اغلب تیغه تیزی داشت، با این حال همیشه موفق میشد جنبههای کمیک شخصیتهایش و اعمال آنها را ببیند. همدردی او همیشه با افراد ضعیف بود.
کتاب جزیرهنشین هالدور گودموندسون: زندگینامه هالدور لاکسنس برنده جایزه ادبی ایسلند برای بهترین اثر غیرداستانی در سال 2004 شد.
اقتباسهای دراماتیک متعددی از آثار لاکسنس در ایسلند به صحنه رفته است. در سال 2005، تئاتر ملی ایسلند نمایشنامهای از Ólafur Haukur Símonarson را با عنوان هالدور در هالیوود (Halldór در هالیوود) درباره زمان گذراندن نویسنده در ایالات متحده در دهه 1920 به نمایش گذاشت.
زیرنویس
1-- الهیدان مسیحی در قرون وسطی، نویسنده کتاب «تقلید مسیح» یکی از محبوبترین و شناخته شد ترین کتابهای مذهبی مسیحی
2-نئولوژیزمها اصطلاحات، کلمات یا عباراتی هستند که به تازگی ابداع شدهاند، که ممکن است معمولاً در زندگی روزمره مورد استفاده قرار گیرند، اما هنوز رسماً به عنوان تشکیل دهنده زبان اصلی پذیرفته نشدهاند.
3- محاکمه بیست و یک، آخرین از سه محاکمه عمومی مسکو که بلشویکهای برجسته را به جاسوسی و خیانت متهم میکند. این محاکمه در مارس 1938 در مسکو در اواخر پاکسازی بزرگ شوروی برگزار شد. پاکسازی بزرگ، به عملیات سرکوب سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ گفته میشود. [۲] این سرکوبها شامل تصفیه وسیع در حزب کمونیست و مقامات دولتی شوروی، کولاکها و فرماندهی ارتش سرخ، نظارت شدید پلیسی، شک خرابکاری، زندانی کردن، و اعدام دلبخواهی بود. دو سال آخر به عنوان شدیدترین دوران سرکوب که در زبان روسی به «یژوفشینا» که معمولاً به دوران یژُو یا «اعمال یُژو» ترجمه میشود، معروف شدهاست. ■
منابع:
https://en.wikipedia.org/wiki/Halld%C3%B3r_Laxness
https://gljufrasteinn.is/en/halldor_laxness_en/