بررسی رمان «سرکش» نویسنده «رؤیا رستمی»؛ «زهرا فرازاندام»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zahra farazandaam

رمان سرکش 539 صفحه دارد و در 17 فصل با راوی دانای کل نوشته شده است. نام قبلی این کتاب چینی‌بندزده بوده که برای چاپ نامش به سرکش تغییر پیدا کرد. در سال 1396 توسط انتشارات شقایق به چاپ رسیده و در حال حاضر چاپ چهارم آن در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.

درباره نویسنده:

خانم رؤیا رستمی که با نام هنری روها رمان می‌نویسد، در حال حاضر سی‌سال دارند و متأهل هستند. مدرک کارشناس ارشد روانشناسی بالینی دارند، اصالتاً بوشهری بوده و ساکن اصفهان می‌باشند. نوشتن را از 12 سالگی آغاز نموده و همیشه علاقه‌مند به نوشتن در ضمینه عشق بوده‌اند.

آثار نوشته شده توسط ایشان: تلافی... و اما عشق/ در تمنای توام/ همه سهم دنیا رو ازم بگیر (جلد دوم در تمنای توام)/ کفش قرمز/ آشوب/ شکنجه (سه‌جلد)/ پیک/ مرد وحشی (دوجلد)/ التهاب/ من بازنده نیستم/ بازیگر/ مو سرخه و ارباب اتابک/ ناموس ننگین/ فرار ارباب‌زاده (جلد دوم موسرخه و ارباب اتابک) به صورت فایل در دسترس مخاطبان قرار دارد.

 رمان‌های این مرد ارباب است (تاوان یوسف)/ چینی بندزده (سرکش)/ ویرانی/ سنگ، کاغذ، قیچی/ بت سوخته/ سزار/ فراری از نشر شقایق و نذار دنیا رو دیوونه کنم (ماه و قهوه) توسط نشر علی به چاپ رسیده‌اند. همچنین دو رمان دختر آمازون و ژونا در حال نگارش در فضای مجازی و بلوط تلخ (عروس ممنوعه) در دست چاپ می‌باشد.

خلاصه رمان: رمان حکایت زندگی وصال و پاشا می‌باشد که مدتی در صیغه هم محرم بوده‌اند. پاشا به یک‌باره بعد از شش ماه او را ترک کرده و از آن پس ساکن ترکیه می‌شود. ماجرا از زمانی آغاز می‌شود که بعد از گذشت نه‌سال پاشا به ایران بازگشته تا به امور کارخانه عمه‌اش رسیدگی کند و بر حسب تصادف با وصال مواجه می‌شود. وصال بعد از رفتن پاشا، زندگی‌اش را با مشقات بسیار و بدون حامی پشت سر گذاشته و سرسختانه تلاش کرده تا به‌تنهایی امور خود و تنها فرزندش را اداره کند.

ورود پاشا و رویارویی مجدد آن‌ها هم‌زمان می‌شود با وقایعی که پرده از گذشته پررمزوراز وصال برداشته و شرایط جدیدی پیش رویش قرار می‌گیرد که مشکلات متعددی را برایش به دنبال دارد.

بررسی رمان: وقایع رمان به‌صورت خطی بیان شده و شیوه پردازش آن به گونه‌ای است که توانسته کشش و هیجان لازم را در خواننده ایجاد کند. طرح جلد و نام اثر برگرفته از شخصیت دختر داستان است و جذابیت خاصی در برندارد. شروع قصه توانسته به‌خوبی مخاطب را جذب کرده و تا انتها دنبال خود بکشاند. با این حال تناقض‌هایی در بعضی قسمت‌های رمان دیده می‌شود که از کیفیت اثر می‌کاهد. از جمله آن که در همان صفحۀ اول گفته می‌شود، پاشا هرشش‌ماه یک‌بار به ایران می‌آید و چند صفحه بعد بیان شده که تنها سه‌ماه است به ایران بازگشته.

در جایی دیگر گفته می‌شود وصال و ترنم قصد سوارشدن به آسانسور دارند و صفحۀ بعد دوباره این جمله تکرار می‌شود، گویی هنوز سوار آسانسور نشده‌اند، درصورتی که به نظر می‌رسد گفت‌وگوی بین شخصیت‌ها در این دو صفحه داخل آسانسور صورت گرفته. جملاتی که به نقل قول از نیکی نوشته شده متناسب با کودک هشت نه‌ساله نمی‌باشد و معمولاً برای فردی بزرگتر به کار می‌رود.

برخی اشکالات املایی و ویراستاری در رمان دیده می‌شود که نشانگر آن است ویراستاری لازم از طریق نشریه برای این اثر صورت نگرفته. مثل نوشتن خوشبختم به جای خوشوقتم. یا جملاتی که ترکیب اصولی نگارش را رعایت نکرده و برای مثال جمله‌ها بدون فعل رها شده‌اند. مثلاً «ندار نبود اما دارش هم...» استفاده از کلمه دارش که معنی مناسب را انتقال نمی‌دهد، آن هم در روایت اشتباه است و باید دارایی‌اش نوشته شود.

به طور کلی آوردن اصطلاحات عامیانه در روایت صحیح نمی‌باشد مگر آن که به شکلی اصولی به اصطلاح بودن آن اشاره شود؛ مثل: «آب داغ تمام مغزش را آب‌پز کرده بود.» که در واقعیت هرگز چنین امری صورت نمی‌گیرد و بهتر است گفته

 شود، انگار مغزش را آب‌پز کرده بود. یا در این جمله: «همیشه بلد بود چطور دیگران را غلاف کند.» مشخص نمی‌شود منظور از غلاف‌کردن چیست و چه چیزی را قرار است غلاف کند. در لغت‌نامه دهخدا آمده: در تداول عامه دست از کاری برداشتن معنی می‌دهد، پس در اینجا غلاف‌کردن اشخاص، نمی‌تواند معنی درستی داشته باشد.

همچنین زمانی که از راوی دانای کل استفاده می‌شود، جملات نوشته شده در روایت به نقل قول از نویسنده بوده، پس باید کاملاً بی‌طرفانه نوشته شده و بدون هیچ‌نوع قضاوتی دربارۀ شخصیت‌ها و اتفاقات داستان صورت نگیرد؛ مگر آن که مستقیماً ذکر شود فلان شخصیت این طور فکر می‌کرد و مشخص کنیم ذهنیات کدام کاراکتر را بیان می‌کنیم. پاراگراف‌بندی‌ها اغلب اشتباه و به دور از اصول نگارش می‌باشد. برای مثال گاهی با یک جمله به خط بعد رفته و گاه نیمی از صفحه را دربرمی‌گیرد که این مسئله از زیبایی اثر کاسته و نشان‌دهنده ناآگاهی نویسنده دربارۀ اصول نگارش می‌باشد.

توصیف‌هایی که از زندگی پاشا صورت گرفته او را فردی هوس‌باز معرفی کرده، بنابراین شایسته نیست این گونه اشخاص را چنان محبوب جلوه دهیم که مورد پسند جوانان قرار گیرند. به‌طورحتم این قبیل رمان‌ها سبب گمراهی افراد ناآگاه شده و تصور خواهند کرد، اشکالی ندارد با چنین اشخاصی در ارتباط بوده و بخواهند آیندۀ خود با آنان شریک شوند. پاشایی که توانست به‌راحتی وصال را که محرمش بود، کنار گذاشته و بدون دلیل موجهی رهایش کند؛ نمی‌تواند فرد مقبولی درنظر گرفت.

دلیلی که در رمان برای این حرکت پاشا بیان شده، به‌اندازه کافی گویا و مورد پذیرش نیست. نامی از لیدا برده می‌شود، بدون آن که توضیح کافی دربارۀ او در داستان آورده شود و تنها به این جمله اکتفا شده که برای فرار از ازدواج اجباری و شروط پدرش به ترکیه گریخته. در صورتی که محتوای این شروط و دلیل ازدواج اجباری به‌طور کامل گفته نمی‌شود و کاملاً سطحی و گذرا به آن پرداخته شده.

در صفحات ابتدایی رمان می‌خوانیم پاشا می‌گوید: «پیدایش می‌کرد، در قید یا بدون قید، او را دوباره می‌خواست.» از این جمله چنین برداشت می‌شود که حتی اگر وصال در تعهد کسی باشد، قصد دارد او را به چنگ آورده و مالکش شود که این امر خلاف عرف و شرع می‌باشد. در جای دیگر می‌گوید: «از بعضی زن‌ها اصلاً نمی‌توان گذشت... درست عین هزل!» و باز هم این معنا را می‌رساند که زن‌ها تنها وسیله‌ای برای ارضای امیال مردان بوده و مجازند آنان را به هرطریق دلخواه به بازی بگیرند.

 از اشکالات دیگر رمان استفاده نکردن از سه ستاره و به جای آن به کاربردن کوتیشن برای دیالوگ‌هایی است که از گذشته نقل می‌شود. کوتیشن علامت دیالوگ برای نثر انگلیسی بوده و کاربرد آن در متون فارسی جایز نمی‌باشد. برای بیان بخش‌هایی که از زمان گذشته نوشته می‌شود، لازم است آن قسمت‌ها با سه ستاره جدا شده و مخلوط بودنش با زمان حال خلاف اصول نگارش است.

اشکال بعدی ادغام شیوه نگارش محاوره و معیار در روایت داستان است. طبق اصول صحیح داستان‌نویسی امروزی، تنها مجازیم دیالوگ‌ها را به‌صورت محاوره بنویسیم و متن اصلی و بخش روایت داستان باید به شکل معیار و کتابی نوشته شود. مثلاً جملۀ «خود را تلپ اتاقش کرده بود.» جمله‌ای محاوره است که در روایت آمده و صحیح نمی‌باشد.

در میان دیالوگ‌ها گفته شده: «باید تو دهن زنت می‌زدی نه این که عین زنا التماس کنی...» این که بخواهیم التماس‌کردن را نوعی عمل زنانه تلقی کرده و به عنوان تحقیرِ مردان از آن استفاده کنیم، بیانگر آن است که درجهت تقویت مردانگی سمی گام برداشته و زنان را ضعیف جلوه داده‌ایم؛ به جای آن که سعی کنیم اشتباهات موجود در تفکر مردسالارانۀ جامعه را بهبود بخشیم. درواقع با این شیوۀ داستان‌پردازی، به زنانمان می‌آموزیم همیشه باید توسری خور بوده و تنها وسیله‌ای برای رفع نیاز مردان باشند.

زمانی که وصال در کارخانۀ عمۀ پاشا مشغول به کار می‌شود، چند بار اشاره شده که هردو با یک ماشین به خانه برمی‌گردد و از سرنوشت ماشینِ نفر دیگر مطلبی بیان نمی‌شود؛ معلوم نمی‌شود روز بعد چگونه دوباره هریک با ماشین خود در محل کار حاضر می‌شوند. همچنین نحوۀ استخدام وصال کاملاً خودخواهانه بوده و اهمیتی به نارضایتی او در این زمینه داده نمی‌شود. پاشا تنها برای آن که وصال را کنار خود داشته باشد، حاضر به انجام هرعملی می‌شود ولو باج‌دادن برای رسیدن به خواسته‌اش. این قبیل اقدامات تکانشی دلیل بر عشق نبوده و رفتاری غیرنرمال به حساب می‌آید که نشان از خودپسندی کاراکتر داستان دارد نه دوست‌داشتن عمیق و واقعی.

در جایی از داستان هزل رو به پاشا می‌گوید: «آدمی؟ حالیته من کنارتم و حس دارم؟ چرا این‌قدر خشکی و فقط به خودت فکر می‌کنی؟» باز هم دیالوگی که مردسالاری را در داستان به نمایش می‌گذارد و احساسات زنان را نادیده می‌انگارد. مردی که تا بدین حد جایگاه زن را پایین آورده و آنان را تنها برای خوشگذرانی می‌خواهد، چطور می‌توان مردی شایسته جلوه

داد؟ وقتی از هزل می‌خواهد برایش عروسکی بیش نباشد و نباید خود را درگیر احساسات زنانه‌اش کند؛ نشان از نگاه زن‌ستیزانۀ این مرد است که جایگاه لازم را برای زنان اطرافش قائل نیست.

همچنین زمانی که متوجه می‌شود هزل نامزد کرده، باز هم به‌شدت عصبانی می‌شود. به او می‌گوید چرا زمانی که ما باهم بودیم اقدام کردی. یعنی پاشا معتقد است هرزمان خودش صلاح می‌داند، رابطۀ بینشان خاتمه یابد و طرف دیگر یعنی هزل اجازه نداشته پایانش را اعلام کند. این مسئله نیز گواه دیگری برخودخواهی پاشا بوده و نباید او را مردی عاشق‌پیشه معرفی کرد.

وقتی طاها وارد داستان می‌شود هم به نوعی دیگر و زورگویانه دردسرهای جدیدی برای وصال ایجاد می‌کند. بار دیگر مردی را می‌بینیم که خودخواهانه قصد تصاحب وصال را دارد و او و دخترش را جزو مایملک خود می‌داند. طاها بازوی وصال را گرفته و می‌گوید: «تاوقتی من نگفتم حق نداره جایی بره.» این هم گواه دیگری که ثابت می‌کند تمام شخصیت‌های مرد داستان آمرانه خواهان به دست‌آوردن زنان دلخواهشان هستند و این مسئله را به غلط نشان عشق و علاقۀ خود قلمداد می‌کنند.

مسئلۀ بعدی رویارویی وصال با پدرش است که بعد از 28 سال صورت می‌گیرد. در همان دیدار اول و تنها با ردوبدل شدن چند جمله، به‌راحتی پدرش را بخشیده و به آغوش او پناه می‌برد. وحید می‌گوید: «همه رو جبران می‌کنم، فقط ببخش!» و وصال پاسخ می‌دهد: «کی باشم که نبخشم؟». در این جا این سؤال مطرح می‌شود که چطور به پاشایی که درظاهر عاشقانه دوستش دارد و تمام تلاشش را برای رسیدن به او انجام می‌دهد، روی خوش نشان نداده؛ اما پدری را که برای اولین بار می‌بیند و شناخت قبلی دربارۀ او ندارد، بدون هیچ‌مشکلی به او پناه برده و حتی نمی‌پرسد چرا این همه سال او رها کرده و از کجا به یک‌باره پیدایش شده.

بدون نارضایتی همراه پدرش می‌رود و بااطمینان کامل و موبه‌مو خواسته‌هایش را اجرا می‌کند. جالب‌تر آن که شغل اولیۀ پدرش قاچاقچی عنوان شده و وصالی که همیشه سعی داشته از راه درست زندگی‌اش را بگذراند، اهمیتی به این موضوع نمی‌دهد.

شیوۀ بیان بخشش پاشا و گذشتن از گناه خانواده‌اش نیز غلوآمیز بوده و حتی اگر مشابه این امر در دنیای واقعی صورت بگیرد؛ وقتی در جهان داستان چنین مسئله‌ای بیان می‌شود، نیاز است عناصر مؤثر به‌شکلی منطقی کنار هم قرار گیرند تا برای خواننده باورپذیری لازم ایجاد شود. همچنین بخشش شمیم در مقابل آزارهایی که به وصال داده با واقعیت هم‌خوانی ندارد.

تنها نکات آموزنده در این رمان که می‌توان اشاره کرد، زمانی است که پدر وصال از او می‌خواهد تا به پاشا بگوید، او را به عنوان زنی معمولی به خانواده خود معرفی کند نه زنی که خانوادۀ ثروتمندی دارد.

در جای دیگر وحید به پاشا گله می‌کند، یک خانواده را خراب کردی برای ساختن خانواده‌ای جدید. این دوجمله از نکات پررنگ و قابل توجه در این رمان می‌باشند که می‌توان در زندگی به کار گرفت.

به‌طور کلی فضاسازی لازم در این اثر صورت نگرفته و با داستانی دیالوگ‌محور مواجه هستیم که اغلب جملاتی کلیشه‌ای برای ایجاد صحنه‌هایی هیجان‌انگیز کنار هم قرار گرفته‌اند. مرد داستان شخصیتی خودشیفته دارد و همچنین دچار انواع اختلال‌های شخصیتی است، به طوری که اغلب رفتارهای تکانشی از خود نشان می‌دهد.

وصالی که خوددرگیری داشته و در عین حال که عاشقانه او را دوست دارد؛ اما تنها به این دلیل که زمانی بی‌پناه رهایش کرده روی خوش به او نشان نمی‌دهد.

بیان عشقی بیمارگونه و زنانی که برای رسیدن به مردان تن به هر خفتی می‌دهند، جز آن که موجبات انحراف نوجوانان را به دنبال داشته باشد، هدف دیگری را دنبال نمی‌کند. متأسفانه جای خالی دیدگاه اصولی روانشاسانه به‌شدت در آثار امروزی خالی بوده و تنها برای کسب درآمد بیشتر، مطالبی دراختیار مخاطب قرار می‌گیرد که بازار پررونق‌تری داشته باشد؛ بدون در نظر گرفتن آثار سوء و مخرب بیان این گونه عشق‌های واهی و بی‌سرانجام.

چگونه می‌توان از مردی هوس‌باز انتظار داشت که بعد از ازدواج متحول شده، زندگی آرام و بی‌دغدغه‌ای را فراهم کرده و دست از پا خطا نکند.

وصالی که به‌آسانی پدر و پدرشوهر خود را می‌بخشد؛ اما از گناه همسرش به‌آسانی نمی‌گذرد. به این نتیجه می‌رسیم تنها برای ایجاد هیجان بیشتر در داستان وقایع به گونه‌ای کنار هم چیده شده که دلیل و منطق روایی لازم را نتوانسته رعایت کند.

امید است از این پس شاهد نگارش‌های منسجم‌تری باشیم تا بتوانیم در جهت پیشرفت جامعه قدم برداریم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بررسی رمان «سرکش» نویسنده «رؤیا رستمی»؛ «زهرا فرازاندام»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692