راستها و دروغها
تهیهکننده: رسول صدرعاملی/ نویسنده: محمد کارت، حسین دوماری، پدرام پورامیری
بازیگران: جواد عزتی، طناز طباطبایی، امیر آقایی، علی شادمان، مهلقا باقری، مهدی حسینینیا، ایمان صفا، ناهید مسلمی، نادر شهسواری، آبان عسکری، پانتهآ بهرام، علیرضا داوودنژاد
خلاصه داستان
فیلمی از زنی به اسم پروانه هنگام حضور در استخر زنانه در فضای مجازی پخش میشود. هاشم شوهر زن، او را به قتل میرساند. پدر پروانه تنها در صورتی قبول میکند که از خون هاشم بگذرد که آنها کسی را که فیلم را پخش کرده بیابند.
حجت برادر کوچک هاشم در پی یافتن گناهکار می افتد.
چند سالی است که توجه دست اندر کاران سینمای ایران به اراذل و اوباش جلب شده و این افراد مانند سالهای پیش از انقلاب که از جذابیتهای فیلمفارسی محسوب میشدند به طریقی از جذابیتهای سینمای حاضر ایران محسوب میشوند.
این مسئله باعث گردیده که بار دیگر، توجه جامعه به این دسته از افراد جلب شده و این افراد به نوعی در جایگاه الگو برای افراد جامعه بخصوص جوانان قرار بگیرند.
چنین رویکردی را میتوان در جایگاه خود رویکردی مخرب دانست زیرا چنین افرادی از اساس فاقد تفکر بوده و هستند.
اما محمد کارت در فیلم شنای پروانه رویکردی دیگر گون به این مسئله و پدیدۀ اجتماعی داشته است.
رویکردی که بیشتر در جهت نقد این افراد و اندیشهها و منش آنها گام بر میدارد.
شنای پروانه حکایت جامعهای آرمان باخته است.
جامعهای که در آن ارزشهای پیشین رفته رفته اعتبار خود را از دست میدهند و ضد ارزشها به ارزش تبدیل میشوند.
جامعهای که افراد چهرۀ حقیقی خود را در پشت نقابی دروغین پنهان ساختهاند.
هاشم پروانه را به بی گناه قتل میرساند، تنها به خاطر اینکه بدن برهنهاش را مردم دیدهاند. او دیگر به گناهکار بودن یا نبودن پروانه فکر نمیکند بلکه به تنها چیزی که میاندیشد آبروی خود است.
هاشم نمیخواهد قدرت خود را از دست بدهد و در اجتماعی با بافتار فرهنگیای اینچنین که در آن گفتمانهای مردانه آن هم به شدیدترین شکل خود وجود دارند. اگر ناموس مردی آسیب ببیند آبروی او آسیب دیده و در نتیجه قدرت از وی سلب میشود.
هاشم در حقیقت عاشق پروانه نیست، او تنها عاشق خود است.
پروانه برای هاشم تنها یک دارایی محسوب میشود، چیزی در حد املاک و زمین.
او تنها نگرانیاش این است که به اعتبار و آبرویی که به دروغ برساخته کرده آسیبی وارد شود.
جایگاه عشق در چنین جامعهای از دست رفته است.
از سوی دیگر، زن در این جامعه جایگاهی ندارد و جایگاه او در این جامعه بیشتر از یک ابزار لذت نیست، حال اگر بدن این زن که از منظر چنین اجتماعی یک کالاواره محسوب میشود توسط افراد غریبه مشاهده شود، او دیگر به کالایی دست دوم تبدیل خواهد شد، کالایی که دیگر ارزش قبل را ندارد.
این بافتار غلط فرهنگی وجود زن را برای خودش نمیخواهد بلکه اورا موجودی مصرفی میبیند که باید توسط مردان به مصرف برسد.
در این فرهنگزن برای خودش چیزی نیست او تنها آبروی مردانی است که در اطرافش به سر میبردند.
از سوی دیگر در چنین جامعهای دیگر قدرت و ثروت تنها ارزشی است که بر ساختارهای اجتماعی حکم میراند و برادری دیگر ارزش و جایگاه پیشین خود را ندارد.
حجت فیلم شنای پروانه را میتوان قیصر جهان امروز دانست. لیکن در جهانی که درون آن زیست میکنیم دیگر فرمانها مردی و مردانگی را درک نمیکنند.
جهانی که جایگاه ارزشها در آن واژگونه گشتهاست و نامردی را ارزش بشمار میآورند. جهانی که حقیقت در پشت تصویری که افراد از خود برساخته کرده و درون جامعه بازتاب میدهند گم شده است دیگر چیزی برای دفاع باقی نمیماند.
در چنین جامعهای ارزشهای انسانی چنان رنگ باختهاند که دیگر نمیتوانیم میان خیر و شر را با یکدیگر تمیز دهیم.
شنای پروانه جامعهای را به تصویر میکشد که پروانهها در آن میسوزند تا حسابها تسویه شود.
در جهانی از این دست، همان بهتر که نابرادرها به دار آویخته شوند تا مردم از دستشان در آسایش باشند.
حجت قیصر جهان امروز ماست، قیصری که این بار نه تنها در برابر متجاوزان به ناموس، بلکه در برابر نابرادری، قیام میکند.
البته میتوان از این منظر به اثر خرده گرفت که اگر حجت قرار است راهی جز هاشم را بپیماید پس چگونه است که همان راه و روش را در پیش میگیرد. آیا بهتر نبود که شیوه برخورد حجت با مشکل به کل متفاوت میبود؟ با این وجود، فیلم شنای پروانه را در میان آثار این روزها میتوان اثری تقریباً مطلوب و قابل قبول دانست، اثری که ارزش دیده شدن دارد. ■