توصيه هايي براي نويسندگان تازه کار
اينها که 22 نکته است، 220 نکته هم اگر کسي بگويد و شما بشنويد و بخوانيد و حتي حفظ کنيد نويسنده نمي شويد. براي نويسنده شدن يک قلم لازم است و يک مشت کاغذ سفيد و البته پشتکار. اين نکات تجربياتي است که آدم هاي با پشتکار قبلي درباره شان حرف زده اند و اين متن اساسا قرار است اين تجربيات را به خوانندگان ارائه کند و البته خواننده خود بايد مسير نويسنده شدنش را کشف کند و بپيمايد.
1ـ نوشتن را يک حرفه بدانيد
2ـ خوب ببينيد
گاهي مي بينيد در اطرافيان شما کسي هست که وقتي خاطره اي را تعريف مي کند همه محو حرف زدن او مي شوند؛ آن قدر خوب و دقيق و جذاب حرف مي زند که خودتان را در متن خاطره مي بينيد، در حالي که امکان دارد کسي همراه همين شخص در آن ماجرا حضور داشته، همين خاطره را در چند جمله خلاصه کرده و فقط «خبر» بدهد؛ اين فرق ديد اين دو نفر را نشان مي دهد. دقت کردن در نکات ريز و به نظر کم اهميت، ديدن همه چيز و بارها و بارها ديدن، تجربه هاي تصويري هر فردي را افزايش مي دهد و در خلق اثر به نويسنده کمک فراواني مي کند. مثل نجاري که براي ساخت يک محصول ابزار بيشتري دارد، نويسنده اي هم که خوب ديده، ابزار بيشتري در اختيار دارد.
3ـ جور ديگر ببينيد
اساساً گزارشگران و خبرنگاران در اين نکته با پليس ها مشترکند. شايد بد نباشد بدانيد بسياري از نويسندگان بزرگ، شخصيت داستان ها و رمان هايشان را از شخصيت هاي اطرافشان وام گرفته اند. اين يعني آنها آدم هاي اطرافشان را از چشم يک نويسنده مي ديدند.
البته اين «جور ديگر ديدن»، بايد تا حد امکان هنري باشد؛ به طور مثال درخت گيلاسي را که در بهار پر از شکوفه شده در ذهن تجسم کنيد. چه تعبيري در مورد آن مي شود به کار برد؟ احتمالا به تعداد خوانندگان اين متن، تعابير و تصاوير وجود دارد ولي به اين عبارت توجه کنيد: «ابر است که لاي شاخه ها گير کرده؟ نه، درخت گيلاس است که شکوفه داده » يا «آفتاب از لاي پرده ها داخل آمده بود و دست مي کشيد روي گل هاي قالي دستباف عزيزجون».
4ـ بخوانيد، بخوانيد، بخوانيد
همان طور که ديدن و خوب ديدن گنجينه تصاوير آدمي را غني مي کند، خواندن مقالات، داستان ها و نوشته هاي ديگران هم به تجربيات نوشتاري مي افزايد. نويسنده از هر نوشته اي که مي خواند، ايده اي جديد مي گيرد و همان طور که قبلا اشاره شد، هر ايده اي به مثابه يک ابزار است در ذهن نويسنده؛ ضمن اينکه راه استفاده مناسب از کلمات، تعابير، جملات، تشبيهات، استعارات و...را هم به خوبي به او مي آموزد.
معلمي مي گفت اگر کسي هزار بيت شعر حفظ کند، شاعر مي شود. نويسنده اي که خودش کار روزنامه نگاري مي کرده و حالا هم مدير مسئوول دو مجله است مي گويد مدتي ننوشته بودم، قلمم نمي چرخيد؛ براي دوباره نوشتن، تعدادي از نوشته هايم را دوباره خواندم.
به غير ازمجلاتي که با قيمت «سه تا صد تومن» در پايانه هاي مسافري فروخته مي شوند، هر کتاب و مجله ديگري را که مي توانيد بخوانيد. اصلي مي گويد: «هر داستاني ارزش يک بار خواندن را دارد».
يک نگراني در بعضي از نوقلم ها وجود دارد و آن اين است که مي ترسند با خواندن آثار ديگران ديگر خودشان نباشند و تحت تاثير قرار بگيرند.
البته به احتمال زياد نمي شود از تاثير نوشته هاي ديگران صرف نظر کرد ولي مطمئنا صاحب سبک شدن از همين تاثيرپذيري شروع شده است و هر نويسنده بزرگي هميشه از رد پاي يک استاد يا يک راهنما صحبت مي کند.
و نکته آخر در اين باب اينکه حتي تاثيرپذيري از کسي به معني کوچک ماندن نيست؛ کما اينکه مولانا از شمس تبريزي تاثير پذيرفت ولي بي شک از بزرگ ترين نام هاي شعر و عرفان اين فرهنگ است.
کساني که تازه شروع کرده اند يا مي خواهند حرفه اي شدن را تجربه کنند، بهتر است با کتب و نوشته هاي شهيد آويني، مرحوم شريعتي و مرحوم آل احمد شروع کنند.
5ـ دفترچه ثبت نکات داشته باشيد
هر چيزي را که فکر مي کنيد مي تواند روزي تبديل به يک اثر شود، ثبت کنيد. دوستي چند باري عرض البرز را پياده روي کرده بود؛ از الموت قزوين تا تنکابن، از فشم تا کجور، از شاهرود تا گرگان؛ غبطه مي خورد که چرا به خاطر خستگي ناشي از پياده روي، نمي توانسته يادداشت بردارد. به همين خاطر در سفرهاي اخير چيزهايي را که مي خواست يادداشت کند، در نواري ضبط کرد.
6ـ بنويسيد، بنويسيد، بنويسيد
اين فرضيه را که بايد همه چيز را ياد گرفت و بعد شروع کرد، کنار بگذاريد و شروع کنيد. فقط بايد به ياد داشته باشيد براي اين شروع، پاياني متصور نيست و هميشه بايد بهتر از قبل بنويسيد؛ هيچ ايستگاهي براي نويسندگي، ايستگاه آخر نيست؛ هميشه مي شود بهتر بود، هميشه.
7ـ تکليف خودتان را با قالب مشخص کنيد
هر کدام از قالب هاي ذکر شده سبک و سياق خاص خودشان را دارند؛ مثلا اگر يک نثر به زبان شعر نوشته شود، نه خاصيت هاي يک نثر خوب را خواهد داشت و نه مزاياي يک شعر را. تصور کنيد که يک مقاله با ادبيات مخصوص داستان نوشته شود.
با نگاه به جزئيات، اين اشکال در بسياري از کساني که تازه شروع به نوشتن مي کنند، به صورت ناهمگوني در زبان و قالب نوشته ديده مي شود و راهکاري جز دقت بيشتر و تمرين ندارد. اين موضوع باعث مي شود خواننده به ضعف فرمي نويسنده پي برده و با او همراه نشود. پس قبل از هر چيز بدانيد چه مي نويسيد.
8ـ شکسته ننويسيد
خيلي ها هم ساده نويسي را با محاوره نويسي اشتباه مي گيرند، براي اينکه، هم متن ساده و روان و تاثيرگذار باشد، هم به صورت شکسته نوشته نشود دو راه وجود دارد: اول به هم ريختن ارکان جمله، با پس و پيش کردن بجا و مناسب ارکان جمله مي توان لحن، زبان و تاکيد و آهنگ خاص ايجاد کرد که به ارتباط گيري با خواننده کمک بسياري مي کند.
دوم به کار بردن بهترين کلمه و تعبير؛ مثلا اگر براي فوت کردن از عبارت «دار فاني را وداع گفت» استفاده کنيم، به يک فضاي رسمي نزديک مي شويم ولي با استفاده از فعل«تمام کرد» بدون شکسته نويسي به زبان محاوره نزديک مي شويم. شکسته نويسي جز براي نقل قول نوعي مبتذل نويسي است؛ نوعي لمپنيسم ادبي که اتفاقا عده اي در حال تئوريزه کردن آن هستند. شايد قوي ترين نثر غير شکسته را که پهلو به پهلوي محاوره مي زند بتوان در جلال آل احمد سراغ گرفت.
9ـ شروع نبايد عادي باشد
شروع نوشته بايد مثل يک چنگک باشد که در ذهن خواننده مي افتد و او را همراه متن مي کشاند. لق لق خوردن فنجان ياد شده حکم همان چنگک را دارد.
10ـ از بهترين کلمات استفاده کنيد
کلمات چاق، فربه و خپل و تبل هم مي توانند جايگزين هم باشند ولي شما خودتان مي فهميد که خپل و فربه و تپل بار عاطفي بسيار دوري از هم دارند.
حتي شيوه هاي متفاوت بيان يک کلمه هم مي تواند مد نظر نويسنده باشد؛ مسلما «بابايي» از «بابا» خيلي عاطفي تر است و به خاطر همين، بچه ها وقتي مي خواهند چيزي از پدرشان بگيرند، از اين کلمه استفاده مي کنند.
حروفي که در ترکيب يک جمله استفاده مي شوند هم مي توانند معياري براي انتخاب باشند؛ حروفي که از لب ادا مي شوند داراي لطافت هستند و حروفي که از حلق ادا مي شوند، خشن هستند (به عنوان مثال «ميم»، «ب» و «پ» داراي يک نوع اثر سمعي مطلوب هستند).
البته اين مورد اخير شايد به زودي قابل دسترسي نباشد و مستلزم تمرين زياد باشد.
ورق زدن لغتنامه و سرک کشيدن گاه گاه در ميان آن مي تواند به نويسنده کمک کند. به هر حال گنجينه و گستره لغات يک نويسنده بايد زياد باشد.
11ـ ننويسيد، نشان بدهيد
در واقع نويسنده اي که حالات شخصيت داستانش را فقط بيان مي کند و به خواننده نشان نمي دهد به نوعي دزدي مي کند. بر همين اساس تمام گزارش هاي شبکه هايي مثل سي ان ان و الجزيره «بار تصويري» پيدا کرده است تا «بار روايي» و مثلا به جاي اينکه بگويند فلان روزنامه ها فروش بيشتري دارند، دکه روزنامه فروشي را نشان مي دهند که هنگام صبح از همان روزنامه ها کم وجود دارد يا تمام شده است. در واقع اين بند از مقاله ناظر به اين اصل است که «حرفي را که مي شود غير مستقيم گفت، مستقيم نگوييد چون نشان دادن يک عمل، غير مستقيم تر از گفتن همان عمل است». نشان دادن از گفتن سخت تر است و ممکن است نويسنده به ورطه تکرار و تقليد بيفتد. شايد به همين دليل است که فقط نويسندگاني که تلاش زيادي دارند موفق هستند.
12ـ منبر نرويد
به جاي شعارزدگي و شتاب در همراه کردن خواننده با نظرات خود آرام باشيد و سعي کنيد با رعايت منطق نوشته و عمل ها و عکس العمل ها، تصاوير ارائه شده توسط شما و چينش اخبار يا تصاوير، خواننده خود به نتيجه اي که مي خواهيد، برسد و اگر فکر مي کنيد بدون اراده خواننده به نتيجه اي رسيده ايد، به طرز کودکانه اي در اشتباهيد. نمي گويم شعار ندهيد، ولي بدانيد در داستان، گزارش، خبر و يادداشت نمي توان شعار داد و موفق بود؛ ضمن اينکه اين قالب ها پتانسيل زيادي ندارند؛ هر چند تاثيرگذار هستند ولي نه آن قدر که شما مشکلات و معضلات بزرگي را حل کنيد بلکه بايد با روش مندي صحيح و معقول، طي يک برنامه مشخص از اين قالب ها براي انتقال پيام هاي کوچک و بزرگ استفاده کنيد. در نوشته ها پايه هاي منبر لق است، پس زياد بالاي آن نرويد.
پيام مثل قند و شکر است که نمي شود آن را به سادگي خورد ولي وقتي در آب يا چاپي حل شد، ديده نمي شود و صداي قرچ قرچ آن بين دندان ها شنيده نمي شود ولي شيريني آن حس مي شود. پيام را بايد در متن حل کرد تا قابل هضم شود؛ حس بشود ولي ديده نشود.
13ـ انتزاعي ننويسيد، مصداقي بنويسيد
14ـ اگر نمي توانيد، ننويسيد
15ـ کم هم زياد است
آنتوان چخوف مي گويد اگر در قسمتي از داستان شما تفنگي بر ديوار آويزان است بايد در قسمت ديگري از اين تفنگ گلوله اي شليک شود؛ يعني فقط چيزهايي که لازم است بايد نوشته شوند. شايد اين شعار ضعيف فرماليست ها کمي قابل تامل باشد که کم هم زياد است.
16ـ خواننده باهوش است
براي اينکه نکته، صحنه يا اتفاقي که به نظر شما مهم است به نظر خواننده هم مهم بيايد، آن را تکرار نکنيد و بيش از حد به آن نپردازيد. از روش هاي ديگر استفاده کنيد و خواننده را دست کم نگيريد. خواننده اگر نويسنده را ماهر و باذوق بيايد، حتي براي قسمت هايي که نمي فهمد هم تلاش بيشتري مي کند. تمام حرف هاي اين بند را داشته باشيد؛ ضمن اينکه در نوشتن به دام گفتمان روشنفکرانه هم نيفتيد. باهوش فرض کردن خواننده به معني اهميت دادن به مخاطب است. اگر کسي با حرکات فرماليستي نسبت به مخاطب بي اهميت باشد، آن وقت خواننده را باهوش هم فرض کند ديگر به درد نمي خورد. نوشته هاي روشنکفرمآبانه به مثابه لباس آن پادشاه است که خياطان شياد برايش مهيا کرده بودند؛ «هيچ» بزرگي که همه از ترس اتهام نفهميدن، اظهار به ديدنش مي کردند و در ميان اين همه عاقل نما، پسر بچه اي جرات مي کند و مي گويد «پادشاه لخت است». شما خودتان اذعان داريد که يک نوشته به معناي چيزي که قرار است وسيله ارتباط باشد، از يک طرف هم به مخاطب مربوط است. بنابراين دسته، صنف و گروه سني مخاطب، ميزان درک اجتماعي و طبقه مخاطب و همچنين نيازهايش بايد مد نظر نويسنده قرار بگيرند.
17ـ خواننده را گول نزنيد
به اين عمل اصطلاحا دانه گذاري هم مي گويند. با دانه گذاري ديگر پنهان کردن اطلاعات از خواننده قبيح نيست و اگر با درايت انجام شود باعث جذاب شدن متن خواهد بود.
18ـ مطلبتان را به نقد بگذاريد
دوستاني را هم که خوب نقد مي کنند حفظ کنيد؛ نقد ديگران ــ گذشته از خوب يا بد بودنش ــ حکايت چکش کاري را دارد؛ چکش کاري فلز را محکم تر و مقاوم تر مي کند.
19ـ در مقابل نقد ديگران منفعل نباشيد
اولا در اينکه نقد ناقد و نظر ناظر درباره محتواي متن يا تکنيک و سبک و سياق آن است، مطمئن شويد. ثانيا نظرات را فقط بشنويد و در مورد عمل کردن به آنها بيشتر فکر کنيد. اين به معني توجه نکردن به نظرات ديگران نيست؛ بلکه به معناي عدم تأثيرپذيري است.
نويسنده اي با پوست کلفتي تمام در برابر تمسخرها و ريشخندهاي ديگران ــ که نوشته ها و داستان ضعيف اوليه اش را مي خواندند ــ به نوشتن ادامه داد و الان کساني از همان مسخره کننده ها، مداحي نوشته هاي همان نويسنده را مي کنند.هرچند او هم حاضر نيست آن داستان هاي اوليه را جايي نشان بدهد ولي به هر حال ضمن استفاده از نظرات ديگران، هيچ وقت هم تحت تاثير ديگران نبوده است. کساني هم هستند که با يک جمله نقادانه از نوشتن که هيچ، از زندگي هم بيزار شده اند و همين طور کسي که با تعريف و تمجيدي که در جلسه اي از او شده بود، احساس «خود در درون صادق هدايت بيني مفرط» پيدا کرده بود! اين افراد يا موفق نخواهند بود يا در زمان طولاني تري به موفقيت دست خواهند يافت.
20ـ يک خودکار قرمز تهيه کنيد
بسياري از نويسندگان توانا، ويراستاران ناتواني هستند و در حذف قسمت هاي اضافي يا نامناسب متن مهارتي ندارند. ويرايش متن مانند هرس کردن درختان است که باعث باروري بيشتر آنها مي شود. هر چند که نويسنده ها نوشته هايشان را مانند پدري که به فرزندش علاقه دارد، دوست مي دارند ولي اين علاقه نبايد مانع انجام کاري که صحيح است شود.
بعد از نوشتن داستان، مقاله، يادداشت يا هر چيز ديگر، آن را مدتي در جايي قرار دهيد و به سراغش نرويد. بعد از مدتي به عنوان يک خواننده، منتقد و ويراستار سراغ متن برويد و اين بار قلم قرمز در دستتان باشد. شما بايد اولين و بهترين منتقد و خواننده اثر خودتان باشيد.
اين بند از مقاله بسيار حائز اهميت است چون علاوه بر پيشبرد کار، باعث حرفه اي شدن شما هم مي شود؛ پس قلم قرمز يادتان نرود.
21ـ عجله کار شيطان است
اين عرصه، عرصه عجله کردن نيست. بايد قدم به قدم پيش رفت و دلسرد نشد. هرگاه احساس کرديد نمي توانيد بنويسيد، قلم را کنار بگذاريد و کارهاي ديگر ــ اعم از مطالعه، فکر کردن و...ــ را در دستور کارتان قرار دهيد. عجله فقط روحيه تان را خراب خواهد کرد. چون هيچ راهي جز حرکت گام به گام وجود ندارد، پس آرام آرام و قدم به قدم حرکت کنيد.
نويسندگاني که با اولين آثارشان مشهور شده اند تعدادشان بسيار کم است. همه از جايي که شما هستيد شروع کرده اند. شايد متن هايشان بارها روانه سطل آشغال شده. شايد مدت ها در کشوي ميز سردبيري مانده تا کم کم ارزش هاي خود را بروز داده اند. شايد آنها مي دانستند عجله کار شيطان است.
22ـ هر چيزي بايد منطق خودش را پيدا کند
منبع: نشريه همشهري داستان كتاب هفتم