رسالت یک رمان چه میتواند باشد؟ مگر غیر از سرگرم کردن خواننده است؟ البته که همینطور است. رسالت ابتدایی رمان سرگرم کردن مخاطب است. پس از آن خواننده را با گوشه و کنار دنیایی که خلق کرده آشنا میکند و در خلال آن راه و رسم زندگانی را فراخور نوع داستان به خواننده بیاموزد.
البته همه بستگی به نوع رمان دارد. رمان جز از کل از دسته رمانهایی است که از پس رسالت خویش خوب برآمده است. استیو تولتز با اینکه اولین رمانش است، شروع درخشانی داشته است. به قول اینت آیت کول نیوز که در مقدمه کتاب آمده است: شما در تمام عمرتان فرصت دارید رمان اولتان را بنویسید، ولی، خدای من جز از کل کاری کرده که بیشتر نویسندهها تا پایان عمرشان هم قادر به انجامش نیستند. به گفته نویسنده، نگارش این رمان پنج سال طول کشیده و در سال 2008 منتشر شده است. داستان این رمان غیر خطی و چند لایه است. دید داستان اول شخص است. غیر خطی چون مدام در زمان گذشته و حال در جریان است و چند لایه به خاطر اینکه از دید پدر و پسر به طور اول شخص روایت میشود. پدر مارتین دین نام دارد و پسرش جسپر دین. نویسنده سعی کرده تمام نقطه نظرهای فلسفی فلاسفه بزرگ را در قالب آموزشی از طریق پدر به پسر بیان کند. به چالش کشیده شدن این نقطه نظرات فلسفی هم درتم رمان طغیان نسل جدید نسبت به نسل قدیم نام دارد. پسر پس از بلوغ سعی دارد نظراتی که پدر از بچگی در مورد زندگی در گوشش میخوانده، در بوته آزمایش بگذارد یا به هر طریق دیگری ثابت کند که اشتباه میکند. برخی از این اثباتها نیز ناشی از لج بازی پسر تازه بالغ شده نسبت به پدرش میباشد. داستان رمان از یک شورش در زندان شروع میشود. جسپر در زندان است. سپس جسپر با یادآوری خاطراتش، نطقه نظرات پدرش در مورد زندگی را به خاطر میآورد. سپس خواننده وارد زندگی مارتین (پدر جسپر) میشود. رمان به نوعی اگزیستانسیال محور میباشد. خوانش این رمان، خواننده را از عمق تنهایی انسانی به شناخت انسان و پس از شناخت انسان به شناخت خدا و پس از همه اینها به مرگ شناسی میبرد. به روشنی در جای جای رمان این دیدگاه مشهود است که مرگ اندیشی به رشد انسانی میانجامد. نویسنده در مقدمه رمان آورده که در هنگام نگارش رمان تحت تأثیر نویسندگانی چون کنوت هامسون، لویی فردینان سلین، جان فانته، وودی آلن، توماس برنارد و ریموند چندلر بوده است؛ اما رد پای کتاب ارزشمند دکتر یالوم یعنی روان درمان اگزیستانسیالیسم را میتوان در بیشتر صفحات کتاب مشاهده کرد. کنش دیدگاهی بین مارتین و جسپر تا نیمی از رمان ادامه دارد بدون اینکه خواننده احساس سردرگمی کند که چه کسی اکنون راوی داستان است. این هنر نویسنده است که بدون اینکه حتی ذرهای از تعلیق رمان بکاهد و خواننده را سردرگم کند این چنین استادانه داستان را روایت میکند. تسلسل حوادث بسیار زیاد است؛ در رمانهای کلاسیک خواننده ده صفحه هم جلو میپرید، چیزی از دست نمیداد. اما رمان مدرن و پست مدرن به گونهای روایت میشود که خواننده یک صفحه هم تخطی کند، رشته حوادث است دستش رها شده و مجبور است دوباره سر خانه اول برگردد.
قسمتهایی از رمان:
*هیچ چیزی مثل حس گناه روح آدم رو نمی خوره (ص 95)
*خاخامها اطلاعات زیادی دربارهٔ خشونت دارند چون برای ایزدی کار میکنند که به خشم مشور است. مشکل اینجاست که یهودیان به جهنم باور ندارند بنابراین آن وحشتکده ای که کاتولیت که در آستین دارند به راحتی در دسترشان نیست. (ص 97)
*خائنانهترین خیانتها آنهایی هستند که وقتی یک جلیقه نجات در کمدت آویزان است، به خودت دروغ می گویی که احتمالاً اندازه کسی که دارد غرق میشود نیست. این جوی است که نزول میکنیم و همین طور به قعر میرویم. تقصیر همه مشکلات دنیا را میاندازیم به گردن استعمار و کاپیتالیسم و شرکتهای چند ملیتی و سفید پوست احمق و امریکا، ولی لازم نیست برای تقصیر اسم خاص درست کرد. نفع شخصی: ریشه سقوط ما همین است و در اتاق هیئت مدیره و اتاق جنگ هم شروع نمیشود. در خانه آغاز میشود. (ص 120)
*نفرت از پولدارها از جانب کسانی که له له میزنند با آدمهای منفور جایشان را عوض کنند حکایت گوشت و گربه است. (ص 125)
*مرگ و انسان پرکارترین نویسندگان روی زمین هستند. خروجیشون حیرت آوره. ناخودآگاه انسان و مرگ گریز ناپذیر به همراهی هم بودا و امثالش رو نوشتن. (ص 349)
*طنز پروژههای ابدی آینه: با اینکه ناخودآگاه به این قصد طراحی شون کرده که آدم رو گول بزنن تا فکر کنه خاصه و هرگز نمی میره، ولی حرص و جوش خوردن بابت همین پروژههاست که باعث مرگ انسان میشه. ■