«کورمک مک کارتی»، که با نام چارلز مک کارتی، متولد شد، رمان نویس و نمایشنامه نویس امریکایی است. او در 20 ژانویهٔ 1933 میلادی، در شهر پراویدانس، ایالت رود آیلند به دنیا آمد. سبک او گوتیک جنوبی تا وسترن و پسارستاخیزی است.د. پدرش در شهر ناکسویل ایالت تنسی یک وکیل موفق بود و مک کارتی هم در یک خانهٔ بزرگ در این شهر بزرگ شد. او دو برادر و سه خواهر داشت. مک کارتی از کودکی خود این چنین به یاد میآورد:
«ما آدمهای پولداری به حساب میآمدیم چون کم کم آدمهای دور و بر ما در آلونکهای یک یا دو اتاقه زندگی میکردند.»
او که مثل پدرش، نام چارلز داشت، از این که نام چارلز مک کارتی، عروسک چارلی مک کارتی را تداعی میکرد، متنفر بود. او علی رغم ابراز نارضایتی صریح و آشکار پدرش، نام خود را به کورمک مک کارتی تغییر داد.
مک کارتی در سال 1951 میلادی وارد دانشگاه تنسی شد. او دانشچوی هنری روشنفکر بود. 2 سال بعد به نیروی هوایی پیوست. در آلاسکا مجری برنامهٔ رادیویی شد و فرصت یافت تا برای اولین بار مجدانه آثار ادبی را بخواند. سال 57 دوباره به دانشگاه بازگشت ولی آن جا را بدون دریافت مدرکی ترک کرد. او سبک خود را مدیون فاکنر و رمان محبوبش را « موبی دیک » هرمان ملویل میداند « نگهبان ارکید » را رندم هاوس منتشر کرد. هاوس، تنها انتشارانی بود که کورمک میشناخت و داستانش به دست ویراستار آن آثار ویلیام فاکنر رسید و او آن را مناسب چاپ تشخیص داد. . اولین رمان او « نگهبان ارکید » بود. او در سال 1961 با همسر اولش، « لی همولمن» که در دانشگاه آشنا شده بود، ازدواج کرد. او در این ازدواج صاحب یک فرزند پسر به نام « کالن » شد. اک پس از جدایی از همسرش، به نیواورلئان رفت. او در آن جا دو جایزهٔ سود آور گرفت و راهی اروپا شد و با « آنی دولیزله » همسر دومش ازدواج کرد. این جوایز بورس تحقیقاتی و مسافرتی از سوی آکادمی هنر و ادبیات آمریکا و کمک هزینهای از بنیاد راکفلر بود. او « تاریکی بیرون» را در ایبزا و « فرزند خداوند » را پس از باز گشت از ناکسویل تنسی نوشت. سال 1979 پس از 20 سال نوشتن و پاره کردن داستان « ساتری » را نوشت. او در سال 1992 میلادی، با « همهٔ اسبهای زیبا » مشهور شد. در سال 2000 از این کتاب اقتباسی شد و در آن فیلم که به کارگردانی بیلی باب تورنتون بود، مت دیمون و پنه لوپه کروز بازی کردند.
« نیمروز خونین » داستانی پر از خون و خون ریزی است درباره
گروهی تبهکار وحشی در جنوب غربی امریکا، که در آن اعمال وحشیانهٔ آمریکاییها، مکزیکیها و سرخپوستان قاطعانه به تصویر کشیده شده است. این رمان در نظر سنجی نیویورک تایمز از منتقدان و نویسندگان در سال 2006 در خصوص مهمترین آثار 25 سال اخیر امریکا پس از « محبوب » تونی موریسون و «عالم ارواح» دان دلیلو در رتبهٔ سوم جای گرفت. سال 2006 رمان « جاده» چاپ شد که جایزهٔ پولیتزر پراید را برایش به ارمغان آورد. او راوی داستانی آخر الزمانی است که شرح سفر پدر و پسری بی نام در دنیای تباه شده است. او در یکی از معدود مصاحبههایش با اوپرا وینفری پسر هشت سالهاش را الهام بخش خود در نوشتن این داستان معرفی کرده است. این کتاب قبل از « جایی برای پیرمردها نیست» بود که بعدها توسط برادران کوین به فیلمی موفق بدل شد و چهار جایزهٔ اسکار، نخل طلای کن، گلدن گلوب و انواع جوایز انجمن ملی منتقدان و معدودی علاقه مندانش شناخته شده بود. هارولد بلوم منتقد ادبی او را در کنار دان دلیلو، فیلیپ راث و توماس پینکون چهار نویسندهٔ برتر زمانهٔ خویش میشمارد. قصههای اولیهاش که فضایی سیاه و بدبینانه و فرمی پیچیده داشتند، در دوران گمنامیاش غالباً به عنوان ته انباری ناشران با تخفیف فروش میرفتند. آدمهایش بی خانمانها و فقرایی بودند که در کلبههایی بئر برق و بی اجازه در جاهایی دور افتاده و بیابانهایی خالی به سختی روزگار میگذراندند. او هیچ گاه علاقهای به داشتن شغلی ثابت نشان نداد، حتی از بی پولی نمیتوانست حمام یا سلمانی برود. از همسرش دلیزله نقل است که : به او زنگ میزدند و میخواستند در ازای دریافت دو هزار دلار در دانشگاه دربارهٔ کتابهایش حرف بزند، ولی او میگفت که حرفهایش را در کتابهایش زده . و ما هفتهای دیگر لوبیا میخوردیم. کورمک مک کارتی معتقد است که : « یکی آن بالا دوستم دارد و از زمان خلقت آدم هیچ بشری خوش شانستر از من به دنیا نیامده و هیچ وقت نشده که بی پول باشم. »
او از قواعد معمول ادبی متفر بود و در نثر پراکنده و نامنسجمش از علایم نقل قول و سجاوندی استفاده نمیکرد. از نمایشنامههایش: « غروب محدود » و « سنگ تراش » و از نوول هایش که بر اساس آن فیلم سینمایی هم ساخته شده: « مشاور »، « جاده » ، « جایی برای پیرمردها نیست»، « همهٔ اسبهای زیبا » و « فرزند خداوند » هستند. او یکی از نویسندگانی است که در چند سال اخیر، نامش در لیست نامزدهای جایزهٔ ادبیات نوبل به چشم میخورد. ■